گنجور

 
نظام قاری

رفیق مهربان و یار همدم

همه کس دوست میدارند و من هم

در جواب آن

قبای صوف بادستار بیرم

همه کس دوست میدارند من هم

اگر گوئی که میل اطلسم نیست

من ایندعوی نمیدارم مسلم

وگر گوئی که بر مردان روانیست

مصدق دارمت والله اعلم

گزیدن رخت نو بر کهنه رسمست

نه این بدعت من آوردم بعالم

زن ومرد از لباست گشت پیدا

که بنمودت مقنع یا معمم

بغیر از جبه نبود مشفقی کو

رود بر پشت فرزندان آدم

بدستاری منه دل کوبشستن

گزی هر بار از وی میشود کم

مکن پر طاق والا را منقش

که بنیادش نه نبیادیست محکم

بعضو قاری از پشمینه ریشیست

که غیر ازنرمدستش نیست مرهم