من شکسته گشایم به صد هزار زبان
ثنای حضرت ذات خدای کون و مکان
مقسمی که فکندست سفره روزی
زلطف عام خود از قاف تا به قاف عیان
زسنگ کرده پدیدار آب بی کیفی
زخاک تیره هزاران هزار گرده نان
ز چوب خشک که آتش بود برو اولی
ببین که میوه پدیدار کرد چند الوان
فسرده کرد جهان را و یخ پدید آورد
برای شربت و آب خنک به تابستان
عسل پدید کند او ز نیش زنبوری
ز شاخ نیشکر و قند کرده است عیان
من فقیر چگویم به این زبان که مراست
کدام نعمت او را در آورم به بیان
چو درد جوع نهان است روز و شب به دلم
به ذکر اطعمه امروز می کنم درمان
همه بیان نعمهای او کند صوفی
که ذکر عیش بود نصف عیش در دوران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.