دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد
آبم از دیده همیرفت و زمین ترمیشد
در جواب او
جیب اطلس چو پر از کشمه عنبر میشد
جامها جمله ازان نفحه معطر میشد
سحر آشفته چو برخاستم از جامه خواب
جامه میجستم و دستار بهم بر میشد
در عروس تتق حجله نظر میکردم
پیش چشمم در و دیوار مصور میشد
علم زر بسر آنروز که دستار نمود
دید دل کش خرد و صبر در آنسر میشد
سوخته جبه شب برد وبمن گفت صباح
دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد
از سرم فوطه جدا مانده و بادم زده بود
وز دماغ آب همی رفت و زمین تر میشد
دیدم ایجامه سحر کوی گریبان ترا
سینه از مهر تو چون صبح منور میشد
ورق اطلس و والای تو دیدم قاری
پیش او دفتر گل جمله مبتر میشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و دلتنگی شاعر اشاره دارد. شاعر از شب گذشتهای میگوید که بدون روی معشوقش دچار آتش سوزان درون شده است. اشک او همچون آب از چشمش جاری میشود و زمین زیر پایش تر میشود. در پاسخ به این احساسات، جیب اطلس او پر از عطر و رایحهای خوشبو شده و همگی از آن خوشبو میشوند.
شاعر در سحرگاه با آشفتهگی از خواب بیدار میشود و در جستجوی جامه و دستار خود است. او در حین نگاه به عروس در حجله، متوجه زیباییهای اطرافش میشود. روزی که او به دستار افتخار میکند، دل و صبرش نیز با زیبایی و جذابیت همراه میشود.
شاعر از آتش گرفته شب یاد میکند و میگوید که شب گذشته او را به صبح رسانده است. همچنین اشاره میکند که در پی دیدن دلبستگی معشوقش، سینهاش همچون صبح درخشان میشود. او به زیباییهای معشوق و کتابی که از گل نوشته شده اشاره میکند و همه چیز در حضور او زیبا و روحنواز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دیروز شب بدون حضور تو، آتش به جانم افتاده بود و اشک از چشمانم میریخت که زمین را تر میکرد.
هوش مصنوعی: زمانی که جیب اطلس پر از عطر خوش شیرینی میشود، تمام جامها از بوی خوش آن معطر میگردند.
هوش مصنوعی: صبح که از خواب برخاستم، در حالی که هنوز در خواب و بیخبر بودم، به دنبال لباس و دستار میگشتم.
هوش مصنوعی: در حالی که به عروس زیبایی نگاه میکردم، همه جا به چشمم زیبا و پر از تصویر و نقش و نگار میآمد.
هوش مصنوعی: در روزی که علم و دانش به اوج خود رسید، فهمید که دل به زیبایی و خرد و همچنین صبر و تحمل در آن روزها نیاز دارد.
هوش مصنوعی: در دل شب، آتش عشق من بیدار بود و وقتی صبح فرا رسید، به من گفت که شب گذشته بدون حضور تو، چقدر شعله ور و سوزان بودم.
هوش مصنوعی: برخی از چیزها از سر من جدا شده بود و بادی وزیده میشد. آب از بینیام بیرون میریخت و زمین را خیس میکرد.
هوش مصنوعی: در سحرگاه وقتی که به کوی تو میرفتم، دیدم که لباسی زیبا به تن داری و سینهام از عشق تو روشن و پرنور میشود، مثل صبح که روشن و دلانگیز است.
هوش مصنوعی: من صفحهای از اطلس و زیبایی تو را دیدم، و قاری در برابر او، دفتر گلها را میخواند و همه چیز به زیبایی و شکوفایی بدل میشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو میرفت و مکرر میشد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
[...]
بر من، ار دولت وصل تو مقرر میشد
کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
دوش گفتم، نتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو مرا خواب مقرر میشد
شرح هجران تو گفتم، بنویسم، لیکن
[...]
به من از دولت وصل تو مقرر میشد
کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو کرا خواب میسر میشد؟
بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک
[...]
ز صبا سنبل او دوش به هم بر میشد
وز نسیمش همه آفاق معطر میشد
ز سواد شکن زلف به هم بر شدهاش
دیدم احوال جهانی که به هم بر میشد
ز دل و دیده نمیرفت خیالت که مرا
[...]
دوش چشمم ز فراق تو به خون تر میشد
آه من بی مه رویت به فلک بر میشد
اشک میآمد و میشست ز پیش نظرم
هرچه جز نقش تو در دیده مصور میشد
مه به کوی تو شب چارده خود بینه میگشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.