ماهرویا! روی خوب از من متاب
بیخطا کشتن چه میبینی صواب؟
دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب
از درونِ سوزناک و چَشمِ تر
نیمهای در آتشم، نیمی در آب
هر که باز آید ز در، پندارم اوست
تشنه مسکین، آب پندارد سراب
ناوکش را جان درویشان هدف
ناخنش را خون مسکینان خضاب
او سخن میگوید و دل میبرد
واو نمک میریزد و مردم کباب
حیف باشد بر چُنان تن پیرهن
ظلم باشد بر چُنان صورت نقاب
خوی به دامان از بناگوشش بگیر
تا بگیرد جامهات بوی گلاب
فتنه باشد شاهدی شمعی به دست
سرگران از خواب و سرمست از شراب
بامدادی تا به شب رویت مپوش
تا بپوشانی جمال آفتاب
سعدیا! گر در برش خواهی چو چنگ
گوشمالت خورد باید چون رَباب



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات و تجارب عمیق انسانی میپردازد. شاعر از عشق و رویای معشوقهاش صحبت میکند و همچنین از درد و لذتهایی که با آن مرتبط است. او به تضادهای درونی خود اشاره دارد؛ نیمهای در آتش و نیمهای در آب، و اینکه عشق همچون سرابی است که انسان را تشنه و در جستجوی خود نگه میدارد. در ادامه، شاعر به صدای معشوق اشاره میکند که هم دلرباست و هم دردآور. او با توصیفاتی زیبایی از معشوق، به تقلید از تجربیات عاشقانه میپردازد و به درک عمیقتری از عشق و زیبایی میرسد. به طور کلی، شعر به احساساتی عمیق و پیچیده در عشق و زیبایی متمرکز است.
ای ماهرو ، چهرهٔ زیبایت را از من برمگردان. و از من دوری مکن. چرا کشتن بیگناه را درست میدانی؟ [ خوب = زیبا / صواب = درست / روی از کسی تابیدن = کنایه از دوری کردن و اعراض کردن است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
دیشب در خواب به آغوشم آمدی و اینک در بیداری، میپندارم که همآغوشی با تو را فقط میتوان در خواب دید. [ دوش = دیشب ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
در اثرِ سوزشِ درون و اشکِ چشمهایم نیمی از وجودم در آتش میسوزد و نیمِ دیگر آن غرقه در آب است. [ درون = دل و سینه / نیمهای در آتش به درونِ سوزناک و نیمهای در آب به چشمِ تر باز میگردد. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هر کس از دَرَم درآید، میپندارم که او آمده است. درست همانند فقیر و بیچارهٔ تشنهکامی که سراب را آب میپندارد. [ سراب = زمینی که در اثرِ تابش خورشید به نظر آب بیاید. / تشنهٔ مسکین = کنایه از عاشق مشتاقِ بینوا ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
جانِ فقیران آماجِ تیرِ مژگانِ اوست. و خونِ بیچارگان را برای رنگ (حنا) کردن ناخن خود غنیمت میشمرد. [ ناوک = تیرِ کوچک / خضاب = رنگ کردن با حنا و گلگونه / در این بیت «جان» به «هدف» تشبیه شده است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
او با سخن گفتن خود، دل از مردم میرباید و با ملاحت، عشوهگری میکند و جگرِ مردم کباب میشود. [ دل بردن = کنایه از شیفته و بیقرار کردن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
موجبِ دریغ و تأسف است که تَنی بدان لطیفی با پیرهن پوشیده باشد و عادلانه نیست رخساری بدان زیبایی در زیرِ نقاب پنهان بماند. [ حِیف = شرح بیت 6 غزل 11 / نقاب = برقع و رویبند زنان ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
با دامنت عرقِ رخسارِ گلگونِ او را پاک کن تا از آن پس لباست بوی گلاب دهد. زیرا عرق چهرهٔ او به دلیل بیرون آمدن از گل برافروختهٔ رخسارش همانند عرق گُل خوشبوست. [ خَوی = بر وزن مَی ، عرق / بناگوش = نرمه و پس گوش ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
آنگاه که زیبارویی سرش، از خواب سنگین و خود، از باده سرمست باشد و شمعی به کف گیرد، غوغایی خواهد بود که همگان را شیفته خواهد ساخت. [ شاهد= معشوق زیبا / سرگران = مخمور ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
روزی از سحرگاهان تا شبهنگام، چهرهٔ تابانت را زیر نقاب پنهان مکن، تا درخشندگی چهرهات روی آفتاب را بپوشاند و بینیازی از آن را آشکار سازد. زیرا با بودنِ چهرهات نیازی به جمالِ آفتاب نیست. [ تشبیه روی معشوق به آفتاب و برتری روی او از جهتِ درخشندگی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای سعدی، اگر آرزو داری که او را مانند چنگ در آغوش بگیری باید مثلِ رباب تحملِ شکنجههای عشق را داشته باشی. [ بَر = آغوش و کنار / چنگ = از سازهای زهی قدیم که سری خمیده داشت و با انگشتان نواخته میشده است. (واژنامهٔ موسیقی ایرانزمین) / گوشمال = در لغت به معنی تنبیه و مجازات و در اصطلاح موسیقی «کوک نمودن آلاتِ زهی موسیقی به طریق مرسوم، یعنی پیچاندن گوشیهای ساز که آن عمل را به کنایت گوشمال یا گوشمالی گفتهاند.» (واژهنامهٔ موسیقی ایرانزمین) / رَباب = در لغت به فتح اول است ولی به غلط به ضمِ اول تلفظ میگردد. تنبور، از سازهای زهی شبیه تار که در قدیم آن را با انگشت یا زخمه یا آرشه مینواختند و یکی از انواع کمانچه است. صورت تکاملیافتهٔ آن ویلن امروزی است. (واژهنامهٔ موسیقی ایرانزمین) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه میبینی صواب
روی خوبت، ماه تابان من است
ماه رویا! روی خوب از من متاب
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.