آیم به نهانی به سر کوی تو هر شب
جویان لب لعل تو ای دوست لبالب
در جواب او
هر چند که نان است در آفاق مقرب
خواهد دل من صحنک پالوده لبالب
از گرده ما هست مه چارده دریاب
وز شمسی ما شمس فلک آمده در تب
این حسن و ملاحت که بود نان تنک را
گویا مگر از آب حیات است مرکب
ای دل چو مقیم حرم مطبخیانی
می باش در آن کعبه مقصود مودب
ما را مکن امروز فراموش، کدک گفت
هر چند که حلوا و برنج است مقرب
ای دل مکن از قلیه کدو دعوی سیری
چون دعوتیان را بود این کفر به مذهب
دایم دل صوفی به برنج است و به حلوا
این مرتبه عالی است زهی خوبی مشرب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.