بده ساقی شراب لایزالی
بدست عاشقان لاابالی
در جواب آن
زبالاافکن شرب و نهالی
شدم سرپا برهنه لاابالی
بدستان آن علم از زر نظرکن
کان الشمس فی جوف الهلال
کسی کز رخت کهنه حسن نوجست
اضاع العمر فی طلب المحال
هوای حجله داری شب مکن خواب
و من طلب العلی سهر اللیالی
درر از بحر حبر موج زن جوی
یغوص البحر من طلب اللالی
اگر خواهی بزرگی بغچه میکش
بقدر الکد یکتسب المعالی
چو گیرم آستینهای سقرلاط
فما اذری یمینی عن شمالی
مشلشل نیز هم در پرده میگفت
ووافقنی اذا شوشت حالی
زخاک ره بخرگه گفته زیلو
ترحم ذلتی یاذالمعالی
عمل کن بر بنات فکر قاری
که تا ازین نمط خصمان بمالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنین زرد و نوان مانند نالی
نکردهستم غم دلبر غزالی
نه آنم من که خنبانید یارد
مرا هجران بدری چون هلالی
نه مالیده است زیر پا چو خوسته
[...]
نگر تا از بلای او ننالی
که گر نالی ز ناله بر محالی
الا تا بر زمین و بر حوالی
ز دیبا گسترد نیسان نهالی
مبادا گیتی از دو شاه خالی
ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی
ز هر دو خصم پست و دوست عالی
[...]
مرا وقتی خوشست امروز و حالی
قدحها پر کنید و حجره خالی
که داند تا چه خواهد بود فردا
بزن رود و بیاور باده حالی
رهی دلسوزتر از روز هجران
[...]
بنانک مستعد بالنوال
و شأنک غالب فی کل حال
تو آن شاهی که اقلیم خرد را
خجسته طالع و فرخنده فالی
و امرک لو خصصت به الثریا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.