جان، بی جمال جانان میل جنان ندارد
آن کس که این ندارد حقا که جان ندارد
در جواب او
هر گرسنه که این دم در سفره نان ندارد
حقا که می توان گفت او را که جان ندارد
با کله های بریان می کرد عذرخواهی
این کله های قندی اما زبان ندارد
رازی که جوش بوره دارد درون سینه
سنبوسه را بفرما کز ما نهان ندارد
گلها شکفته دیدم از زلبیا به بازار
کامروز هیچ خلقی در بوستان ندارد
دیوانه گشته خلقی در اشتیاق زناج
این سرو سایه پرور چون باغبان ندارد
می خواند دوش شعری گریان کباب از سوز
در پیش نان فروماند گویا روا ن ندارد
آرام جان مشتاق باشد برنج و حلوا
با نان خشک سازد صوفی چو آن ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس نیاز و عشق عمیق اشاره دارد. شاعر بیان میکند که زندگی بدون عشق و جمال محبوب، ارزش و معنایی ندارد. در ادامه، به قیاسهای مختلفی پرداخته میشود؛ مثلاً کسی که گرسنه است اما نان ندارد، در واقع مانند کسی است که جان ندارد. همچنین، شاعر از آشفتگی و شور و شوق انسانها در جستجوی محبت و زیبایی سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که این نیازها نه تنها روح را زنده میکند بلکه در غیاب آن، انسانها دچار سردرگمی و پریشانی میشوند. در نهایت، او به ضعف و بیمقداری نان خشک در مقابل آرزوهای بزرگ انسانی نیز اشاره میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.