گنجور

 
صوفی محمد هروی

بخش ۱ - دیوان اطعمه صوفی محمد: حمد بی حد و ثنای بی عدد مر حضرت پروردگاری را که از یک قبضه خاک نمناک صد هزاران هزار طوطی لسان در نطق و بیان به فصاحت در آورده به خوان«فتبارک الله احسن الخالقین رب العالمین.»، - و تحیت و درود و سلام به عدد انفاس الانام بر روضه مطهر پیشوای اهل یقین و سید المرسلین«و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین» باد تا به روز حشر که «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی».

بخش ۲ - فی توحید باری تعالی عز شانه: من شکسته گشایم به صد هزار زبان - ثنای حضرت ذات خدای کون و مکان

بخش ۳: ای خجلت از جمال تو ماه منیر را - بر باد داده شوق تو جان فقیر را

بخش ۴: امروز دیگرم به فراق تو شام شد - در آرزوی روی تو عمرم تمام شد

بخش ۵: من باده بی خمار خواهم - یعنی لب آن نگار خواهم

بخش ۶: هر که او لعل جانفزای تو دید - گشت آزاد از فراق شدید

بخش ۷: هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم - هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

بخش ۸: بهار آمد بکن ساقی طربها - به این لب تشنه ده آب عنب ها

بخش ۹: مراست در هوس روی آن پری پیکر - دل جراحت و جان فگار و دیده تر

بخش ۱۰: رخ تو آیت حسن و دهان دروست چو میم - مثال خال تو و زلف همچو نقطه جیم

بخش ۱۱: مرا ز پیر خرابات نکته ای یادست - بنوش باده که بنیاد عمر بر بادست

بخش ۱۲: دانی مراست از لب دلدار آرزو - ای بخت چاره ساز کرم کن بیار زو

بخش ۱۳: دوای غم نتوان ساخت جز به باده ناب - مرا به لطف خود امروز ساقیا دریاب

بخش ۱۴: بعید گشته مرا وصل آن پری رخسار - ز جان خویش بعیدم، مرا به عید چه کار

بخش ۱۵: از جمله دردها غم آن دوست بس مرا - بر باد بر دهد چه کنم این هوس مرا

بخش ۱۶: جانم به لب رسید ز سودای آن حبیب - وز عاشقی نصیب من این است تا نصیب

بخش ۱۷: عید صیام و فصل گل و موسم بهار - من مست و یار همدم و ساقی است گلعذار

بخش ۱۸: بوسی زلبش اگر کنی نوش - غمهای جهان شود فراموش

بخش ۱۹: گر براند سویم آن شاهسوار چابک - من نثارش کنم این جان گرانمایه سبک

بخش ۲۰: زشوق آن رخ زیبا همی کشم آوخ - دل جراحت من بین و سینه لخ لخ

بخش ۲۱: رخ تو مظهر انوار ربی الاعلی است - که صنع بی حد و اندازه اندرو پیداست

بخش ۲۲: گر خرامان بت من جانب گلراز شود - گل شود غنچه زشرم آن دم و در خار شود

بخش ۲۳: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را - به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بخش ۲۴: لب لعل تو شفای دل بیماران است - هر که را نیست غم و درد تو بیمار آن است

بخش ۲۵: هر که جان در ره تو قربان کرد - بر خود این کار عشق آسان کرد

بخش ۲۶: کسی مهر تو در سینه اش نهان باشد - ز شدت مرض موت در امان باشد

بخش ۲۷: تو گر به وقت طرب دست را بر افشانی - به خاک پای تو صد جان دهم به آسانی

بخش ۲۸: صبح دولت می دمد بر خیز از خواب ای ندیم - بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم

بخش ۲۹: بیا بیا که به روی تو آرزومندم - بریدم از خود و خواهم که با تو پیوندم

بخش ۳۰: هر که را مهر تو اندر دل شیدا باشد - پای او را همه بر دیده من جا باشد

بخش ۳۱: ز در درآ و شبستان ما منور کن - دماغ مجلس روحانیان معطر کن

بخش ۳۲: ای رخ خوب تو فرخنده تر از ماه منیر - هست خرمای لب لعل تو پرورده به شیر

بخش ۳۳: چه نازنین جهانی به حسن خویش بناز - که پیش ناز تو میرم به صد هزار نیاز

بخش ۳۴: به بام قصر چو آن ماه دلپذیر آمد - دل شکسته من باز در نفیر آمد

بخش ۳۵: سالها خرقه ما در گروه صهبا بود - رونق میکده از درس و دعای ما بود

بخش ۳۶: خاطرت هست چو برگ گل نسرین نازک - نکشم آه و شد اندر دل من جور تو لک

بخش ۳۷: زبس که بورقم اندر ضمیر می آید - ز مطبخی سنخنم بوی سیر می آید

بخش ۳۸: صبح دولت می دمد با جام همچون آفتاب - فرصتی زین به کجا باشد، بده جام شراب

بخش ۳۹ - وله ایضا: ز جور مطبخیان کی ز نان کنم اعراض - که مهر نان نتواند برید، صد مقراض

بخش ۴۰: رسید فصل بهار و جهان گلستان شد - گریست ابر بهاری و باغ خندان شد

بخش ۴۱: مهر جمال یار که چون روح در تن است - منت خدای را که نهان در دل من است

بخش ۴۲: هر که دل در هوس آن بت رعنا دارد - گو درآ زود که بر دیده من جا دارد

بخش ۴۳: عیب رندان مکن این زاهد پاکیزه سرشت - که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت

بخش ۴۴ - و ایضا له: سحر به خاطرم آمد پلونی شیره - عجب عجب که ز شوقش کسی نمی‌میره

بخش ۴۵: یارب آن روی است یا قرص قمر - یارب آن لبهاست یا شهد و شکر

بخش ۴۶: مرا که سینه هبا شد ز عین دلتنگی - اثر نمی کند این دم در آن دل سنگی

بخش ۴۷: چند گاهی است که دل می کشدم سوی برنج - لله الحمد که دیدم به جهان روی برنج

بخش ۴۸: دارم هوس جمال بغرا - دورم چو من از وصال بغرا

بخش ۴۹: دلی دارم پر از...بغرا - ندارم طاقت هجران بغرا

بخش ۵۰: بوی سنبل ز دم باد صبا می آید - خوش دلم هر چه از آن یار به ما می آید

بخش ۵۱: بیار باده گلرنگ ساقیا حالی - که تا دل خود را کنم ز غم خالی

بخش ۵۲: چه گونه عرضه کنم با تو داستان فراق - قلم مگر بدهد شرح از زبان فراق

بخش ۵۳: ای ز سودای لب لعل تو شور ی به نمک - وز فروغ رخ تو تافته خورشید فلک

بخش ۵۴: ای دل اگر از خویشتن امروز بمیری - جاوید شوی زنده چو از من بپذیری

بخش ۵۵: در سرم تا هوای جانان است - دلم از اشتیاق بریان است

بخش ۵۶: تا دل به دام زلف سیاه تو مبتلاست - جان رمیده بین که گرفتار صد بلاست

بخش ۵۷: نصیحتی کنمت باده نوش و خوش می باش - مباش در پی دنیا و دل منه به وفاش

بخش ۵۸: خدا را کم نشین با خرقه پوشان - رخ از رندان بی سامان مپوشان

بخش ۵۹: به هر درد و غمی دل مبتلا شد - چرا یکباره یار از ما جدا شد

بخش ۶۰: نوبهار آمد و از هر طرفی سبزه دمید - بلبل از حجره غم رخت به گلزار کشید

بخش ۶۱: زلف بر عارض زیبای تو حالی دارد - کیست در شهر که او چون تو جمالی دارد

بخش ۶۲: دوش در وقت سحر زلف تو آمد به خیال - رفت مرغ دل من در قفس سینه و بال

بخش ۶۳: از حد گذشت قصه درد نهان ما - ترسم که ناله فاش کند راز جان ما

بخش ۶۴: عیان دید ناگه بر آن لب چو خال - مگس سیر شد از شکر ز انفعال

بخش ۶۵: دو یار همدم و یک شیشه ای ز باده صاف - اگر رسد به تو این آرزو زهی الطاف

بخش ۶۶: چو بیابی به دهر یار خلف - ننهی جام باده را از کف

بخش ۶۷: دلی که در رخ جان پرور تو شیدا نیست - درین جهان نتوان یافت زان که پیدا نیست

بخش ۶۸: اگر تو در غم یاری شبی به روز آری - به هیچ باب دل عاشقان نیازاری

بخش ۶۹: مرا ز حال مگس آرزو کند ای واخ - که می پرد به سوی لعل آن لبان گستاخ

بخش ۷۰: میان مجلس رندان حدیث فردا نیست - بیار باده که حال زمانه پیدا نیست

بخش ۷۱: اگر به جانب غربت کشد دلم شاید - که بوی خیر از این همدمان نمی آید

بخش ۷۲: در سر زلف تو تنها نه دل شیدا رفت - جان و سر نیز به هم در سر این سودا رفت

بخش ۷۳: وه چه خوش باشد در ایام بهار - باده گلگون و ساقی گلعذار

بخش ۷۴: گر ترا روی زمین جمله مسلم گردد - تو مپندار که حرص از دل تو کم گردد

بخش ۷۵: تاج سیاه و زلف سیاه و رخ چو ماه - نشو و نمای بدر ببین در شب سیاه

بخش ۷۶: ای عزیزان می ندانم تا چه آمد بر سرم - کز فراق دوستان پیوسته با چشم ترم

بخش ۷۷: همی زند به جهان پیر دیر باده صلاح - در نشاط چو زین باب می شود مفتاح

بخش ۷۸: مرا ز آدم خاکی چو ضم بود میراث - کجاست دامن ساقی کزو رسم به غیاث

بخش ۷۹: کتابه ای ز مسیحا بر این کهن دیرست - که نا امید نباشی که عاقبت خیرست

بخش ۸۰: دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود - تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود

بخش ۸۱ - له: رخ نگار درآمد به خواب خوش دوشم - فگند آن خط مشکین دو حلقه در گوشم

بخش ۸۲ - جواب: ز مطبخی سخن خوش رسید در گوشم - که لذتش به همه کاینات نفروشم

بخش ۸۳: آن سرو ناز من که خجل گشت ماه ازو - دل برده است و در پی جان است آه ازو

بخش ۸۴: بی روی تو صبوری، جانا نمی توان کرد - بسیار سعی کردیم اما نمی توان کرد

بخش ۸۵: عاشقی دانی چه باشد، بی دل و جان زیستن - جان به جانان دادن و بر بوی جانان زیستن

بخش ۸۶: باز این دل غمدیده به دام تو در افتاد - بس مرغ همایون که به تیر نظر افتاد

بخش ۸۷: واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند - چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

بخش ۸۸: آه که بی روی دوست عمر به پایان رسید - وز غم هجران یار نعره به کیوان رسید

بخش ۸۹: سر بلندی بین که دایم در سرم سودای اوست - قیمت هر کس به قدر همت والای اوست

بخش ۹۰: دردم ز اشتیاق تو ز اندازه در گذشت - از پا در اوفتادم و آبم ز سرگذشت

بخش ۹۱: از لطف دوست سکه دولت به نام ماست - اقبال یافتیم و سعادت غلام ماست

بخش ۹۲: آه از این درد که از عشق مرا در جان است - این چه سوزی است که در سینه مرا پنهان است

بخش ۹۳: آیم به نهانی به سر کوی تو هر شب - جویان لب لعل تو ای دوست لبالب

بخش ۹۴: تا کوکب جمالش در زمانه لامع - بهر مشعله داریش خورشید گشته طالع

بخش ۹۵: دریچه ای ز بهشتش به روی بگشایی - که بامداد پگاهش تو روی بنمایی

بخش ۹۶: فضل خدای را که تواند شمار کرد - یا کیست آن که شکر یکی از هزار کرد

بخش ۹۷: تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار - راستی باید، نه بازی صرف کردم روزگار

بخش ۹۸: ز چشم گوشه نشینم نشان سودا پرس - سواد زلف ز آشفتگان شیدا پرس

بخش ۹۹: تا مرا واله آن سرو روان ساخته اند - مهر او را وطن اندر دل و جان ساخته اند

بخش ۱۰۰: نوش کن خواجه علی رغم صراحی شکنان - باده تلخ به یاد لب شیرین دهنان

بخش ۱۰۱: ای سرشته غم و درد تو به آب و گل من - سوخت در آتش هجران تو مسکین دل من

بخش ۱۰۲: ای لب شیرین تو حلوای قند - قامت رعنای تو سرو بلند

بخش ۱۰۳: ای ز رشک روی تو بر ماهتاب - ماه من امشب برآ بر ماه تاب

بخش ۱۰۴: خدنگ غمزه و ابرو کمان به هم دارد - اگر کشد من بیچاره را چه غم دارد

بخش ۱۰۵: عاشق و خسته و پریشانم - چاره درد عاشقی نمی دانم

بخش ۱۰۶: نانوشته مانده است - در جواب او

بخش ۱۰۷: کسی که دیده بود آن نگار را رقاص - عجب مدار که گردد ز درد غصه خلاص

بخش ۱۰۸: دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را - دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

بخش ۱۰۹: باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبرست - شمشاد سایه پرور ما از که کمترست

بخش ۱۱۰: جان، بی جمال جانان میل جنان ندارد - آن کس که این ندارد حقا که جان ندارد

بخش ۱۱۱: صبا به تهنیت پیر می فروش آمد - که موسم گل و نسرین و ناز و نوش آمد

بخش ۱۱۲: در چمن چون یاد آن سرو خرامان می کنم - بلبلان را جمع و گلها را پریشان می کنم

بخش ۱۱۳: یارب این درد جگر سوز مرا درمان کن - چاره کار من بیدل سرگردان کن

بخش ۱۱۴: کسی که دیده بود آن نگار رعنا را - عجب عجب که ملامت کند دل ما را

بخش ۱۱۵: هر که او دیده چهره یارم - می کد رحم بر دل زارم

بخش ۱۱۶: دلم به درد و غم عشق مبتلی تا کی - ز شوق زلف تو در دام صد بلا تا کی

بخش ۱۱۷: نصیب ما ز می لعل دوست گشته خمار - کنیم جان به سر و کار عشق آخر کار

بخش ۱۱۸: تا بر رخ آن مه نظر انداخته دیده - صد گونه بلا این دل بیچاره کشیده

بخش ۱۱۹: بوسه ای از لب لعل تو تمنی دارم - همچو صوفی هوس خوردن حلوا دارم

بخش ۱۲۰: دارم دل دیوانه گرفتار به بندی - ای همنفسان در خم ابروی کمندی

بخش ۱۲۱: نصیب ما ز می لعل دوست گشته خمار - کنیم جان به سر و کار عشق آخر کار

بخش ۱۲۲: سفر کردم به هر شهری رسیدم - چو شهر عشق من شهری ندیدم

بخش ۱۲۳: آه ازین درد جدائی که مرا بر جگرست - آه ازین آتش جانسوز که هردم به برست

بخش ۱۲۴: ای فروغ حسن ماه از روی رخشان شما - آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

بخش ۱۲۵: رونق عهد شباب است دگر بستان را - می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

بخش ۱۲۶: آن کس که به دست جام دارد - سلطانی جم مدام دارد

بخش ۱۲۷: چراغ روی ترا شمع گشته پروانه - مرا ز حال تو با جان خویش پروا نه

بخش ۱۲۸: در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی - خرقه جائی گرو باده و دفتر جائی

بخش ۱۲۹: عکس روی تو چو در آینه جام افتاد - عاشق سوخته دل در طمع خام افتاد

بخش ۱۳۰: رخ تو مظهر انوارهای سبحانی است - خط تو آیت الطافهای ربانی است

بخش ۱۳۱ - و ایضا فی ترجیعات: هر که را دعوتی شود دوچار - عمر این است گو غنیمت دار

بخش ۱۳۲ - المقطعات: شبی به مطبخی در دکان طباخی - نشسته بودم و در فکر...بیگاه

بخش ۱۳۳: شبی از خمیر جوین خواستم - که ططماج آید درست و سفید

بخش ۱۳۴: هریسه به روغن بگفتا صباح - که تا چند نالی تو ای بیقرار

بخش ۱۳۵: جوش بوره شبی به بغرا گفت - نکته ای چند، بود چون محرم

بخش ۱۳۶: دیدم اندر دکان کله پزی - کز رخ کله شعله می زد نور

بخش ۱۳۷: ز دیگ ترشی ای، قسام روزی - به جا می کرد ترشی، ای برادر

بخش ۱۳۸: دیگ حبشی مفاخرت داشت - کامروز به مطبخم افاضل

بخش ۱۳۹ - ابتدای رباعیات: یارب چه خوش است قلیه های دو پیاز - آن ناله زار اندر آن سوز و گداز

بخش ۱۴۰: یارب به کرم توانگرم گردانی - از نان و کباب و کشکک و بریانی

بخش ۱۴۱: امروز چو رشته بی سر و سامانم - وز شوق جگر، کباب دل بریانم

بخش ۱۴۲: ماهیچه باریک که خاتون مال است - گر قیمه بسیار بود پر حال است

بخش ۱۴۳: در سر هوس کباب و در دل غم نان - یارب تو به لطف خویش این را برسان

بخش ۱۴۴: یک کاسه هریسه پر ز روغن به صباح - یک تکه، گرسنه را به از صد تفاح

بخش ۱۴۵: ای لطف تو بر گناه کاران غفار - کم طاعتم و گناه دارم بسیار

بخش ۱۴۶ - ابتدای فردیات: تو صوفی، دل چه می بندی به زناج - مکن طول عمل با عمر کوتاه

بخش ۱۴۷: ماس را دید چون به بغرا ضم - خون سرکه ز غصه می جوشید

بخش ۱۴۸: چون رسیدی به صحن قلیه برنج - بده ار عاقلی دو مرده جواب

بخش ۱۴۹: یک کله صباح اگر کنی نوش - فی الجمله نهار کرده باشی

بخش ۱۵۰: اگر صحن مزعفر را بیابی - بخور چندان که جان را جا نماند

بخش ۱۵۱: الهی سیر گردان از قناعت - تو صوفی را که هست اینش بضاعت

بخش ۱۵۲ - مثنوی اطعمه: بشنو اکنون سرگذشتی ای پسر - فی الحقیقه در مجاز و مختصر

بخش ۱۵۳ - قال رخوت البیت فی لسان الحال المسماه: دوش در خانه به من تخت شد اندر گفتار - گفت دارم ز تو ای خواجه شکایت بسیار

sunny dark_mode