ای به باد هوس در افتاده
بادت اندر سر است یا باده
یک قدم بر خلاف نفس بنه
در خیال خدای ننهاده
راه گم کرده از طریق صلاح
در بیابان غفلت افتاده
خود به یک بار از تو بستاند
چرخ انصافهای ناداده
رنجبردار دیو نفس مباش
در هوای بت ای پریزاده
دیدی این روزگار سفله نواز
چون گرفت از تو جان آزاده
چون تو آسودهای چه میدانی
که مرا نیست عیش آماده
ملک آزادیت چو ممکن نیست
شهربند هواست بگشاده
لاف مردی زنی و زن باشی
همچو خنثی مباش نرماده
سعدیا تا کی این رحیل زنی
محمل از پیش نافرستاده
هر زمان چون پیاله چند زنی
خنده در روی لعبت ساده
بس که با خویشتن بگویی راز
چون صراحی به اشک بیجاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چون همی شد بخانه آماده
دید مردی براه استاده
همگنان جان و دل بدو داده
واله و مست و بیخود افتاده
این ز قصر بقا بیفتاده
عالمت شربت فنا داده
یک جهان مرد و زن بماتم تو
درد و غم را شدند آماده
بسته دل در غم تو و بی تو
[...]
آن امیر لطیف آزاده
محترم نفس و محتشم زاده
صدر نیکوخصال گردون قدر
بدر خورشید زاد آزاده
شکر گویان ز جود چون مستان
[...]
ای سرافراز مهتری که به دهر
کس ندیدست چون تو آزاده
دولت از بوستان فضل، ترا
هر زمان تحفه دگر داده
مادر بخت بهر خدمت تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.