جوش بوره شبی به بغرا گفت
نکته ای چند، بود چون محرم
خویش را بر کشد به رعنابی
جان ماهیچه هست از آن درهم
سر من نیست قلیه را، گویا
کرده با من از آن عنایت کم
از جفای فلک چه چاره کنم
دل پر دارم و لب برهم
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
جوش بوره شبی به بغرا گفت
نکته ای چند، بود چون محرم
خویش را بر کشد به رعنابی
جان ماهیچه هست از آن درهم
سر من نیست قلیه را، گویا
کرده با من از آن عنایت کم
از جفای فلک چه چاره کنم
دل پر دارم و لب برهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بغرا نکاتی را بیان میکند. او اشاره میکند که در جمع دوستانه و محرم، باید دل را باز کرد و با زیبایی و محبت ارتباط برقرار کرد. شاعر از سختیها و ناکامیها در زندگی صحبت میکند و بیان میکند که دلش پر از غم است اما لبهایش بسته است و نمیتواند از این مشکلات بگوید. او از جفای روزگار شکایت دارد و نشان میدهد که با وجود همه سختیها، همچنان به زیباییها و محبتها میاندیشد.
هوش مصنوعی: شبی جوش بوره به بغرا چند نکته ای گفت، همچنان که در جمعی صمیمی و رازدار بودند.
هوش مصنوعی: به خودی خود را بالا میبرد و جوانی و زیباییاش را به نمایش میگذارد، چرا که از همان درون قوی و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: من در جریان نیستم که قلیه چه وضعیتی دارد، به نظر میرسد که آن محبتی که نسبت به من شده، کم و کاستی دارد.
هوش مصنوعی: از بیرحمی سرنوشت چه کار میتوانم بکنم؟ دل من پر از درد است و نمیتوانم چیزی بگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روی تو باغ و باغبانی تو
روی تو و باغ هر دو همچون هم
دانم که تو ابر و نم روا داری
ز آن دیده چو ابر کرده ام پرنم
در باغ تو تا که باغبان باشی
[...]
جاوید ز یادِ خسروِ عالم
سلطان جهان شهنشهِ اعظم
شاهی که نشاط عیش او باقی
شاهی که صبوح بزم او خرم
شاهی که ز خسروان و سلطانان
[...]
چون من بره سخن درون آیم
خواهم که قصیدهای بیارایم
ایزد داند که جان مسکین را
تا چند عنا و رنج فرمایم
صد بار به عقده در شود تا من
[...]
دی در حق ما یکی بدی گفت
دل را زغمش نمی خراشیم
ما مقیمان تخت تحمیدیم
سرفرازان تاج تمجیدیم
می فروشان مصطب توحید
باده نوشان بزم تجریدیم
دریکتای قلزم وحدت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.