دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو میرفت و مکرر میشد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بن مویم سر نشتر میشد
آن نه می بود که دور از نظرت میخوردم
خون دل بود که از دیده به ساغر میشد
از خیال تو به هر سو که نظر میکردم
پیش چشمم در و دیوار مصور میشد
چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر میشد
هوش میآمد و میرفت و نه دیدار تو را
میبدیدم نه خیالم ز برابر میشد
گاه چون عود بر آتش دل تنگم میسوخت
گاه چون مجمرهام دود به سر بر میشد
گویی آن صبح کجا رفت که شبهای دگر
نفسی میزد و آفاق منور میشد
سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت
ور نه هر شب به گریبان افق بر میشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و عواطفش به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که چگونه احساسات شدیدش باعث آتشسوزی در دلش میشود و اشکهایش زمین را تر میکند. او از غم و افسوس عمر کوتاهش صحبت میکند و بیان میکند که شبها با ذکر معشوقش سپری میشود. شاعر به توصیف حالتی متناقض میپردازد که در آن، از طرفی غم و اندوه وجود دارد و از طرفی هم عشق و یاد معشوق او را زنده نگه میدارد. در نهایت، او به ناپایداری لحظات اشاره میکند و از این که شبها به انتظار صبحی روشن میماند، ابراز ناامیدی میکند.
دوش: دیشب ٫ آب: اشک / کنایه: آتش به سر برشدن (بی خود و بی قرار شدن) ٫ ایهام تناسب: بین «دوش» در معنی «کتف»، که در اینجا مراد نیست با «روی، سر، دیده» ٫ تضاد: آتش، آب ٫ تناسب: آب، تر / معنی: دیشب در فراق تو آتش اندوه از سرم زبانه میکشید و اشکی از دیدگانم جاری بود که زمین را تر می کرد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
افسوس: حسرت و دریغ / ذکر: ۱۷۲٫۳ / معنی: برای اینکه عمر گرانمایه با افسوس و دریع سپری نشود، ذکر تو در میان بود و در تمام طول شب آن را تکرار می کردیم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
بن مو: بیخ و ته مو ٫ نشتر: نیشتر، تیغ / تضاد: بن، سر. / معنی: وقتی شب فرامی رسد چشم همگان به خواب می رود و می آرامد؛ اما گویی سر نشتر به ذره ذره وجودم میخلد و مرا بی تاب و بی خواب می کند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
نظر: چشم ٫ ساغر: جام و پیاله شراب / معنی: آنچه دور از نگاه تو می نوشیدم شراب نبود؛ بلکه خون دلم بود که از دیدگانم به ساغر می ریخت. - منبع: شرح غزلهای سعدی
خیال: تصور چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد، تصویر معشوق ٫ مصوّر شدن: منقش گشتن، به تصویر در آمدن / معنی: به هر جانبی که می نگریستم در اثر پر تو خیال تو در و دیوار پر از نقش و نگار می شد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
مجنون و لیلی - ۷٫۱۰٫ / مدعی - ۱۸٫۲/ معنی: دیدگان مجنون آنگاه که او به خواب می رفت فقط لیلی را در خواب می دید؛ اما اگر می توانست بخوابد لاف زنی بود و نه عاشقی صادق. - منبع: شرح غزلهای سعدی
هوش آمدن و رفتن: به خود آمدن و بی خود شدن ٫ دیدار: چهره ٫ شدن: رفتن / معنی: گاه گاهی به هوش می آمدم و باز بی خود میشدم؛ ولی در این شرایط نه چهره تو را می دیدم و نه خیال تو از برابرم دور می شد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
عود: ۵۹٫۳ ٫ مجمره: منقل و آتشدان، عودسوز / کنایه: دل تنگ (دل افسرده و غمگین). دود به سر شدن ( آه کشیدن) ٫ جناس لاحق: عود و دود، بر و سر / تشبیه: دل به عود و سعدی به مجمره مانند شده است. / معنی: گاهی دل تنگم مثل عود بر آتش می سوخت و گاهی مثل آتش دانی بودم که از فراز آن دود بر می خاست. - منبع: شرح غزلهای سعدی
کنایه: نفس زدن (سخن گفتن، دم زدن) ٫ تلمیح: نفس زدن ( آیه ۱۸) سورة تکوير (۸۱) والصبح إذا تَنَفَّس، و سوگند به صبح چون بدمد. ٫ استعارهٔ مصرحه: صبح (یار زیبارو) / معنی: آیا آن صبحی که در شبهای دیگر وجود داشت و نفسی می زد و جهان را نورانی می کرد به کجا رفت؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
عقد: گردن بند / ثريّا - ۳٫۷٫ / افق: کرانهٔ آسمان / برشدن: برخاستن، ظاهر شدن. / معنی: ای سعدی، آیا امشب ثریا مثل گردنبندی از هم گسیخته است؟ زیرا پیش از این هرشب به گردن افق آویخته می شد. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر من، ار دولت وصل تو مقرر میشد
کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
دوش گفتم، نتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو مرا خواب مقرر میشد
شرح هجران تو گفتم، بنویسم، لیکن
[...]
به من از دولت وصل تو مقرر میشد
کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو کرا خواب میسر میشد؟
بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک
[...]
ز صبا سنبل او دوش به هم بر میشد
وز نسیمش همه آفاق معطر میشد
ز سواد شکن زلف به هم بر شدهاش
دیدم احوال جهانی که به هم بر میشد
ز دل و دیده نمیرفت خیالت که مرا
[...]
دوش چشمم ز فراق تو به خون تر میشد
آه من بی مه رویت به فلک بر میشد
اشک میآمد و میشست ز پیش نظرم
هرچه جز نقش تو در دیده مصور میشد
مه به کوی تو شب چارده خود بینه میگشت
[...]
دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد
آبم از دیده همیرفت و زمین ترمیشد
جیب اطلس چو پر از کشمه عنبر میشد
جامها جمله ازان نفحه معطر میشد
سحر آشفته چو برخاستم از جامه خواب
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.