خدایگان خراسان و آفتاب کمال
که وقف کرد برو ذوالجلال عزّو جلال
یمین دولت و دولت بدو نموده هنر
امین ملت و ملت بدو گرفته جمال
همی خدای ز بهر بقای دولت او
از آفرینش بیرون کند فنا و زوال
یکی درخت بر آمد ز جود او بفلک
که برگ او همه جاه است و بار او همه مال
بهار خندان از رنگ آن درخت اثر
درخت طوبی از شاخ آن درخت مثال
از آن به هشت بهشت آیتی است روز قضا
وزین به هفت زمین نعمتی است گاه نوال
گر آن عطا که پراکنده داد جمع شود
ز حدّ دریا بیش آید و ز وزن جبال
چو عقل خاطر او را هزار مرتبتست
چو چرخ همت او را دو صد هزار خیال
نه آب بحر ز ابر سخای او قطره است
نه سنگ کوه بوزن عطای او مثقال
چو نام او شنوی شادمانه گردد دل
چو روی او نگری فر خجسته گردد فال
اگر بهمت او بودی اصل و غایت ملک
فلکش دیوان بودی ، ستارگان عمال
اگرش پیش نیاید بجود بحر و جبل
بپیشش آید جبر و قدر بروز قتال
اگر بترک بکاوند مشهد ایلک
وگر به هند بجویند دخمۀ چیپال
ز خاک تیره خروش هزیمتی شنوند
چنانکه زو بزمین اندر اوفتد زلزال
ز زخم آن گهر آگین پرند مینا رنگ
ز گام آن فرس مهر سمّ ماه نعال
بترک جایگهی نیست ناشده رنگین
به هند ناحیتی نیست ناشده اطلال
ایا ستارۀ تأیید و عالم تو قیر
قوام و قاعدۀ ملک و قبلۀ اقبال
ز سال و ماه نویسند مردمان تاریخ
بتو نویسد تاریخ خویشتن مه و سال
بهر کجا خردست و بهر کجا هنرست
همی ز دانش و کردار تو زنند مثال
خرد هنر نکند تا نخواهد از تو نظر
هنر اثر نکند تا نگیرد از تو مثال
هوا که تیر تو بیند بر آیدش دندان
اجل که تیغ تو بیند بریزدش چنگال
درنگ ز امر تو آموخته است خاک زمین
شتاب ز اسب تو آموخته است باد شمال
ز بیم تیغ تو تیره بود دل کافر
بنور دین تو روشن بود دل ابدال
سیاست تو بگیتی علامت مهدیست
کجا سیاست تو نیست ، فتنۀ دجال
«بس ای ملک » ز عطای تو خیره چون گویند
که «بس» نشان ملالت بود ز کبر دلال
نه بس بود که تو بر خلق رحمتی ز ایزد
بجای رحمت ایزد خطاست لفظ ملال
همینکه گفت همه فخر شاعران بمن است
ز شعر گویان پرسید بایدش احوال
اگر بدعوی او شاعران مقر آیند
درست گشت و نماند اندرین حدیث جدال
فغان کنند ز جودت ، فغان نباید کرد
فغان ز محنت و از رنج باید و اهوال
همینکه گوید : از شاعری مرا بس بود
اگر بداندش از شاعری بسست مقال
نماند گوید ازین بیش جای شکر مرا
بهر دو گیتی در روزنامۀ اعمال
نگفته شکر چنین بیکرانه جاه گرفت
اگر بگفتی خود چند یافتی اجلال ؟
ترا نصیحت کردست کز کفایت و جود
کرانه گیر و بتقدیر سال بخش اموال
نه بسته گشت ترا دخل کت نماند چیز
نه جز گشادن ملک است فعل تو ز افعال
کدام سال بود کاندرو تو نستانی
ولایتی که زر و مال او فزون ز رمال
همی بگوید کاندر تو آن همی شنوم
که در مسیح ز جهال و جملۀ عذال
اگر خدای بخواهد نگفت و آن بترست
که گفت وصف ترا در روایت جهال
چنان خبر که شنیدم ز معجزات مسیح
عیانش در تو همی بینم ای شه ابطال
اگر بدعوت او مرده زنده کرد خدای
خرد بحجت تو رسته شد ز بند ضلال
نیاز کشته ز جود تو زنده گشت بسی
گشاده کف تو پوشیدش از بقا سربال
ملک فریب نهادست خویشتن را نام
کش از عطای تو ای شاه خوب گشت احوال
غلط کند که کس اندر جهان ترا نفریفت
نرفت و هم نرود در تو حیلت محتال
اگر فریفته باشد کسی بدادن چیز
فریفته است بروزی مهیمن متعال
مگر نداند اندازۀ عطات همی
که صرّه هاش همی بدره گشت و بدره جوال
زمین بسیم تو سیمین همی کند چهره
هوا بزرّ تو زرّین همی کند اشکال
دویست خدمت تو بار نیست بر یکدل
یکی عطای تو بارست بر دو صد حمال
سؤال رفتی پیش عطا پذیره کنون
همی عطای تو آید پذیره پیش سؤال
نخست گفت که بس از عطا که سیر شدم
بکرد باز تقاضای بدره و خرطال
محال باشد سیری نمودن از نعمت
دگر بریدن از خدمت تو نیز محال
چه عرضه باید کردن بفخر خدمت خویش
بر آن کسی که جهان بر سخای اوست عیال
بخاره بر بنتابد فروغ طلعت شمس
بشوره بر بنبارد سرشک آب زلال
اگر نه عمر من از بهر خدمتت خواهم
حرام کردم بر خویشتن هر آنچه حلال
ز عمر مرد چه جوید فزون ز خدمت تو
بدشت یوز چه خواهد به از سرین غزال
جز آنکه بست و ببندد بخدمت تو میان
که آسمانش مطیعست و بخت نیک سگال
نه با ولیت ببزم تو ماند اصل نیاز
نه با عدوت برزم تو ماند اصل جدال
کند حسام تو ز اسقف تهی بلادالروم
چنانکه کشور هند از برهمن و چیپال
قضا نشان علامت کنی بجای حریر
قدر عنان جنیبت کنی بجای دوال
نهی بپای عدو بر اجل بشکل شکیل
که هست زخم ترا شیر شرزه شکل شکال
اگر بنور کسی خاک را صفت گوید
از آن صوابتر آید که مر ترا بهمال
اگر ببزم تو دریا بود خزینۀ تو
بیک عطای تو بیشک سراب گردد و نال
همیشه تا فلک است و جهان و جانورست
همی بخندد آجال بر سر آمال
دوام دولت را با تو باد مهر و وفا
قوام ملت را با تو باد قرب و وصال
هنر بطبع بپرور سخن بفضل بگوی
جهان بعدل بگیر و عدو به تیغ بمال
ایا غضایری ای شاعری که در دل تو
بجز تو هر که بود جمله ناقص اند ونکال
نگاهدار تو در خدمت ملوک زبان
بجد بکوش و مده عقل را بهزل و هزال
بیک دو بیت حدیث شریف گفته بدی
چنانکه از غرضت نقش بر نبد تمثال
دو نوع را تو ز یک جنس می قیاس کنی
مجانست نبود در میان زرّ و سفال
اگر بگفتن مفضال فاضلت بُد قصد
نخست باری بشناس فاضل از مفضال
در آنکه قسمت کردی نکو تأمل کن
اگر بگرد دولت عقل را ره است و مجال
هنر بدست بیانست از اختیار سخن
چنانکه زیر زبانست پایگاه رجال
زیادتی چکنی کان بنقص باز شود
کزین سبیل نکوهیده گشت مذهب غال
مباش کم ز کسی کو سخن نداند گفت
ز لفظ معنی باید همی نه بالابال
از آنکه خواهد گفت اشارتی بکند
اگر بحرف بگردد زبان مردم لال
سخن فرستی خام و نبشته بر سر شعر
بجای تاج نهی بیهده همی خلخال
چنان مخاطبه از شاعران نکو نبود
که این مخاطبه باشد همال را بهمال
ازو رسید بتو نقد سه هزار درم
ز بنده بودن او چون کشید باید یال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به ستایش یک پادشاه و حاکم قدرتمند در خراسان میپردازد. شاعر از او به عنوان "خدایگان خراسان" یاد کرده و ویژگیهای عالی او را مانند بخشندگی، عدالت و هنر توصیف میکند. او را منبع جود و نعمت میداند که نعمتهای او از دریاها و کوهها بیشتر است.
شاعر اشاره میکند که هنگام شنیدن نام و دیدن روی این پادشاه، دلها شاد میشود و او را به عنوان نماینده عدالت و مهربانی در جهان معرفی میکند. همچنین از قدرت او در اداره کشور و دور کردن شر و فتنه حکایت میکند.
در نهایت، شاعر بر ضرورت شکر و سپاسگزاری از پادشاه تأکید کرده و این که کسی نمیتواند در برابر عطای او بیتوجه باشد. متن به اهمیت هنر و سخن گفتن در ارتباط با پادشاه و بزرگمنشی او اشاره دارد و میگوید که حقایق باید با کلمات نیک بیان شوند.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ خراسان و منبع تمام خوبیها، که عظمت و شکوهش را به خداوند بزرگ تقدیم کرده است.
هوش مصنوعی: دولت و سرزمین زیر جمله خداوند و هنرهای او به نمایندگی از ملت در زیباییها و فضائل خود را به او نسبت میدهند.
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر حفظ و ادامه حکومت او، قصد دارد فانی بودن و زوال را از آفرینش برکند.
هوش مصنوعی: یکی درخت از بخشندگی او به آسمان رسید، که برگهایش نشانهی مقام و جایگاه است و میوههایش نمایانگر ثروت و دارایی.
هوش مصنوعی: درخت طوبی با شاخ و برگهایش زیبایی و شادابی بهار را به نمایش میگذارد و تأثیر آن رنگارنگی درختان دیگر را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در روز سرنوشت، نشانهای از بهشتهای هشتگانه وجود دارد و در هفت زمین، نعمتی وجود دارد که گاه به انسان میرسد.
هوش مصنوعی: اگر آن بخشش که به همه داده شده، جمع شود، از حد دریا بیشتر خواهد شد و از وزن کوهها سنگینتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: عقل او به اندازهای پر است که میتواند هزاران مرتبه را در خود جا دهد، و ارادهاش به قدری قوی و گسترده است که دوصد هزار فکر و خیال را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: هیچیک از نعمتهای بزرگ، مانند آب دریا و سنگ کوه، به اندازهی عطای او کوچکی و ناچیزی ندارند.
هوش مصنوعی: هرگاه نام او را بشنوی، دل شاد و خوشحال میشود و وقتی به چهرهاش نگاه کنی، احساس خوشبختی و خوش شانسی میکنی.
هوش مصنوعی: اگر به همت او بودی، ملک و دنیا باید یکپارچه زیر نظر او میبود و ستارگان به عنوان کارگزاران او عمل میکردند.
هوش مصنوعی: اگر او به میدان نبرد نیاید، حتی کوهها و دریاها هم در مقابلش میایستند و تقدیر و سرنوشت در روز جنگ به او روی میآورند.
هوش مصنوعی: اگر در مکان مقدسی بگذرند یا در هند به جستجوی چیزی بنشینند، هیچ کدام از اینها از ارزش معنوی یا روحی آنها کاسته نخواهد شد.
هوش مصنوعی: صدای غم و اندوه ناشی از شکست، از خاک تیره برمیخیزد، همانطور که وقتی زلزلهای اتفاق میافتد، زمین به لرزه درمیآید.
هوش مصنوعی: به دلیل جراحاتی که مرغ مینا به خود زده، رنگش تغییر کرده است و اثر قدمهای اسبی تماشایی، نشانهای از زیبایی ماه را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: هیچ مکان زیبایی در دنیا وجود ندارد که رنگ و لعابی نداشته باشد و هیچ ویرانهای نیست که در آن نشانهای از گذشتهی پررنگ و جلوهگر وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: ای ستارهای که نشانهی تأیید و شناخت هستی، تو پایهگذار و محور حکومت و راهنمای استقبال و توجه مردم هستی.
هوش مصنوعی: انسانها در سال و ماه به نوشتن تاریخ مشغولاند، اما تو باید تاریخ خودت را بنویسی و آن را از مه و سال زندگیات بگیری.
هوش مصنوعی: هر جا که عقل و هنر وجود داشته باشد، از دانایی و رفتار تو به عنوان نمونه یاد میشود.
هوش مصنوعی: خی wisely only when it desires your attention, and art does not leave a trace unless it finds an example in you.
هوش مصنوعی: اگر هوا تیر نگاه تو را ببیند، اجل به دندانش میگیرد، و اگر تیغ تو را مشاهده کند، چنگالهایش را به زمین میریزد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر تو بیتابی کرده و خاک آن درس شتاب را از اسب تو گرفته است، و باد شمال هم از سرعت و حرکت تو آموخته است.
هوش مصنوعی: دل کافر از ترس تیغ تو تاریک و ناامید است، ولی دل مردان خدا با نور دین تو درخشان و روشن است.
هوش مصنوعی: سیاست تو نشانهای از وجود مهدی در دنیا است. جایی که سیاست تو نیست، فتنه و آشوب دجال حاکم است.
هوش مصنوعی: ای سرمايهٔ محبوب، از بخششهای تو خیره و حیرانم. وقتی میگویند «بس»، نشاندهندهٔ رنج و دلزدگی است که از بزرگی و تکبر دلالت میکند.
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که محبت و رحمتی که تو به مردم داری، از جانب خداوند نشأت میگیرد و تنها این کار کافی نیست. همچنین اشاره میکند که لفظ و عنوان «ملال» به جای رحمت، نادرست و ناامیدکننده است. این بیان به اهمیت واقعی محبت و رحمتی که از دل برمیخیزد میپردازد.
هوش مصنوعی: زمانی که گفت همه شاعران به من افتخار میکنند، از شعرای دیگر خواست تا دربارهاش بگویند و اطلاعاتی ارائه دهند.
هوش مصنوعی: اگر شاعران بخواهند به دعوای او باهم بپردازند، این مسائل به درستی حل میشود و دیگر در این کار بحث و جدلی باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: از بزرگواری تو شکایت نمیکنند، بلکه باید از درد و رنج و سختیها ناله کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی بگوید: من از شاعری به اندازه کافی میدانم، اگر آن شخص این موضوع را بفهمد که در واقع هیچ علم و آگاهی از شاعری ندارد.
هوش مصنوعی: دیگر جایی برای گفتن ندارد، باید شکرگزاری کنم که برای هر دو دنیا به من فرصت عمل داده شده است.
هوش مصنوعی: اگر به او نگفته بودند که به چنین مقام بلند و گستردهای رسیده است، آیا اگر خودش میدانست چه اندازه ارزش و احترام کسب کرده بود؟
هوش مصنوعی: توجه داشته باش که نصیحت شدهای که باید از توانمندی و بخشندگی خود بهرهبرداری کنی و بر اساس سرنوشت سال، اموالت را تقسیم کنی.
هوش مصنوعی: اگر اموال تو محدود شوند و نتوانی چیزی به دست آوری، تنها کاری که باقی میماند، حرکتی است که میتوانی برای گشایش و بهبود وضعیت خود انجام دهی.
هوش مصنوعی: کدام سال بود که در ناحیهای تو زندگی میکردی که ثروت و مال آن بیشتر از دارایی رمالان بود؟
هوش مصنوعی: همواره میگوید که در وجود تو چیزی را میشنوم که در مسیح، به خاطر نادانی و همهی سایر عذابیها وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر خدا بخواهد، کسی نمیتواند بگوید و این نکته نگرانکنندهتر است که آنهایی که نادان هستند، تو را به اشتباه وصف کنند.
هوش مصنوعی: من با شنیدن اخبار معجزات مسیح، روشنایی و حقیقت آن را در وجود تو نیز میبینم، ای پادشاه بزرگ.
هوش مصنوعی: اگر به دعوت او مردهای زنده شود، خداوند با حکمتش تو را از بند گمراهی رهایی بخشیده است.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر محبت و بخشش تو جانش را از دست داده بود، دوباره زنده شد. دستهای گشاده تو باعث شد تا او با حالت سربلند و با زندگی تازهای به جلو بیاید.
هوش مصنوعی: پادشاه برای فریب دیگران، خود را به طور خاصی معرفی کرده است. اما به برکت عطای تو، حال و روز او به خوبی تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا نمیتواند تو را فریب دهد و هرگز هم نمیتواند در تو دسیسه بگوید.
هوش مصنوعی: اگر کسی فریب چیزی را بخورد، در واقع در دام آن چیز افتاده است و روزی بزرگ و باعظمت به او نخواهند داد.
هوش مصنوعی: آیا او نمیداند که اندازهی بخششها نیز تغییر میکند، به طوری که تنگدستی آغاز میشود و روزی فرا میرسد که نیاز به جمعآوری بیشتر احساس میشود؟
هوش مصنوعی: زمین به سیم تو زینت میشود و چهره آسمان به سبب زیبایی تو مانند طلا جلوهگر میشود.
هوش مصنوعی: دو صد خدمت به تو برای یک دل سنگین نیست، اما یک بخشش تو بر دو صد باربر سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو به پیش عطا رفتهای و به او درخواست کردهای، اکنون هم متوجه باش که عطای تو نیز به عنوان پاداش در پیش درخواست تو خواهد آمد.
هوش مصنوعی: شخص ابتدا گفت که بعد از دریافت هدایا و سیر شدن از آنها، دوباره درخواست نقره و طلا کرد.
هوش مصنوعی: نمیتوان از نعمتها سیر شد و همچنین نمیتوان از خدمت تو دست کشید.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به بیان این نکته میپردازد که چه شایستگی و افتخاری میتوان به کسی که دنیا به لطف و generosity او وابسته است، ارائه داد. این شخص به حدی بزرگوار است که دیگران تحت حمایت او قرار دارند. به عبارت دیگر، از آنجا که او خود به همه نیکی میکند، ارائه خدمات و افتخارات به او به نوعی چالشبرانگیز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: نور پیوستهای از چهرهی زیبای او میتابد و از آسمان، قطرات صاف و زلالی به زمین میبارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم عمرم را صرف خدمت به تو کنم، پس بر خودم حرام کردهام هر چیزی را که حلال است.
هوش مصنوعی: یک مرد عاقل از عمر خود چه چیزی بیشتر میخواهد؛ او فقط به خدمت تو میپردازد. به مانند یوز، که از چنگ زادن غزال بالاترین بهره را خواهد داشت.
هوش مصنوعی: تنها اوست که میتواند میان تو و دیگران حائل شود، زیرا آسمان در خدمت اوست و سرنوشت خوبی را برایش رقم زدهاند.
هوش مصنوعی: باید توجه کرد که نه با دوستت جنگ و جدل کنی، چون نیاز واقعی در ارتباط با اوست و نه با دشمن خود به خصومت بپردازی، زیرا این هم اصل دشمنی را زیر سؤال میبرد.
هوش مصنوعی: سلاح تو، مانند شمشیر، میتواند قدرت و نفوذ کلیسا را در سرزمین روم از بین ببرد، همانطور که کشور هند میتواند از نفوذ برهمن و طبقه برهمنی رهایی یابد.
هوش مصنوعی: سرنوشت به عنوان نشانهای عمل میکند، به جای پارچه نرم و لطیف. قدرت اداره کردن خود را به جای زین و مداوم به دست بگیر.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به چالش و مقاومت در برابر دشمن اشاره دارد. میتوان گفت افرادی که با وجود مشکلات و زخمها به مبارزه ادامه میدهند، نشان از قدرت و شجاعت آنهاست. در واقع، این بیانگر نوعی استقامت و زیبایی در رفتار و افعال در مواجهه با مشکلات و چالشهاست.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند خاک را با زیبایی توصیف کند، از آن بهتر است که تو را به زشتترین شکل توصیف کند.
هوش مصنوعی: اگر من از آن خزانهای که در دل دریا نهفته است برخیزم، حتی اگر عطای تو بسیار باشد، بیشک تنها به یک سراب و آوای نالیدن تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: در هر زمانی که آسمان و دنیا و موجودات زنده وجود داشته باشند، سرنوشت همواره بر آرزوها میخندد.
هوش مصنوعی: با تو باد محبت و وفاداری که به دوام و پایداری حکومت کمک میکند، و با تو باد نزدیکی و ارتباط که موجب استحکام ملت میشود.
هوش مصنوعی: هنر ذاتاً به سخنوری نیاز دارد و با لطف و محبت بیان میشود. در دنیا تلاش کن که عدالت را برپا کنی و در برابر دشمنان خود با قاطعیت عمل کن.
هوش مصنوعی: ای غضایری، ای شاعری! در دل تو اگر غیر از خودت کسی باشد، همه ناقص و ناتماماند و قابل توجه نیستند.
هوش مصنوعی: به تماشای تو در خدمت پادشاهان، به جد و جدی تلاش کن و اجازه نده که عقل به بیهودهگویی و بیمعنایی کشیده شود.
هوش مصنوعی: در این دو بیت، سخنی با افتخار و زیبا بیان شده است که به گونهای حاکی از اهمیت و ارزش گفتمان است. اشاره به اینکه گفتهها و احادیثی که از دل برمیخیزند، باید به گونهای باشند که تأثیر عمیقی بر دلها بگذارند و نشانگر نیات واقعی گوینده باشند. به عبارت دیگر، بیان عمیق و حقیقتی که از دل نشأت میگیرد، فراموش نشدنی و باوفا خواهد بود.
هوش مصنوعی: دو نوع چیز را از یک جنس مقایسه میکنی، در حالی که هیچ تشابهی در میان طلا و سفال وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر گفته شود که انسانهای برجسته و با فضیلت وجود دارند، ابتدا باید بفهمیم که فرد با فضیلت را از فردی که فقط ظاهری از فضیلت دارد، چگونه تشخیص دهیم.
هوش مصنوعی: در موضوع تقسیمات و قسمتهای زندگی، به درستی فکر کن. اگر در این مورد دقت کنی، میبینی که عقل و اندیشه راهی به سوی کامیابی و موفقیت دارند.
هوش مصنوعی: برای بیان هنر، نیاز به کلام و گفتاری مناسب داریم؛ همانطور که زمان و مکانی برای ظهور مردان بزرگ وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر بر نقصها و کاستیها تأکید کنی، خود را به بیراهه میکشی و این روش میتواند باعث ناپسند شدن اعتقادات و اصولی شود که دنبال کردهای.
هوش مصنوعی: احتیاط کن که با کسی صحبت نکن که از گفتگو چیزی نمیفهمد؛ زیرا برای بیان معنا باید به کلمات و مفاهیم توجه کرد، نه اینکه فقط به طور سطحی به واژهها نگاه کنیم.
هوش مصنوعی: کسی که میخواهد اطلاعاتی را بیان کند، بهتر است اشارهای به آن کند، زیرا اگر بخواهد مستقیماً صحبت کند، ممکن است دیگران نتوانند او را درک کنند.
هوش مصنوعی: اگر سخنی ناپخته و نادرست بگویی و به جای اینکه بر آن شعر زیبا تاج بگذاری، بیهوده زینتهای اضافی بر آن بیفزایی، تنها به خودت آسیب میزنی.
هوش مصنوعی: این گفتوگو از شاعران نیکو نبود، زیرا این نوع مکالمه به دلیل شباهتهای موجود در آن، با همدیگر تشابه دارد و از نظر سطح و کیفیت یکسان نیست.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی سه هزار درم به تو داده که حاصل تلاش و زحمت کسی است که از او بهرهمند شدهای. این نشان میدهد که برای استفاده از این ثروت، باید نسبت به او و زحماتی که کشیده است، متعهد و مسئول باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.