مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد
عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد
بر غالیه بماند بر عارض تو باد
گاهش برو بمالد و گه باز بسترد
گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد
وز بیم غمزگان تو نرگس بپژمرد
نیرنگ جادوانه و ارتنگ چینیان
هر شب بنزد چشم و رخ تو که آورد
و آن صد هزار حلقۀ مشکین پر شکن
هر ساعتی بگرد گل تو که گسترد
چشم تر است مایۀ نیرنگ و دلبری
نرگس ندیده ام که بنیرنگ دل برد
طبعی بر آن دو زلف تو چندان گره فتاد
کش مرد هندسی به دو صد سال نشمرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جاذبههای ظاهری معشوق میپردازد. شاعر میگوید که باد به زیبایی زلف معشوق میزند و باعث عاشق شدن دیگران میشود. بادی که بر چهره معشوق میوزد، لحظاتی درخشان و لحظاتی غمناک را ایجاد میکند. گلها و لالهها از محبت او شکوفا و پژمرده میشوند و نیرنگ و فریبهای عشق در چشمهای او نمایان است. شاعر زیبایی را به گونهای وصف میکند که حتی ریاضیدانان هم نمیتوانند پیچیدگی آن را اندازهگیری کنند. به طور کلی، شعر کنایه از قدرت و تأثیر زیبایی معشوق بر دلها و دلباختگان دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که باد به موهای تو میوزد، زیبایی آنها را جلوهگر میکند و کسی که به چهره تو نگاه میکند، دلبسته میشود.
هوش مصنوعی: باد در عطر و بوی تو درنگ میکند؛ گاهی بر روی تو میوزد و گاهی هم خود را دور میکند.
هوش مصنوعی: اگر پشت به زیبایی تو لالهای بشکفد و از ترس غمزدگان، نرگس پژمرده شود.
هوش مصنوعی: جادوی فریبنده و زیباییهای دلفریب چینیان هر شب برای چشم و چهره تو هدیه آورده میشود.
هوش مصنوعی: هر ساعت، صد هزار زنجیر مشکی که به راحتی پاره میشوند، دور گل تو میچرخند.
هوش مصنوعی: چشمهای اشکبار بهانهای برای فریب و جذابیت هستند، و من هیچ نرگسی (به معنای زیبای زن) را ندیدهام که با نیرنگ دل کسی را ربوده باشد.
هوش مصنوعی: طبیعت من به قدری در پیچ و تاب زلفهای تو گرفتار شده که حتی یک ریاضیدان با دو صد سال تلاش هم نمیتواند تعداد این گرهها را بشمارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،
کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند
وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد
جز سوی نام نیک خردمند ننگرد
نام نکو بماند و این عمر بگذرد
سالار لولیان را گفتم برای خرد
از میخ هجو من خر خمخانه را بدرد
گفتا که میخ هجو تو . . . ون خوار آنخرست
. . . ون ما چی خاردان بره کش حرب فشرد
خر فرد بود میره با سهل دیلمی
[...]
ای از عدد یکی به هنر صدهزار مرد
دارند معطیان ز عطاء تو پیش خورد
از رشگ حرمت تو بزرگان مملکت
چون صبح و شمس بارخ زردند وبادسرد
از اولیای دولت در هیچ روزگار
[...]
معلوم من نشد که زمانه کجاش برد؟
در بزم روزگار کجا خورد صاف و درد؟
دست امل ورا به کدامین طرف فکند
پای اجل ورا به کدامین زمین سپرد؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.