گنجور

 
نظام قاری

زنا که وصله کرباس زردک

فتاد از یقچه رختی بدستم

بدو گفتم که دیبا یا کتانی

(که از بوی دلاویز تو مستم)

بگفتا پاره کرباس بودم

ولی با اطلس و کمخا نشستم

(کمال همنشین در من اثر کرد)

(و گرنه آن قماشم من که هستم)