گنجور

 
صوفی محمد هروی

کسی مهر تو در سینه اش نهان باشد

ز شدت مرض موت در امان باشد

در جواب او

به پیش، صحنک ماهیچه چون عیان باشد

محقرست اگر صد هزار نان باشد

برای قیمه کشیدن نخود اولیتر

بلی چو مصلحت مطبخی در آن باشد

به وقت کله بریان زبان به چشم کنید

که در سر آنچه بود، جمله در زبان باشد

علی الصباح چه خوب است بیخ اشکنه اش

ولی به شرط که طباخ مهربان باشد

چگونه شرح دهم در زمانه گیپا را

که سر باطنش امروز در نهان باشد

مدار روغن بسیار از هریسه دریغ

که آب روی وی اندر جهان همان باشد

پناه بر به خدا از گرسنگی صوفی

که او بلاست، مبادا که در جهان باشد