گنجور

 
نظام قاری

مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست

یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست

در جواب او

مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست

یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست

گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست

در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

آورم وصف غز چمته مردان بمیان

تا همه خلق بدانند که زباری هست

نه عجب سوزن اگر گشت رفیق والا

همه دانند که در صحبت گل خاری هست

انکه بر پیر کند موزه نارنجی عیب

تانکردست بپا برویش انکاری هست

صفت جامه نه چیزیست که مخفی ماند

داستانیست که در هر سربازاری هست

نه دلم میل بان دامک سردارد و بس

که بهر حلقه آن دام گرفتاری هست

قاری این عقد بدستار مدان بی سری

غالب الظن من آنست که اسراری هست