دو یار همدم و یک شیشه ای ز باده صاف
اگر رسد به تو این آرزو زهی الطاف
در جواب او
دلا چو می زنی این دم ز لوت خوردن لاف
رسید دعوت سلطان درآی خوش به مصاف
برنج رزد چو صاحب کرم نهد پیشم
اگر به قند مشرف بود زهی الطاف
خوش آن زمان که بود دیگ بورق اندر جوش
گشاده دست کرم از جوانب و اطراف
برای سیر شدن بی دریغ می خواهم
کشیده دعوت عامی زقاف تا با قاف
کسی که نان و عسل خورد و قلیه دو پیاز
ز آب صاف بگو پیش آن عزیز اوصاف
مرا چو وعده به عیدست گرده و حلوا
بیا بیار مکن ای عزیز وعده خلاف
رسید دعوت مالاکلام هان صوفی
قدم به معرکه درنه درین زمان لا خاف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.