لب لعل تو شفای دل بیماران است
هر که را نیست غم و درد تو بیمار آن است
در جواب او
وه که امروز چو پالوده دلم لرزان است
که به ناگه بربایند، چو در دکان است
هیچ دانی که چرا دنبه بود در پی گوشت
هست این چاکر دیرینه و او سلطان است
گر فروشند به ملک دو جهان یک گیپا
بخر امروز تو ای خواجه که بس ارزان است
چند گویی که مرا هست هوس آب حیات
بهتر از آب حیات ارطلبی این نان است
گر بسوزد مکنش عیب تو ای یار عزیز
دل سودا زده چون در هوس بریان است
گر چه با گوشت برابر شده، گر طباخ
کرد صد پاره تنش را و سزای آن است
هر چه گویند ز شوق عسل و قلیه برنج
در دل صوفی سودا زده صد چندان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.