از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
در جواب او
از حد گذشت حالت جوع نهان ما
ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما
می گفت قلیه با دل بریان برنج را
غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما
سرگشته ایم در طلب گرده و عسل
باشد که محرمی بدهد این نشان ما
در سفره سماء نظر کن ببین که هست
بهتر ز شمسی فلک این قرص نان ما
چون مهرقند در دل صحن برنج بود
فهمید از آن سبب خرد خرده دان ما
چو ن مشعلی است شیشه پر کله نبات
قناد گفت از آن شده روشن دکان ما
صوفی از آن به صحن برنج است معتقد
کو مرهمی است ساخته از بهر جان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.