آمد آن رگ زن مسیح پرست
شست الماسگون گرفته بدست
طشت زرّین و آب دستان خواست
بازوی شهریار را بربست
نیش بگرفت و گفت عز علیک
این چنین دست را که یارد خست
سر فرو برد و بوسه ای بر داد
وز سمن شاخ ارغوان بر جست
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
آمد آن رگ زن مسیح پرست
شست الماسگون گرفته بدست
طشت زرّین و آب دستان خواست
بازوی شهریار را بربست
نیش بگرفت و گفت عز علیک
این چنین دست را که یارد خست
سر فرو برد و بوسه ای بر داد
وز سمن شاخ ارغوان بر جست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، زنی که به مسیح اعتقاد دارد، به سراغ شهریار میآید و با دست الماسگون خود، طشت زرین و آبی را میخواهد. او بازوی شهریار را محکم میگیرد و به او نیش میزند و میگوید که چنین دستی را نمیتوان خسته کرد. او سپس سرش را پایین میآورد و بوسهای به او میزند و از شاخ ارغوان رایحهای را استشمام میکند.
هوش مصنوعی: زن مسیحی با زیبایی و درخشش خاصی آمده است و در دستش الماسی را گرفته که به خوبی جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: سلطانی که در دستش طشت طلایی و آب است، در واقع قدرتش را به نمایش میگذارد و نمادی از توانایی و اقتدار اوست.
هوش مصنوعی: نیش به دندانش دست زده و با تأسف گفت: چه غمانگیز است که این دست اینگونه بیحس و ناتوان شده است.
هوش مصنوعی: او سرش را پایین آورد و بوسهای بر زمین داد و از شاخههای درخت ارغوان گل نازکی چید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
آمد آن حور و دست من بربست
زدم استادوار دست به شست
ز نخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من به شست بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.