گر ترا روی زمین جمله مسلم گردد
تو مپندار که حرص از دل تو کم گردد
در جواب او
گر مرا اطعمه دهر مسلم گردد
اشتهایم عجب ار یک نفسی کم گردد
زلبیای عسل این دم چه مرادی به از آن
که در انگشت من خسته چو خاتم گردد
چو شود گرسنه همکاسه مرا بر سر خوان
همه شادی و طرب بر دل من غم گردد
بجز از نان نبود هیچ دوا گرسنه را
آب حیوان اگرش دارو و مرهم گردد
مطبخی، یک سر بریان و دو من نان خواهم
تا دل غمزده من ز تو خرم گردد
هست اندر دل من آرزوی قلیه پیاز
این کرم هر که کند زود مکرم گردد
مرغ بریان و برنج است هوس صوفی را
بود این بخت به گرد سر او هم گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.