ای مرد فقر، هست ترا خرقهٔ تو تاج
سلطان تویی که نیست به سلطانت احتیاج
تو داد بندگی خداوند خود بده
وآنگاه از ملوک جهان میستان خراج
گر طاعتی کنی مکنش فاش نزد خلق
چون بیضهای نهی مکن آواز چون دجاج
محبوب حق شدن به نماز و به روزه نیست
این آرزوت اگرچه کند در دل اختلاج
چون هرچه غیر اوست به دل ترک آن کنی
بر فرق جان تو نهد از حب خویش تاج
در نصرت خرد که هوا دشمن وی است
با نفس خود جدل کن و با طبع خود لجاج
گر در مصاف آن دو مخالف شوی شهید
بیمار را به دَم چو مسیحا کنی علاج
چون نفس تند گشت به سختیش رام کن
سردی دهد طبیب چو گرمی کند مزاج
با او موافقت مکن اندر خلاف عقل
محتاج نیست شب که سیاهش کنی به زاج
مردانه گنده پیر جهان را طلاق ده
کز عشق بست با دل تو عقد ازدواج
هستیّ تو چو زیت بسوزد گرت فتد
بر دل شعاع عشق چو مصباح در زجاج
زاندوه او چو مشعلهٔ ماه روشن است
شمع دلت، که زنده به روغن بود سراج
مر فقر را امین نبود هیچ جاهجوی
چون تخت شهنشین نشود هیچ پیل عاج
گوید گلیمپوش گدا را کسی امیر؟
خواند هُوَیدپوش شتر را کسی دواج
گر در رهش زنی قدمی، بر جبین گل
از خاک ره چو قطرهٔ شبنم فتد عجاج
خود کام را چنین سخن از طبع هست دور
محموم را بود عسل اندر دهان اجاج
گر دوستی حق طلبی ترک خلق کن
در یک مکان دو ضد نکند با هم امتزاج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم فقر و غنای روحی میپردازد. شاعر به مردی که در فقر زندگی میکند، میگوید که نیازی به تاج و سلطنت دنیوی ندارد و باید به بندگی خداوند بپردازد. او تأکید میکند که محبوب شدن نزد خداوند به نماز و روزه نیست، بلکه باید تمام غیر خدا را از دل خود حذف کند.
شاعر advises that در جنگ با نفس و خواستههای آن، باید با عقل و خرد خود لجاجت کند و اگر موفق به تسلط بر نفس شود، به مقام شهیدی نائل خواهد شد. همچنین توصیه میکند که از عشقهای دنیوی پرهیز کند و به عشق الهی روی آورد.
اهمیت فقر به عنوان اقتصاد روحی و عدم وابستگی به جاه و مقام نیز در شعر مشهود است. شاعر در نهایت میگوید که برای دوستی با خداوند باید از محبتهای دنیوی فاصله گرفت و تنها بر خویشتن و خداوند تمرکز کرد.
هوش مصنوعی: ای مردِ فقیر، لباسِ تو همانند تاجی است که بر سرِ سلطان مینشیند. تو خود سلطانی که به هیچچیز برای سلطنتت نیازی نداری.
هوش مصنوعی: خود را به خدمت خداوند درآور و پس از آن از پادشاهان دنیا به قدر خود بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: اگر کاری نیک انجام میدهی، آن را در میان مردم فاش نکن. مانند تخممرغ که نمیتوانی صدایش را درآوری، مثل مرغ که نمیتواند صدای خود را مخفی کند.
هوش مصنوعی: محبوب واقعی شدن فقط به انجام عبادتهایی مانند نماز و روزه نیست. اگرچه این اعمال میتوانند در دل انسان التهابی ایجاد کنند و به او امید دهند، اما این کافی نیست.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به غیر از اوست را از دل خود دور کنی، او از عشق خود بر سر جان تو تاجی میگذارد.
هوش مصنوعی: در دفاع از خرد و عقل، که هوا و نفس دشمن آن هستند، با خود به جدل بپرداز و با طبیعت خود مبارزه کن.
هوش مصنوعی: اگر در نبرد با آن دو دشمن قرار بگیری، میتوانی کسی را که به شدت بیمار است، مانند عیسی نجات دهی و درمان کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که نفس تند و بیتاب میشود، باید آن را به آرامی کنترل کرد. چون پزشک در عصبانیت، وقتی گرما به بدن برسد، باید آن را با سرما مداوا کند.
هوش مصنوعی: با او در زمینهای که با عقل سازگار نیست، همنظر و همراستا نشو. تو نیازی نداری که شب را با تیرهگیهای خودت سیاه کنی.
هوش مصنوعی: عزیزم، برای رهایی از قید و بندهای زندگی و عشق دروغین، از آنچه که به تو آسیب میزند جدا شو و به دست خودت زندگی جدیدی بساز.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند زیت (زیتون) است که اگر شعاع عشق بر دل تو تابیده شود، مثل یک چراغ در شیشه میسوزد و درخشندگی خاصی پیدا میکند.
هوش مصنوعی: از غم او مانند روشنایی ماه، شمع دل تو زنده است، چرا که به روغن وابسته است.
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی هیچگاه به کسی که به دنبال مقام و جاهجویی است، وفا نمیکند؛ زیرا مثل این است که یک فیل بزرگ بر روی تخت پادشاهی نمیتواند بنشیند.
هوش مصنوعی: میگوید آیا کسی به گدا که گلیم بر تن دارد، توجه میکند؟ آیا کسی به شتری که پوششی عادی دارد، نگاه میکند؟
هوش مصنوعی: اگر در مسیر او گامی برداری، مانند قطرهٔ شبنم که بر گلهای کنار راه مینشیند، زیبایی و طراوتی از خاک بر جبین تو نمایان میشود.
هوش مصنوعی: کسی که خودخواه است، نمیتواند درک کند که سختیها و دردها همرفیق او هستند، درست مانند فردی که در حال بیماری است اما عسل در دهانش طعم تلخی را از بین نمیبرد.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دوستی حقیقی هستی، باید از انسانها فاصله بگیری، زیرا در یک مکان دو چیز متضاد نمیتوانند با هم coexist کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با روی همچو ماه و قد سرو همچو ساج
با گیسوی سیاه و کس و کون همچو عاج
گلبن فراز تخت چمن بر نهاده تاج
بستان به حکم باده ز ملک وجود باج
پیراهن وجود نزاری ز دست شوق
کردم قبا چو غنچه برون آمد ازدواج
طبع از صبا چو مریم دوشیزه حامل است
[...]
چون هرچه غیر اوست بدل ترک آن کنی
بر فرق جهان تو نهد از حب خویش تاج
در نصرت خرد که هوا دشمن ویست
با نفس خود جدل کن وبا طبع خود لجاج
گر در مصاف آن دو مخالف شوی شهید
[...]
آن مه که یافت امشب ازو عیش ما رواج
روشن به اوست مجلس ما اطفواالسراج
فرسوده استخوان من از خاک پاش پر
باشد به چشم اهل نظر سرمه دان عاج
روح الله ار طبیب شودجز به وصل یار
[...]
چشم تو را طبیب کجا می کند علاج
این چشم را به دیدن کس نیست احتیاج
تنگ آمدم ز دست دل بی قرار خود
چون غنچه خون خورد پدر از طفل بدمزاج
آزاده از حکومت ایام فارغ است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.