هر که را دعوتی شود دوچار
عمر این است گو غنیمت دار
صحن بغرای پر ز قیمه صباح
هست چون مرهم دل افگار
چون رسیدی به دعوتی کاری
ننشینی تو ساعتی بیکار
گر بگوید کسی که سیر شدم
بکن از بهر او، تو استغفار
چون تهی گشت سفره از گرده
بهر زله کشی روان بردار
گوشت را نوش کن به کنگر ماس
زان که باشد همیشه گل را خار
پیش صوفی مستمند امروز
از تر و خشک هر چه هست بیار
اشتها زور می کند یاران
دست گیرید ای وفاداران
صحن ماهیچه های خوب خاتون مال
از دو عالم به است یک چنگال
خوب تر می شود ز قلیه برنج
همچو رخسار دلبران از خال
معده چون پر شود ز نان و عسل
نبود هیچ همچو آب زلال
خون بسیار خورده از دنبه
شد مزعفر از آن پریشان حال
سر خود را چو داشت پوشیده
مکن از حال جوش بوره سوال
دعوتی نیست بهتر از بریان
پخته چون گشت ای زمان به کمال
دل پر دارم و شکم خالی
تو نداری خبر ازین احوال
اشتها زور می کند یاران
دست گیرید ای وفاداران
دارم اکنون هوای بغرایی
در سرم هست پخته سودایی
جان فدای برنج و قلیه کنم
گر بیابم نشان او جایی
در همه کاینات ممکن نیست
همچو زناج سرو بالایی
کس ندیدست چون خیار امروز
نازک رند سبز رعنایی
سر به کله کجا فرود آرد
هر که را دست داد گیپایی
دل بسی سیر کرد در عالم
او چو مطبخ نیافت ماوایی
مطبخی لطف کن ز راه کرم
گر به صوفی بود ترا رایی
اشتها زور می کند یاران
دست گیرید ای وفاداران
آرزوی کباب دارم و نان
یارب از لطف خویشتن برسان
سر به کونین کی فرود آرد
هر که دریافت کله بریان
گر به صد جان دلی فروشد کس
بجز اکنون که هست بس ارزان
خرم آن ساعتی که گرسنه را
پیش آرند قلیه بادنجان
آه از آن کشکک پر از روغن
که دل ریش را بود درمان
ای صبا در حریم قلیه برنج
چون رسیدی سلام من برسان
نظری کن بگو بر احوالم
که رسیدم ز اشتیاق به جان
اشتها زور می کند یاران
دست گیرید ای وفاداران
ای دل از صحنک مزعفر گوی
وز تنکهای همچو چادرگوی
سرکه و سیر را به یک سو نه
وز برنج وز شیر و شکر گوی
چون ببینی تو ماس را بر گوشت
مطبخی را سلام ما بر گوی
تا توانی مرید بریان باش
شرح اوصاف آن قلندرگوی
نان و حلوا اگر به دست آید
هر چه گویی ز آب دیگر گوی
گر خریدار گویدش که به چند
دل بریان به جان برابر گوی
میزبان را چو یافتی تنها
حال صوفی به او مکرر گوی
اشتها زور می کند یاران
دست گیرید ای وفاداران
از اسیب این زمان بگویم باز
زان که دارم هوای عمر دراز
بوی آش حلیم می آید
روح من آه می کند پرواز
قلیه دورست از تو ای ططماج
برو این دم به سیر و سرکه بساز
هست در بسته قلعه گیپا
کی شود باز بر من این در باز
هوس کله ای است در سر من
گر دهد دست لیک بی انباز
بره چون نیست این زمان موجود
دم ماهی خوش است و سینه باز
صوفیا چون به مطبخی برسی
از من ناتوان بگو این راز
اشتها زور می کند یاران
دست گیرید ای وفاداران
هر که او کله یافت با گیپا
نکند یاد هرگز از شربا
کم مبادا درین جهان یارب
از سر خلق دولت بغرا
روزیش باد در جهان دایم
هر که را آرزو کند اکرا
حله ای را که در بر گیپاست
نزد من بهترست از والا
با مزعفر نشسته ترشی باز
آه در سر چه دارد آن لالا
هر کسی را هوس کند چیزی
صوفی مستمند را حلوا
گر گذر سوی مطبخ اندازی
زینهار این سخن بگو از ما
اشتها زور می کند یاران
دست گیرید ای وفاداران
من که قلیه برنج می خواهم
در فراقش جو دنبه می کاهم
در فراق جمال بریانی
به فلک می رسد کنون آهم
در تمنای گرده میده
همه شب روی کرده ای باهم
همچو پالوده دل بود لرزان
بهر فرنین چو اوست دلخواهم
می رود روح در پی حلوا
بگذرد چون ز پیش ناگاهم
معده گر پر شود ز شیر و برنج
ز فلک بگذرد بسی آهم
همچو صوفی به صد زبان گویم
زان که مداح نعمت الله ام
اشتها زور می کند یاران
دست گیرید ای وفاداران
گویم اکنون فضایل انگور
که ازو باد چشم خربزه دور
به امیری از آن رسد فخری
که ازو باغها بود معمور
صحنک سیب را سلامی گوی
زان که دورم ز روی او به ضرور
چون ز شفتالویم امید بهی
نیست، اکنون نشسته ام مخمور
خوش بود از انار لب جوشی
لیک او هست دلبری مستور
دل به انجیر میل از آن دارد
کز بهشت است یادگار و ز حور
باغبان را بگوی پیک صبا
این سخنها ز صوفی مهجور
اشتها زور می کند یاران
دست گیرید ای وفاداران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دعوتی و مجالس مهمانی میپردازد و به لذتهای ناشی از غذاها، بخصوص قلیه برنج و بریان اشاره دارد. شاعر به اهمیت بهرهبرداری از عمر و لذت بردن از زندگی تاکید میکند و توصیه میکند که در چنین مجالسی نباید بیکار نشست. او از تنگدستی صوفی و دوری از نعمتها میگوید و از احوالات خود و اشتیاق به غذاهای لذیذ سخن میگوید. در نهایت، او با ذکر فضایل میوهها و نعمتها، حسرت زندگی خوب و خوشمزه را بیان میکند و از وفاداری به یاران خود صحبت میکند. شعر در فضایی پر از شور و اشتیاق به زندگی و لذتها است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به جمعی دعوت میشود، این فرصتی است که باید آن را مغتنم بشمارد و از لحظات زندگیاش بهرهبرداری کند.
هوش مصنوعی: محل تجمع ابرهایی که به صبح میدرخشند، مانند دارویی برای دلهای آشفته است.
هوش مصنوعی: وقتی به مهمانی یا دعوتی میروی، هیچگاه نمینشینی و بیکاری را تحمل نکن.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که دیگر از چیزی سیر شدهام، تو به خاطر او عذرخواهی کن.
هوش مصنوعی: زمانی که سفره خالی شد و دیگر چیزی برای خوردن ندارد، برای برداشت زلله (گاهی به عنوان آذوقه یا نعمت) نیازی به زحمت نیست.
هوش مصنوعی: گوشت را با کنگر مزهدار کن، زیرا همیشه گل با خار همراه است.
هوش مصنوعی: امروز هرچه که داری، چه چیزهای با ارزش و چه چیزهای بیارزش، به پیش صوفی بیپول بیاور.
هوش مصنوعی: دوستان، برای حمایت از یکدیگر حرکت کنید و وفاداری خود را نشان دهید.
هوش مصنوعی: خَلق و زیباییهای محبوبهام از هر دو جهان برتر و زیباتر است، مانند یک چنگال که نماد زیبایی و کمال است.
هوش مصنوعی: برنج قلیهای بهتر و خوشمزهتر میشود که مانند چهره زیبای دلبران با خالهایشان درخشش و جذابیت دارد.
هوش مصنوعی: وقتی شکم از نان و عسل پر شود، دیگر هیچ چیز مانند آب زلال نیست.
هوش مصنوعی: خون زیادی از دنبه گرفته و به همین دلیل زعفران با حالتی آشفته و گیج شده است.
هوش مصنوعی: سر خود را پنهان نکن و از حال و احوال خود صحبت کن.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بهتر از کباب پخته وجود ندارد، چون ای زمان به اوج و کمال خود رسیدهای.
هوش مصنوعی: دل من پر از احساسات و غمهاست، اما شکمم خالی است. تو هیچ اطلاعی از این وضعیت من نداری.
هوش مصنوعی: دوستان وفادار، وقتی که اشتیاق و تمایل در شما افزایش مییابد، با هم جمع شوید و دست یکدیگر را بگیرید.
هوش مصنوعی: در حال حاضر در ذهنم آرزویی در حال رشد و پروراندن است.
هوش مصنوعی: اگر جایی نشان از او پیدا کنم، جانم را فدای برنج و قلیه میکنم.
هوش مصنوعی: در تمام جهان، پیدا کردن موجودی با زیبایی و قامت همچون سرو دشوار است.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند خیار جوان و لطیف امروز، زیبایی و نازکی این رند سبز را ندیده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و مرتبهای دست پیدا کند، به سادگی نمیتواند به ذکر و یاد کسی که بالاتر است بیتوجهی کند.
هوش مصنوعی: دل من در دنیای او به اندازهای سفر کرده است که مانند کسی است که در آشپزخانه دنبال پناهگاهی نمیگردد.
هوش مصنوعی: ای آشپز، با لطف و محبت خودت، اگر نظر و نظریهای به صوفی داری، برای او به بهترین شکل اقدام کن.
هوش مصنوعی: دوستان، گرسنگی و نیاز ما را به هم نزدیک میکند؛ بیایید یکدیگر را حمایت کنیم و به هم وفادار باشیم.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که غذایی خوشمزه مثل کباب داشته باشم و ای کاش از الطاف تو، نانی به من برسانی.
هوش مصنوعی: هر فردی که به حقیقتی عمیق و مهم دست یابد، دیگر به دنیا و امور فانی آن توجهی نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد دلش را به قیمت صد جان بفروشد، حالا که اینجا و در این زمان است، قیمت آن بسیار پایین است.
هوش مصنوعی: ساعتی خوشایند است که کسی که گرسنه است، غذا و خوراکی خوشمزهای مانند قلیه بادنجان برایش بیاورند.
هوش مصنوعی: آه از آن کاسه پر از روغن که میتواند دل سوخته را آرام کند.
هوش مصنوعی: ای نسیم ملایم، وقتی به دشت برنج رسیدی، سلام من را به قلیه برسان.
هوش مصنوعی: به من نگاهی بینداز و احوالم را بگو، زیرا به خاطر شوق و اشتیاقی که دارم، به مرز جانم رسیدهام.
هوش مصنوعی: دوستان کوششی کنید و یکدیگر را حمایت کنید، ای کسانی که به وفاداری شناخته میشوید.
هوش مصنوعی: ای دل، از زیباییها و خوشیها بگو و از تنگناها و محدودیتها شکایت نکن.
هوش مصنوعی: از سرکه و سیر فاصله بگیر و درباره برنج، شیر و شکر صحبت کن.
هوش مصنوعی: وقتی که تو تشخیص دادی عطر ماست را بر گوشهی مطبخ، سلام ما را به آن بگویید.
هوش مصنوعی: تا میتوانی، پیرو و مرید کسی باش که از ویژگیهای آن انسان عارف و بزرگسیر، صحبت میکند.
هوش مصنوعی: اگر نان و حلوا به دست آید، هر چه بخواهی، از آب دیگری بگو. یعنی وقتی به خواستهات دست پیدا میکنی، میتوانی درباره هر موضوعی صحبت کنی و نگرانی نداشته باشی.
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو بپرسد که این دل را با چه بهایی میفروشی، به او بگو که بهایش جانم است.
هوش مصنوعی: وقتی میزبان را به تنهایی پیدا کردی، به او همواره حال و وضعیت صوفی را بگویید.
هوش مصنوعی: دوستان وفادار، به یکدیگر کمک کنید و برای همدیگر ایستادگی کنید که گرسنگی و نیاز، شما را به همکاری وادار میکند.
هوش مصنوعی: من میخواهم از مشکلات و سختیهای این دوران صحبت کنم، چون هنوز آرزوی زندگی طولانی در سر دارم.
هوش مصنوعی: بوی خوش حلیم به مشامم میرسد و روح من با اندوهی عمیق به اوج میرود.
هوش مصنوعی: ای ططماج، دوری از تو برایم سخت است، برو و این لحظه را با سیر و سرکه خوشایند کن.
هوش مصنوعی: در قلعه گیپا در بستهای وجود دارد که نمیدانم چه زمانی در آن به روی من باز خواهد شد.
هوش مصنوعی: در دل من آرزویی وجود دارد که اگر به آن دست پیدا کنم، تنها و بدون همراه خواهد بود.
هوش مصنوعی: در حال حاضر که برهای وجود ندارد، زمان مناسبی است که به لذتهای زندگی بپردازیم و با آرامش نفس بکشیم.
هوش مصنوعی: وقتی به آشپزخانهای میرسی، از من ناتوان بگو و این راز را به دیگران بگویید.
هوش مصنوعی: دوستان، به خاطر اشتهای سیری ناپذیر، دست همدیگر را بگیرید و با وفاداری یکدیگر را حمایت کنید.
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و موقعیتی دست پیدا کند، نباید فراموش کند که در گذشته چه حالتی داشته و به آسانی از یاد بردن سختیها را نوری درک کند.
هوش مصنوعی: ای کاش در این دنیا از برکت وجود بندگان خداوند چیزی کم نشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این جهان آرزو کند، روزیاش برای همیشه مهیا باشد.
هوش مصنوعی: جامهای که بر تن او تنگ است، برای من ارزش بیشتری دارد از لباس شیک و گرانقیمتی.
هوش مصنوعی: در میان عطر زعفران، ترشیای که در دل دارد، رازی است که آن نوازنده کوچک در دل خود میپروراند.
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزوی چیزی را در دل دارد، برای صوفی نیازمند، حلوا به دست میآید.
هوش مصنوعی: اگر به سمت آشپزخانه بروی، حتماً این را از ما بگو.
هوش مصنوعی: هر کس که میل و اشتیاق به فعالیت و همراهی دارد، باید با یاران وفادار خود در دستگیری و کمک به یکدیگر همکاری کند.
هوش مصنوعی: من که برای دلتنگیام، از برنج و خوراکیهای خوشمزه میخواهم، حالا به دنبال چیزهای بیمزه و بیارزش میروم.
هوش مصنوعی: در غم دوری زیبایی او، آهی از دل برمیآید که به آسمان میرسد.
هوش مصنوعی: در آرزوی دیدن تو، هر شب به یاد تو هستم و به تو فکر میکنم.
هوش مصنوعی: دل من همچون پوست نازکی است که به شدت میلرزد، و تنها به خاطر عشق و محبت کسی که در دل دارم، اینچنین vulnerable و حساس شدهاست.
هوش مصنوعی: روح من همچون در پی شیرینی میرود، بیآنکه چیزی از گذشته در یادم بماند.
هوش مصنوعی: اگر معده از شیر و برنج پر شود، من خیلی بلند پرواز خواهم شد.
هوش مصنوعی: من مانند یک صوفی با صد زبان سخن میگویم، زیرا که من ستایشگر نعمتهای خداوند هستم.
هوش مصنوعی: دوستان گرامی، زمانی فرامیرسد که نیازی به همراهی و اتحاد احساس میشود. بیایید با همدیگر به این نیاز پاسخ دهیم و به وفاداریامان ادامه دهیم.
هوش مصنوعی: حالا میخواهم دربارهی ویژگیهای انگور بگویم، که به واسطهاش چشمان خربزه از آن دور میشوند.
هوش مصنوعی: فخری به کسی میرسد که با مدیریت و قدرت خود، باغها را آباد کرده باشد.
هوش مصنوعی: به سیبهای باغ سلامی میفرستم، زیرا به اجبار از چهرهاش دور هستم.
هوش مصنوعی: وقتی که از درخت شفتالو خبری نیست و امیدی به آن ندارم، حالا نشستهام و مست و غافل شدهام.
هوش مصنوعی: عطر و طعم انار لذتبخش است، اما او دلبری دارد که در پس پرده پنهان مانده است.
هوش مصنوعی: دل به انجیر علاقهمند است زیرا آن میوهای است که یادآور بهشت و نعمتهای ابدی است.
هوش مصنوعی: به باغبان بگو که نسیم صبحگاهی این حرفها را از مرد صوفی تنها بزند.
هوش مصنوعی: میل و اشتیاق، یاران را به همدیگر نزدیک میکند. ای دوستان وفادار، دست یکدیگر را بگیرید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.