گنجور

 
نظام قاری سعدی

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها نظام قاری مصرع یا بیتی از سعدی را عیناً نقل قول کرده است:


  1. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۳ :: سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵

    نظام قاری (بیت ۱): شرب گوشو قرین بشال درشت - (که همان لعنت نگارینست)

    سعدی (بیت ۱): خوب را گو پلاس در بر کن - که همان لعبت نگارینست

  2. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۳ :: سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵

    نظام قاری (بیت ۲): کاستر گو بجفت اطلس رو - ( که همان مرده شوی پارینست)

    سعدی (بیت ۲): زشت را گو هزار حله بپوش - که همان مرده‌شوی پارینست

  3. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۶ :: سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳

    نظام قاری (بیت ۱): بفکر اطعمه و البسه من و بسحاق - (بنان خشک قناعت کنیم و جامه دلق)

    سعدی (بیت ۲): به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق - که بار محنت خود به که بار منت خلق

  4. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۶ :: سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳

    نظام قاری (بیت ۲): نبرده فضله معنی زکیس و کاسه کس - (که بار منت خود به که بار منت خلق)

    سعدی (بیت ۲): به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق - که بار محنت خود به که بار منت خلق

  5. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۹ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴

    نظام قاری (بیت ۱): ای شاهد سمنبر والا شب زفاف - (از در در آمدی و من از خود بدر شدم)

    سعدی (بیت ۱): از در درآمدی و من از خود به در شدم - گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

  6. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۹ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴

    نظام قاری (بیت ۳): پشمینه را فکنده و پوشیده ام کتان - (گوئی کز این جهان به جهان دگر شدم)

    سعدی (بیت ۱): از در درآمدی و من از خود به در شدم - گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

  7. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۲ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱

    نظام قاری (بیت ۲): ور صوف قبرسی دهدم قاقمش بزیر - (اول کسی که لاف محبت زند منم)

    سعدی (بیت ۱): گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم - اول کسی که لاف محبت زند منم

  8. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۵ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳

    نظام قاری (بیت ۱): مرا محبتت ای رخت تو بعیدی هست - (اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی)

    سعدی (بیت ۱): اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی - من از تو روی نپیچم که مستحب منی

  9. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۵ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳

    نظام قاری (بیت ۲): بروز جمعه هم ای جامه سفید نظیف - (من از تو روی نه پیچم که مستحب منی)

    سعدی (بیت ۱): اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی - من از تو روی نپیچم که مستحب منی



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱ - (قصیده آفاق وانفس):نیست پوشیده بر اهل خرد و استبصار - زانکه(الناس لباس) است کلام اخیار

    نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۷۹ - شیخ کمال الدین خجندی فرماید:چهره ام دیده چه حاصل که بخون کرد نکار - که برون نقش ونگارست و درون ناله زار

    نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸۰ - وله ایضا:دست تا چند نهادن به شکاف دستار - ادب آن دان که نکاوند بزرگان بسیار

    نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۴ - قصه دزد رخت را بشنو:درزیش درزی معنی و خرد استادست - رنگرز دست خیالست و تفکر قصار


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار


  2. نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۹ - اوحدی فرماید:سر پیوند ما ندارد یار - چون توان شد ز وصل برخوردار

    نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - لغزی که در صفت میان بند گفته شده است:چیست آن جبس مختلف آثار - پنبه و ابریشمش شعار ودثار

    نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۵ - مکتوبی که صوف با صفوت باطلس بانصرت بخط ابیاری قلمی فرموده در لباس صاحب البسه:مخقی خورد چشم بر قدمن - نرسانید جامه هموار


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵:عنکبوت ضعیف نتواند - که رود چون درندگان به شکار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸:هاونا گفتم از چه می‌نالی - وز چه فریاد می‌کنی هموار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰:هر که مشهور شد به بی‌ادبی - دگر از وی امید خیر مدار

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱:هر که را، جامه پارسا، بینی - پارسا دان و نیک‌مرد انگار

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:عذرِ تقصیرِ خدمت، آوردم - که ندارم به طاعت استظهار

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۸:گفتِ عالِم به گوشِ جان بشنو - ور نماند به گفتنش کردار

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:نخورَد شیر، نیم‌خوردهٔ سگ - ور بمیرد به سختی اندر غار

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۸:خر که کمتر نهند بر وی بار - بی‌شک آسوده‌تر کند رفتار

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۵:بلبلا! مژدهٔ بهار بیار - خبر ِ بد به بوم باز گذار

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۸:اندک اندک به هم شود بسیار - دانه دانه است غله در انبار

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:ایستاده سفینه ای بر خشک - بحرهای روان در آن بسیار


  3. نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - لاادری قائله:با هر که راز دوستی اظهار میکنم - خوابیده دشمنی است که بیدار میکنم


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:چون من به نفس خویشتن این کار می‌کنم - بر فعل دیگران به چه انکار می‌کنم


  4. نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - شیخ سعدی فرماید:بس بگردید و بگردد روزگار - دل بدنیا در نبندد هوشیار


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح امیر انکیانو:بس بگردید و بگردد روزگار - دل به دنیا در نبندد هوشیار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۹:هر که خیری کرد و موقوفی گذاشت - رسم خیرش همچنان بر جای دار


  5. نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - مدیحه در تتبع حکیم سنائی:چکمه صوف و سقرلاطست شاه ملک تن - ای که میدانی چنین داری بروگوئی بزن


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۵:گر بدانستی که خواهد مرد ناگه در میان - جامه چندین کی تنیدی پیله گرد خویشتن


  6. نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در تتبع ظهیر فاریابی:سپیده دم که شدم حله پوش حجله و سور - (ویلبسون) ثیابا شنیدم از لب حور


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - تغزل در ستایش شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان:نظر دریغ مدار از من ای مه منظور - که مه دریغ نمی‌دارد از خلایق نور

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۸:نماند حاتمِ طایی ولیک تا به ابد - بمانْد نامِ بلندش به نیکویی مشهور


  7. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳ - خواجه حافظ فرماید:اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را - بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را


    سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا - به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را


  8. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸ - خواجه حافظ فرماید:بیا که قصرامل سخت سست بنیادست - بیار باده که بنیاد عمر بر بادست


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - موعظه و نصیحت:هر آن نصیبه که پیش از وجود ننهادست - هر آن که در طلبش سعی می‌کند بادست


  9. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۹ - شیخ سعدی فرماید:صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست - بر خوردن از درخت امید وصال دوست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست - بر خوردن از درخت امید وصال دوست

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست - اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست

    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:آن به که چون منی نرسد در وصال دوست - تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست


  10. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - شیخ سعدی فرماید:کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست - هیچ بازار چنین گرم چو بازار تو نیست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵:کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست - هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست


  11. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۲ - خواجه حافظ فرماید:خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت - به قصد جان من زار ناتوان انداخت

    نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۶ - عرضه داشتی که جناب زیبا علیا جهت وظیفه کرده:مرا ببستر اکر چه لت کتان انداخت - زروی صوف نظر بر نمیتوان انداخت


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت - که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت


  12. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۹ - شیخ سعدی فرماید:مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست - یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱:مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست - یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست


  13. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۲۱ - شیخ سعدی فرماید:روز وصلم قرار دیدن نیست - شب هجرانم آرمیدن نیست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴:روز وصلم قرار دیدن نیست - شب هجرانم آرمیدن نیست


  14. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۲۲ - خواجه عماد فقیه فرماید:کسی بحضرت او ره نبرد وتنها نیست - جدانگشت زمانی زما و بی ما نیست


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۶:شهی که پاس رعیت نگاه می‌دارد - حلال باد خراجش که مزد چوپانیست

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:شهی که حفظ رعیّت نگاه می‌دارد - حلال باد خراجش که مزد چوپانی‌ست


  15. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۲۶ - شیخ سعدی فرماید:این باد روح پرور ازان کوی دلبرست - وین آب زندکانی ازان حوض کوثرست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:این بوی روح‌پرور از آن خوی دلبر است - وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۳:در چشمت ار حقیر بود صورت فقیر - کوته نظر مباش که در سنگ گوهرست


  16. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - شیخ سعدی فرماید:کس بچشمم در نمیآید که گویم مثل اوست - خود بچشم عاشقان صورت نبندد غیر دوست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست - صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست - خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست


  17. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۴ - شیخ سعدی فرماید:جان من جان من فدای تو باد - هیچت از دوستان نیاید یاد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:جان من! جان من فدای تو باد - هیچت از دوستان نیاید یاد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۵:هر که دندان به خویشتن بنهاد - خیر دیگر به کس نخواهد داد

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:گر تضرع کنی و گر فریاد - دزد زر باز پس نخواهد داد


  18. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۵ - خواجه حافظ فرماید:ترسم که اشک در غم ما پرده در شود - وین راز سر بمهر بعالم سمر شود


    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۴:گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود - مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود


  19. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۶ - خواجه حافظ فرماید:سالها دفتر ما در گرو صهبا بود - رونق میکده از درس و دعای ما بود


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود - با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود


  20. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۴۸ - شیخ سعدی فرماید:پیش رویت دگران صورت بر دیوارند - نه چنین صورت معنی که تو داری دارند


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:پیش رویت دگران صورت بر دیوارند - نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند


  21. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۲ - و من نوادر طبعه:مله را آستر خسقی و والا نرسد - همه کس را بجهان منصب والا نرسد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:آه اگر دست دل من به تمنا نرسد - یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد


  22. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۴ - شیخ سعدی فرماید:بسیار سالها بسر خاک ما رود - کاین آب چشمه آید و باد صبا رود


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود - مجنون از آستانه لیلی کجا رود؟

    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:بسیار سالها به سر خاک ما رود - کاین آب چشمه آید و باد صبا رود


  23. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۷ - شیخ سعدی فرماید:دنیی آن قدر ندارد که براو رشک برند - یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند


    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند - یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند


  24. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۹ - شیخ سعدی فرماید:باد آمد و بوی عنبر آورد - بادام و شکوفه بر سرآورد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:باد آمد و بوی عنبر آورد - بادام شکوفه بر سر آورد


  25. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۶۳ - شیخ سعدی فرماید:دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد - آبم از دیده همیرفت و زمین ترمیشد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد - و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد


  26. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۷۰ - سلمان ساوجی فرماید:اسیر بند گیسویت کجا در بند جان باشد - زهی دیوانه عاقل که دربندی چنان باشد

    نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایش‌نامه:رخ از زیلو نگردانم بخار بوریا از فرش - خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:سرِ جانان ندارد هر که او را خوفِ جان باشد - به جان گر صحبت جانان برآید رایگان باشد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۱:نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد - بسا حلوای صابونی که زهرش در میان باشد


  27. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۷۱ - شیخ سعدی فرماید:که برگذشت که بوی عبیر می‌آید - که می‌رود که چنین دلپذیر می‌آید


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸:که برگذشت که بوی عبیر می‌آید؟ - که می‌رود که چنین دلپذیر می‌آید؟

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۵:نه آنچنان به تو مشغولم ای بهشتی‌روی - که یادِ خویشتنم در ضمیر می‌آید


  28. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۷۸ - خواجوی کرمانی فرماید:ایا صبا گرت افتد بسوی دوست گذار - نیازمندی من عرضه ده بحضرت یار


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار - که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم:کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟ - چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟

    سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰:تو آن نه‌ای که به جور از تو روی برپیچند - گناه تست و من استاده‌ام به استغفار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹:برای ختم سخن دست بر دعا داریم - امیدوار قبول از مهیمن غفار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰:به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن - زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:چو رنج بَرنَتَوانی گرفتن از رنجور - قدم زِ رفتن و پرسیدنش دریغ مَدار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷:نگین ختم رسالت پیمبر عربی - شفیع روز قیامت محمد مختار

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹:نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار - امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار


  29. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸۱ - شیخ کمال الدین خجند فرماید:تو آن شاخ گلی ایشوخ دلبر - که آریمت بآب دیده در بر


    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:مسکین‌خر اگر چه بی‌تمیز است - چون بار همی‌بَرَد عزیز است


  30. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸۲ - مولانا محمد حافظ فرماید:عیدست و اول گل و یاران در انتظار - ساقی بروی یار ببین ماه و می بیار


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶:فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل - کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار


  31. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸۴ - اوحدی فرماید:منم غریب دیار تو ای غریب نواز - دمی بحال غریب دیار خود پرداز


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در وصف شیراز:خوشا سپیده‌دمی باشد آنکه بینم باز - رسیده بر سر الله اکبر شیراز

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرموده‌است:شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز - ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳:جزای نیک و بد خلق با خدای انداز - که دست ظلم نماند چنین که هست دراز

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴:گروهی از سر بی‌مغز بیخبر گویند - بریده به سر بدگوی تا نگوید راز


  32. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۹۴ - مولانا همام تبریزی فرماید:هوای یارو دیارم چو بگذرد بخیال - شود کناره ام از آب دیده مالامال

    نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۶ - عرضه داشتی که جناب زیبا علیا جهت وظیفه کرده:بود که صدر نشینان کوی در در جیب - نظر کنند بافتاده کفش صف نعال


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:توانگری نه به مال است پیش اهل کمال - که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹:چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱:کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند - تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال - نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال


  33. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۹۹ - خواجه حافظ فرماید:فاش میگویم و از گفته خود دلشادم - بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:من از آن روز که در بند توام آزادم - پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم


  34. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳ - شیخ سعدی فرماید:خرما نتوان خورد ازین خارکه کشتیم - دیبا نتوان بافت بدین پشم که رشتیم


    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم - دیبا نتوان کردن از این پشم که رشتیم


  35. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴ - وله ایضا:باد گلبوی سحر خوش میوزد خیر ای ندیم - بس که خواهد رفت بر بالای خاک مانسیم


    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:باد گلبوی سحر خوش می‌وزد خیز ای ندیم - بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم


  36. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵ - وله ایضا:رفیق مهربان و یار همدم - همه کس دوست میدارند و من هم

    نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایش‌نامه:ببرتنگی امیدی بسته بودم - ندانستم که خود رنکی ندارم


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:رفیق مهربان و یار همدم - همه کس دوست می‌دارند و من هم

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در ستایش امیرانکیانو:بسی صورت بگردیدست عالم - وزین صورت بگردد عاقبت هم

    سعدی » گلستان » دیباچه:در این مدت که ما را وقت خوش بود - ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲:من آن مورم که در پایم بمالند - نه زنبورم که از دستم بنالند

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۶:پسندیده‌ست بخشایش ولیکن - منه بر ریش خلق‌آزار مرهم


  37. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷ - ایضا او فرماید:به چشمانت که تا رفتی ز چشمم بی‌خور و خوابم - به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴:من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم - بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم


  38. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵ - سلمان ساوجی فرماید:چو دیده در طلبت واجبست گردیدن - سرشک را بهمه جانبی دوانیدن


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵:میان باغ حرام است بی تو گردیدن - که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن


  39. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳ - شیخ سعدی فرماید:اگر بتحفه جانان هزار جان آری - محقرست نشاید که بر زبان آری


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:اگر به تحفه جانان هزار جان آری - محقر است نشاید که بر زبان آری


  40. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶ - مولانا جلال طبیب فرماید:بده ساقی شراب لایزالی - بدست عاشقان لاابالی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴:تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی - وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۶:نظر کردم به چشم رای و تدبیر - ندیدم بِه زِ خاموشی، خِصالی


  41. نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰ - شیخ سعدی فرماید:چون تنک نباشد دل مسکین حمامی - کش یار هم آواز بگیرند بدامی

    نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱ - وله ایضا:ای مقنعه و شده مرا صبحی و شامی - مو بندو سرانداز چو نوری و ظلامی

    نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۱:بیرخت نفیست که کند پیش قیامی - هر جا که روی پیش بزرگان بسلامی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹:چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی - که‌ش یار هم آواز بگیرند به دامی


  42. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۳:شرب گوشو قرین بشال درشت - (که همان لعبت نگارینست)


    سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵:خوب را گو پلاس در بر کن - که همان لعبت نگارینست


  43. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۵:دو قماشند صوف و موئینه - (یکی آرام جان یکی دلبند)


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۸:یاد دارم زِ پیرِ دانش‌مند - تو هم از من به یاد دار این پَند

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۴:هر که را باشد از تو بیم گزند - صورت امن ازو خیال مبند

    سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۳:نشنیدی که صوفی‌یی می‌کوفت - زیرِ نعلینِ خویش میخی چند؟

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:گرچه دانی که نشنوند بگوی - هر چه دانی ز نیکخواهی و پند

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۹:پسری را پدر وصیت کرد - کای جوانبخت یاد گیر این پند


  44. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۶:فارغی ای جیب اطلس کز برت کیف عبیر - ناکه انگیز دغباری چون زمیدان گرد کرد

    نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۴ - قصه دزد رخت را بشنو:هان مهل قاری که دزدند از تو شعر البسه - پاسبان خویش باش و کرد رخت خویش کرد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:طرفه می‌دارند یاران صبر من بر داغ و درد - داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۳:در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت - آن قدر عمری که دارد مردم آزاد مرد؟


  45. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۰:گتاب البسه یکجا بنظم البسه ام - یکی خرید ولی قیمتم هنوز نداد


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش:جهان بر آب نهاده‌ست و زندگی بر باد - غلام همّت آنم که دل بر او ننهاد

    سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی:به اتّفاق، دگر دل به کَس نباید داد - زِ خستگی که درین نوبت اتّفاق افتاد

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۹:فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن - وگر خورد چو بهایم بیوفتد چو جماد

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۷:بر آنچه می‌گذرد دل منه که دجله بسی - پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد


  46. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۱:کتانی دگر پوش هر سال نو - (زنی نوکن ایدوست هر نو بهار)


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴:خداوند کشور خطا می‌کند - شب و روز ضایع به خمر و خمار

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۰:بزرگی نماند بر آن پایدار - که مردم به چشمش نمایند خوار

    سعدی » گلستان » دیباچه:کرم بین و لطف خداوندگار - گنه بنده کرده است و او شرمسار

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:نمانَد ستم‌کارِ بدروزگار - بماند بر او لعنتِ پایدار

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:حریفِ ترشرویِ ناسازگار - چو خواهد شدن دست پیشش مدار

    سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:ز خود بهتری جوی و فرصت شمار - که با چون خودی گم کنی روزگار

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو ما را به غفلت بشد روزگار - تو باری دمی چند فرصت شمار

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو بیداد کردی توقع مدار - که نامت به نیکی رود در دیار

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:در این ورطه کشتی فرو شد هزار - که پیدا نشد تخته‌ای بر کنار


  47. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۲:زیاری طمع داشتم ارمکی - بسوغات خاصی رسید از سفر


    سعدی » گلستان » دیباچه:زبان در دهان ای خردمند چیست؟ - کلید در گنج صاحب هنر

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:اگر هست مرد از هنر بهره ور - هنر خود بگوید نه صاحب هنر


  48. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۴:تو صوف و پوستین داری زمستان - چه غم داری زعریان بلاکش


    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۴:بکوش امروز تا گندم بپاشی - که فردا بر جوی قادر نباشی


  49. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۶:به فکر اطعمه و البسه من و بسحاق - (به نان خشک قناعت کنیم و جامهٔ دلق)


    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳:به نانِ خشک قناعت کنیم و جامهٔ دَلْق - که بارِ محنتِ خود بِهْ که بارِ منّتِ خَلق


  50. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۷:با چکمه حنین تواضع نموده گفت - (دوریم گر به تن ز حضورت مقصریم)


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:بگذار تا مقابل روی تو بگذریم - دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم


  51. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۸:شنیده‌ام که به دستار گیوه می‌گفت - (تو آفتاب بلندی و من چنین پستم)


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵:به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم - ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم


  52. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۹:ای شاهد سمنبر والا شب زفاف - (از در در آمدی و من از خود به در شدم)


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:از در درآمدی و من از خود به در شدم - گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم


  53. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۰:زنا که وصله کرباس زردک - فتاد از یقچه رختی بدستم


    سعدی » گلستان » دیباچه:گِلی خوشبوی در حمام روزی - رسید از دست محبوبی به دستم


  54. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۲:درهم کشم چوچین قباروی از ملال - کر خاصک آورد که کند پوشش تنم


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:گر تیغ برکشد که محبان همی‌زنم - اول کسی که لاف محبت زند منم


  55. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۳:قدک صوف از سجیف خوش نگردد - تو صندل باف خود ضایع مگردان


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان - تا پیش قدت چنگ زند سرو روان

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:امروز که دستگاه داری و توان - بیخی که بر سعادت آرد بنشان


  56. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۵:مرا محبتت ای رخت تو بعیدی هست - (اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی)


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳:اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی - من از تو روی نپیچم که مستحب منی

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۵:قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه - به کفر یا به شکایت برآید از دهنی


  57. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۶:با کمان حلاج گفت کتو - (همه کوشیم تا چه فرمائی)


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰:تا کی‌ام انتظار فرمایی - وقت نامد که روی بنمایی؟

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:همه چشمیم تا برون آیی - همه گوشیم تا چه فرمایی


  58. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۸:میلک و میخک و کرباس و قدک در کارند - (تا تو رختی ببر آری و بغفلت ندری)


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵:بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری - خاک بازار نیرزم که بر او می‌گذری

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۱:خواستم تا زحلی گویمت از روی قیاس - بازگویم نه که صدباره ازو نحس تری

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۲:دامن جامه که در خار مغیلان بگرفت - گر تو خواهی که به تندی برهانی بدری

    سعدی » گلستان » دیباچه:ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند - تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری


  59. نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۹:غرض زین طرز تشریف قبولیست - که پوشاند بما اهل صفائی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:تو با این لطف طبع و دلربایی - چنین سنگین دل و سرکش چرایی

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷:گرم راحت رسانی ور گزایی - محبت بر محبت می‌فزایی

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۴:خداوندان نعمت را کرم هست - ولیکن صبر به بر بینوایی

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۵:طبیبی را حکایت کرد پیری - که می‌گردد سرم چون آسیایی

    سعدی » گلستان » دیباچه:بمانَد سال‌ها این نظم و ترتیب - ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی


  60. نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱:ایجامه کهنه تار و پودت شده سست - تا چند کنم پاره ات از وصله درست

    نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۲:بر حلقه آن انگله چون کو پیوست - گوئی که زره زشست پیکان بنشست؟


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:آن یار که عهدِ دوستاری بشکست - می‌رفت و منش گرفته دامان در دست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:شب‌ها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست - خوش آن‌که ز روی تو دلش رفت ز دست!

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲:خیری که برآیدت به توفیق از دست - در حق کسی کن که درو خیری هست


  61. نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۶:دستار که آن بیعلم زر باشد - چون ریشه سر درونش ابتر باشد


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:آن را که جمال ماه پیکر باشد - در هرچه نگه کند منور باشد


  62. نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۷:در البسه ام مگو جواب ای سره مرد - نتوان چو دو سر زیک گریبان بر کرد


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد - با دوست به پایان نشنیدیم که برد

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد - گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد

    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:شاها سم اسبت آسمان می‌سپرد - از کید حسود و چشم بد غم نخورد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۳:از مایهٔ بیسود نیاساید مرد - مار از دم خویش چند بتواند خورد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۶:در گرگ نگه مکن که بزغاله برد - یک روز ببینی که پلنگش بدرد

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:دانی که چه گفت زال با رستمِ گرد؟ - دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:صیّاد نه هر بار شَگالی ببَرَد - افتد که یکی روز پلنگش بخورَد

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:دل عشق تو را واقعۀ نوح شمرد - زان روی سفینه‌ای فراهم آورد


  63. نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۹:گفت از پی دوش آن بر کم ده یکچند - قاری مگر آنرا بپرندوش افکند


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶:در چشم من آمد آن سهی سرو بلند - بربود دلم ز دست و در پای افکند

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۷:در خرقهٔ توبه آمدم روزی چند - چشمم به دهان واعظ و گوش به پند

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:گویند مرو در پی آن سرو بلند - انگشت‌نمای خلق بودن تا چند؟

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:در چشم من آمد آن سهی سرو بلند - بربود دلم ز دست و در پای فکند

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۱:پند است خطاب مهتران آن گه بند - چون پند دهند و نشنوی بند نهند


  64. نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۰:آن جوزگره نگر بصوف اخضر - چون سرو که او گوز کلاغ آرد بر

    نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۱:باریش بزرگ گفت دستاری سر - در زینت و تمکین ز توام من برتر


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:هرچند که هست عالم از خوبان پر - شیرازی و کازرونی و دشتی و لُر

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:فرق است میانِ آن که یارش در بر - تا آن که دو چشمِ انتظارش بر در


  65. نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۵:هر کس که جواب گوید اینطرز سخن - (شاگرد منست و خرقه دارد از من)


    سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:بشنو به ارادت سخن پیر کهن - تا کار جهان را تو بدانی سر و بن


  66. نظام قاری » دیوان البسه » رباعیات » شمارهٔ ۱۹:ای داده بجیب جامه از مدفون زه - تخفیفه و دستار بامرت که و مه


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۵:ما را نه ترنج از تو مرادست نه به - تو خود شکری پسته و بادام مده


  67. نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۱۶:خواستم از خدای دستی رخت - پیرهن داد و گفت بنیادیست؟


    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۹:سخن زید نشنوی بر عمرو - تا ندانی نخست باطن امر

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۱:همه دانند لشکر و میران - که جوانی نیاید از پیران

    سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:تا توانم دلت به دست آرم - ور بیازاری ام نیازارم


  68. نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۳۱:صبر بسیار بباید پدر پیر و حلاجش - تا دگر مادر کتو چوتو فرزند بزاید


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید - روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید


  69. نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۴۸:طیلسانست میان من و دستار حجاب - وقت آنست که این پرده بیکسو فکنم


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم - با وجودش ز من آواز نیاید که منم


  70. نظام قاری » دیوان البسه » فردیات » شمارهٔ ۶۳:زصندلی تو اگر پابه رابجنبانی - دو صد عمامه سالو بسر بگردانی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶:نگویم آب و گل است آن وجود روحانی - بدین کمال نباشد جمال انسانی

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۱:مقابلت نکند با حجر به پیشانی - مگر کسی که تهور کند به نادانی

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۳:کرم به جای فروماندگان چو نتوانی - مروتست نه چندانکه خود فرومانی

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۰:ز بخت، روی‌تُرُش‌کرده، پیشِ یارِ عزیز - مرو، که عیش بر او نیز تلخ گردانی

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۹:ز قدر و شوکتِ سلطان نگشت چیزی کم - از التفات به مهمان‌سرایِ دهقانی

    سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:ندیده‌ای که چه سختی همی‌رسد به کسی - که از دهانش به در می کنند دندانی

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:توانگران را وقف است و نذر و مهمانی - زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی


  71. نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۱:ای برادر سخن عروسی دان - که معین نداشت پوشش و خورد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:هر که می با تو خورد عربده کرد - هر که روی تو دید عشق آورد

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۴:مرد دیگر جوان نخواهد بود - پیریش هم بقا نخواهد کرد

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۵:ملک ایمن درخت بارورست - زو قناعت به میوه باید کرد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۳:شادمانی مکن که دشمن مرد - تو هم از مرگ جان نخواهی برد

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:ای بسا اسبِ تیزرو که بماند - که خرِ لنگْ جان به منزل برد

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲:بخور، ای نیک‌سیرتِ سَره‌مَرد - کان نگون‌بخت گِرد کرد و نخوَرد

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:گرچه بیرون ز رزق نتوان خوَرد - در طلب کاهلی نشاید کرد


  72. نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۱:گازر تقدیر او از قرص خور در طشت چرخ - هر سحر میشوید از اوساخ رخت روزگار


    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار - راستی باید به بازی صرف کردم روزگار

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج - صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار


  73. نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۱:بریدم در عروسیها که خوانم - بوصف جامها اینطرز اشعار

    نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۱:سپهر از خلعت قدرش چو گوئی - فراویزی بروخارای کهسار


    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۵:گرت خوی من آمد ناسزاوار - تو خوی نیک خویش از دست مگذار


  74. نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۲ - صفت خواب دیدن و حمام:اکر تو آدمی اعتقاد من اینست - که دیگران همه نقشند بر در حمام


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام - تفاوتی نکند گر دعا‌ست یا دشنام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:زهی سعادت من که‌م تو آمدی به سلام - خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام - تو مُستریح و به افسوس می‌رود ایام

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳:خطاب حاکم عادل مثال بارانست - چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴:ضرورت است که آحاد را سَری باشد - وگرنه مُلک نگیرد به‌هیچ‌روی نظام

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هر آن که گردشِ گیتی به کینِ او برخاست - به غیرِ مصلحتش رهبری کند ایّام


  75. نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۴ - قصه دزد رخت را بشنو:بسعی و رنج متاعی کسی بدست آرد - دگر کس آید و بیسعی و رنج بردارد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد - که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵:همای بر همه مرغان از آن شرف دارد - که استخوان خورد و جانور نیازارد

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد - دگر کس آید و بی‌سعی و رنج بردارد


  76. نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۴ - قصه دزد رخت را بشنو:بیک ناتراشیده در مجلسی - برنجددل هوشمندان بسی


    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:درشتی کند با غریبان کسی - که نابوده باشد به غربت بسی


  77. نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۴ - قصه دزد رخت را بشنو:چنان دزدی که او چیزی که دزدید - زخود آنچیز را دیگر بدزدد


    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۸:کتاب از دست دادن سُست‌رایی‌ست - که اغلب خوی مردم بی‌وفایی‌ست

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۹:اگر دانش به روزی در فزودی - ز نادان تنگ‌روزی‌تر نبودی

    سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۷:دریغا گردن طاعت نهادن - گرش همراه بودی دست دادن

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:حریف سفله در پایان مستی - نیندیشد ز روز تنگدستی

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۴:به چشمِ خویش دیدم در بیابان - که آهسته سَبَق بُرد از شتابان


  78. نظام قاری » دیوان البسه » مناظرهٔ طعام و لباس » بخش ۴ - قصه دزد رخت را بشنو:اینچنین کارهاش پیش آید - هر کسی را که بخت برکردد


    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۸:غم نه بر دل که گر نهی بر کوه - کوه گردد ز بار غصه ستوه

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۰:همه فرزند آدمند بشر - میل بعضی به خیر و بعضی شر

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۲:هر که آمد بر خدای قبول - نکند هیچش از خدا مشغول

    سعدی » گلستان » دیباچه:به چه کار آیدت ز گل طَبَقی؟ - از گلستان من ببر ورقی

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۶:نکند جورپیشه سلطانی - که نیاید ز گرگ چوپانی

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۵:مهتری در قبولِ فرمان است - ترکِ فرمان دلیلِ حِرمان است

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۰:به لطافت چو بر‌نیاید کار - سر به بی‌حرمتی کِشَد ناچار

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱:هر که سلطان مریدِ او باشد - گر همه بد کند، نکو باشد

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:آن شنیدی که شاهدی به نهفت - با دل از دست رفته‌ای می‌گفت:

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۷:بوسه دادن به روی دوست چه سود - هم در این لحظه کردنش بدرود

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۳:آن که در راحت و تنعم زیست - او چه داند که حال گرسنه چیست