گنجور

 
سعدی

آه اگر دست دل من به تمنا نرسد

یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد

غم هجران به سویت‌تر از این قسمت کن

کاین همه درد به جان من تنها نرسد

سروبالای منا گر به چمن برگذری

سرو بالای تو را سرو به بالا نرسد

چون تویی را چو منی در نظر آید هیهات

که قیامت رسد این رشته به هم یا نرسد

ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری

ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد

بر سر خوان لبت دست چو من درویشی

به گدایی رسد آخر چو به یغما نرسد

ابر چشمانم اگر قطره چنین خواهد ریخت

بوالعجب دارم اگر سیل به دریا نرسد

هجر بپسندم اگر وصل میسر نشود

خار بردارم اگر دست به خرما نرسد

سعدیا کنگره وصل بلندست و هر آنک

پای بر سر ننهد دست وی آن جا نرسد

 
 
 
غزل ۱۸۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۸۹ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جهان ملک خاتون

بوی مهرت به مشام من شیدا نرسد

گنج وصل تو به هر بی سر و بی پا نرسد

حاکمی گر بکشی بنده و گر بنوازی

منع در مصلحت شاه گدا را نرسد

راستی سرو سهی گرچه به قد می نازد

[...]

نظام قاری

مله را آستر خسقی و والا نرسد

همه کس را بجهان منصب والا نرسد

کس نپوشید ببالای قبا پیراهن

انکه را زیر بود جای ببالا نرسد

جامه صوف کتان گرچه بریسد باریک

[...]

جامی

هیچ شب تیر غمت بر دل شیدا نرسد

که فغانم به مه آهم به ثریا نرسد

آن که وصل تو ز امروز به فردا انداخت

دارم امید کز امروز به فردا نرسد

سنگ بر سینه زنان می رود و ناله کنان

[...]

کلیم

ناخلف را بکسی فخر ز آبا نرسد

نسب گوهر بی آب بدریا نرسد

رشته طول امل عارف روشندل را

راست چون رشته شمعست بفردا نرسد

بخت چون سدره کام شود عاشق را

[...]

طغرای مشهدی

گر ز دنیا بکشی پای، چنان دور بکش

که اگر سعی کنی، دست به دنیا نرسد

من کجا، دسترس قیمت وصل تو کجا

ترسم از مفلسی ام کار به سودا نرسد

خنده گر بر در و دیوار جهان ریخته است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه