در بخش اول شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها عبید مصرع یا بیتی از سعدی را عیناً نقل قول کرده است:
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۵ :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳ - در مدح جلالالدین شاه شجاع مظفری و فتح اصفهان
سعدی (بیت ۷): دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهلست - که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
عبید زاکانی (بیت ۸): به پیش خود بنشان شاهدان شیرین کار - که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۹۳ :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۴ - در مدح شاه شیخ جمالالدین ابواسحق اینجو
سعدی (بیت ۳): در عهد لیلی این همه مجنون نبودهاند - وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
عبید زاکانی (بیت ۷): بسیار خاست فتنه ز قد بتان ولی - این فتنه برنخاست که در روزگار اوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۰۱ :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۶۷
سعدی (بیت ۹): بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست - سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
عبید زاکانی (بیت ۵): چاره صبر است ز سعدی بشنو پند عبید - «سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر»
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۵۶ :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳۱ - در مدح عمیدالملک وزیر
سعدی (بیت ۱): چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
عبید زاکانی (بیت ۵): به گوش هوش من آمد خروش نوبت شاه - ز توبه خانهٔ تنهائی آمده بر بام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۷۱ :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۸
سعدی (بیت ۷): تا خیال قد و بالای تو در فکر منست - گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
عبید زاکانی (بیت ۲): تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت - خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۸۳ :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۸۸
سعدی (بیت ۱): میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
عبید زاکانی (بیت ۵): بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز - «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»
عبید زاکانی (بیت ۶): قوت دست ندارم چو عنان میگیرم - «خبر از پای ندارم که زمین میسپرم»
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۱۰ - در نصیحت و ستایش :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۳۳
سعدی (بیت ۱): جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد - غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
عبید زاکانی (بیت ۱۱): خوشست ناز و نعیم جهان ولی چو عبید - « غلام همت آنم که دل بر او ننهاد »
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۲۵ - در وصف بهار :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شماره ۱۴ - در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید
سعدی (بیت ۱): بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
عبید زاکانی (بیت ۲): دست در دامن می زن که از این پس همه روز - « خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار »
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۲۷ - مطلع دوم :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق
سعدی (بیت ۴۲): توحاکم همه آفاق و آنکه حاکم تست - ز تخت و بخت و جوانی و ملک برخوردار
عبید زاکانی (بیت ۱۷): به کامرانی و اقبال باش تا باید - ز عمر و جاه و جوانی و بخت برخوردار
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۲۹ :: عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق
سعدی (بیت ۴): تو حاکم همه آفاق وآنکه حاکم تست - ز بخت و تخت جوانی و ملک برخوردار
عبید زاکانی (بیت ۱۷): به کامرانی و اقبال باش تا باید - ز عمر و جاه و جوانی و بخت برخوردار
در بخش دوم مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۵ : اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب - هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شماره ۱ : متی حللت به شیراز یا نسیم الصبح - خذالکتاب و بلغ سلامی الاحباب
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳ - در مدح جلالالدین شاه شجاع مظفری و فتح اصفهان : صباح عید و رخ یار و روزگار شباب - خروش چنگ و لب زنده رود و جام شراب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۷ : ماه رویا روی خوب از من متاب - بی خطا کشتن چه میبینی صواب
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل ۴ : غافلند از زندگی مستان خواب - زندگانی چیست مستی از شراب
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شماره ۱ - در حل فال گوید : چون ز بهر فال بگشائی کتاب - از عبید آن فال را بشنو جواب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۱ : چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت - که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۱۹ : ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت - مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴۲ : نشاید گفتن آن کس را دلی هست - که ننهد بر چنین صورت دل از دست
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۴ : مرا گویند با دشمن برآویز - گرت چالاکی و مردانگی هست
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۹ - غزل همام : بدیدم چشم مستت رفتم از دست - گوام دایر دلی گویائی هست ؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴۷ : سلسله موی دوست حلقه دام بلاست - هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴۸ : صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست - چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۱۱ : لطف تو از حد برون حسن تویی منتهاست - پیش تو نوش روان درد تو درمان ماست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۹۳ : یار من آن که لطف خداوند یار اوست - بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۴ - در مدح شاه شیخ جمالالدین ابواسحق اینجو : خوشوقت عاشقی که دمی یاریار اوست - خرم دلی که دلبر او غمگسار اوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۱۰۹ : بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست - بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۲۹ : نه به ز شیوهٔ مستان طریق ورائی هست - نه به ز کوی مغان گوشهای و جائی هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۶۶ : در من این عیب قدیمست و به در مینرود - که مرا بی می و معشوق به سر مینرود
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۳۷ : نقش روی توام از پیش نظر مینرود - خاطر از کوی توام جای دگر مینرود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۷۶ : به حسن دلبر من هیچ در نمیباید - جز این دقیقه که با دوستان نمیپاید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۷۹ : فراق را دلی از سنگ سختتر باید - مرا دلیست که با شوق بر نمیآید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۸۰ : مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید - گرت مشاهده خویش در خیال آید
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۲۰ : حقیقتیست که دانا سرای عاریتی - ز بهر هشتن و پرداختن نفرماید
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۳۸ : گرم عنایت او در بروی بگشاید - هزار دولتم از غیب روی بنماید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۹۵ : خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار - چون نتواند کشید دست در آغوش یار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۲۹۶ : دولت جان پرورست صحبت آموزگار - خلوت بی مدعی سفره بی انتظار
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل ۳۳ : ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار - سفرهٔ یکروزه کرد، نقد همه روزگار
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » تکه ۱۴ : باد بهاری وزید، از طرف مرغزار - باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغزار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۲ - در ستایش باده و تخلص به مدح : باز به صحرا رسید کوکبهٔ نوبهار - ساقی گلرخ بیا بادهٔ گلگون بیار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۰۱ : هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر - که من از دست تو فردا بروم جای دگر
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۶۷ : میپزد باز سرم بیهده سودای دگر - میکند خاطر شوریده تمنای دگر
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۴۷ : جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۵۸ : چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۶۰ : کسان که تلخی حاجت نیازمودستند - ترش کنند و بتابند روی از اهل سؤال
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳۰ - ایضا در مدح عمیدالملک وزیر : بیمن طالع فیروز و بخت فرخ فال - همای دولت و اقبال میگشاید بال
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۵۶ : چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۵۷ : حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام - تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۵۸ : زهی سعادت من کهم تو آمدی به سلام - خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۶۲ : مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام - تو مستریح و به افسوس میرود ایام
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۶۲ : خطاب حاکم عادل مثال بارانست - چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۶۳ : ضرورتست که آحاد را سری باشد - وگرنه ملک نگیرد به هیچ روی نظام
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳۱ - در مدح عمیدالملک وزیر : علیالصباح که سلطان چرخ آینه فام - زدود آینهٔ آسمان ز زنگ ظلام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۳۸۳ : میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۸۸ : رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم - وه کزین رفتن ناچار چه خونین جگرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۴۵۲ : فراق دوستانش باد و یاران - که ما را دور کرد از دوستداران
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۸ - غزل همام : خیالی بود و خوابی وصل یاران - شب مهتاب و فصل نوبهاران
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۵۰۲ : تو با این لطف طبع و دلربایی - چنین سنگین دل و سرکش چرایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۵۰۷ : گرم راحت رسانی ور گزایی - محبت بر محبت میفزایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۹۳ : خداوندان نعمت را کرم هست - ولیکن صبر به بر بینوایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۹۴ : طبیبی را حکایت کرد پیری - که میگردد سرم چون آسیایی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۱۰۶ : خم ابروی او در جانفزائی - طراز آستین دلربائی
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۳ - غزل : خم ابروی ا و در جان فزائی - طراز آستین دلربائی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۵۰۶ : دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی - که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۶۰ - تنبیه و موعظت : دریغ روز جوانی و عهد برنایی - نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان : شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی - ندارم از همه عالم دگر تمنایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۹۲ : امید عافیت آنگه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۹۵ : ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید - به تجربت بزند بر محک دانایی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۹۸ : بدین صفت سر و چشمی و قد و بالائی - کسی ندید و نشان کس نمیدهد جائی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شماره ۲۴ - در وصف قلعهٔ دارالامان کرمان گوید : حریم قلعهٔ دارالامان که در عالم - چو آسمان به بلندیش نیست همتائی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۵۹۴ : ترحم ذلتی یا ذا المعالی - و واصلنی اذا شوشت حالی
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۲۱۵ : نظر کردم به چشم رای و تدبیر - ندیدم به ز خاموشی خصالی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۱۰۱ : زهی لعل لبت درج لئالی - مه روی ترا شب در حوالی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۶۰۸ : ای سرو حدیقه معانی - جانی و لطیفه جهانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۲۲۲ : یاران کجاوه، غم ندارند - از منقطعان کاروانی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شماره ۲۲ - در حسرت بی پولی گوید : ای اقچه گرد روی کانی - ای بی تو حرام زندگانی
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۸ : آن یار که عهد دوستاری بشکست - میرفت و منش گرفته دامان در دست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۹ : شبها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۱۰ : هشیار سری بود ز سودای تو مست - خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شماره ۱ : آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شماره ۲ : تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۱ : هرکس که سر زلف تو آورد بدست - از غالیه فارغ شد و از مشگ برست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۲ : تا مهر توام در دل شوریده نشست - وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۶ : دنیا نه مقام ماست نه جای نشست - فرزانه در او خراب اولیتر و مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۳۳ : کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد - با دوست به پایان نشنیدیم که برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شماره ۱۱ : ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد - گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شماره ۱۲ : شاها سم اسبت آسمان میسپرد - از کید حسود و چشم بد غم نخورد
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۲۵ : از شدت دست تنگی و محنت برد - در خیمه ما نه خواب یابی و نه خورد
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۱۱۶ : یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان - تا پیش قدت چنگ زند سرو روان
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شماره ۴۴ : امروز که دستگاه داری و توان - بیخی که بر سعادت آرد بنشان
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۴۶ : ای دل بگزین گوشهای از ملک جهان - زین شهر بدان شهر مرو سرگردان
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۱۳۷ : ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی - سرمست هوی و پایبند هوسی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۵۰ : ای آنکه بجز تو نیست فریادرسی - غیر از کرمت نداد کس داد کسی
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل ۳۲ : تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار - راستی باید به بازی صرف کردم روزگار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۳ - در مدح شاه شیخ ابواسحق اینجو گوید : صبحدم کز حد خاور خسرو نیلی حصار - لشگر رومی روان میکرد سوی زنگبار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۴ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق گوید : میرسد نوروز عید و میدهد بوی بهار - باد فرخ بر جناب شاه گردون اقتدار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۱۰ - در نصیحت و ستایش : جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد - غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی : به اتفاق دگر دل به کس نباید داد - ز خستگی که درین نوبت اتفاق افتاد
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۳۳ : نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد - غریب را وطن خویش میبرد از یاد
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۱۴ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق گوید : جهان خوشست و چمن خرمست و بلبل شاد - ببار بادهٔ گلرنگ هرچه بادا باد
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۲۵ - در وصف بهار : بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شماره ۱۴ - در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید : چه تفاوت کند ار زانکه بیائی بر ما - « بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان : به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار - که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۲۷ - مطلع دوم : کجا همی رود این شاهد شکر گفتار؟ - چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شماره ۱۰ : تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند - گناه تست و من استادهام به استغفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۲۹ : برای ختم سخن دست بر دعا داریم - امیدوار قبول از مهیمن غفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۳۰ : به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن - زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۳۳ : چو رنج برنتوانی گرفتن از رنجور - قدم ز رفتن و پرسیدنش دریغ مدار
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۳۷ : نگین ختم رسالت پیمبر عربی - شفیع روز قیامت محمد مختار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق : گذشت روزه و سرما رسید عید و بهار - کجاست ساقی ما گو بیا و باده بیار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۳۱ - در وصف شیراز : خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز - رسیده بر سر الله اکبر شیراز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۳۲ - در لیلةالبراة فرمودهاست : شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز - ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۴۳ : جزای نیک و بد خلق با خدای انداز - که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۴۴ : گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند - بریده به سر بدگوی تا نگوید راز
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۶۸ : مرا دلیست گرفتار خطهٔ شیراز - ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۸ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق : بیمن معدلت پادشاه بنده نواز - بهشت روی زمین است خطهٔ شیراز
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۹ - در تهنیت مراجعت شیخ ابواسحاق به شیراز : رسید رایت منصور شاه بنده نواز - به خرمی و سعادت به خطهٔ شیراز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر : این منتی بر اهل زمین بود از آسمان - وین رحمت خدای جهان بود بر جهان
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳۵ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحق : ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان - وی خاک آستانهٔ تو کعبهٔ امان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۴۴ - در مدح شمسالدین حسین علکانی : تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان - به فضل و منت پروردگار عالمیان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان : شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان - اگر تو باز برآری حدیث من به دهان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۴۶ - مطلع دوم : تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان - که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳۳ - در وصف خطهٔ کرمان و مدح شاه شجاع گوید : سپیدهدم که شهنشاه گنبد گردان - کشید تیغ و بر اطراف شرق گشت روان
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳۴ - در مدح شاه شیخ ابواسحق : به فر معدلت خسرو زمین و زمان - بسیط خاک چو خلد برین شد آبادان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون : ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو - واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳۶ - در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر : ای آسمان جنیبه کش کبریای تو - وی آفتاب پرتوی از نور رای تو
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیده شماره ۵۲ - پند و اندرز : به نوبتاند ملوک اندرین سپنج سرای - کنون که نوبت تست ای ملک به عدل گرای
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۴۲ - در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر : در این مقام فرحبخش و جای روحفزای - بخواه باده و بر دل در طرب بگشای
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شماره ۳۱ : هرکس به نصیب خویش خواهند رسید - هرگز ندهند جای پاکان به پلید
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۱۳ : تا یار برفت صبر از من برمید - وز هر مژهام هزار خونابه چکید
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۱۴ : ای شعلهای از پرتو رویت خورشید - رویم ز غمت زرد شد و موی سفید
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شماره ۴۳ : بشنو به ارادت سخن پیر کهن - تا کار جهان را تو بدانی سر و بن
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شماره ۴۴ : گفتم صنما شدم به کام دشمن - زان غمزهٔ شوخ و طرهٔ مرد افکن
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۳۶ : شهی که پاس رعیت نگاه میدارد - حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۲۰ : مرا ز وصل تو حاصل بجز تمنا نیست - خیال زلف تو بستن خلاف سودا نیست
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۳۵ : عنکبوت ضعیف نتواند - که رود چون درندگان به شکار
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۳۸ : هاونا گفتم از چه مینالی - وز چه فریاد میکنی هموار
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۴۰ : هر که مشهور شد به بیادبی - دگر از وی امید خیر مدار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۷ - ایضا در مدح شیخ ابواسحاق و ایوانی که او در شیراز میساخت میگوید : نفخات نسیم عنبر بار - میکند باز جلوه در گلزار
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۳۶ : فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل - کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۱ - در مدح سلطان معزالدین اویس جلایری : گیتی ز یمن عاطفت شاه کامکار - خورشید عدل گستر و جمشید روزگار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۲۶ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق و تهنیت وزارت رکنالدین عمیدالملک : شد ملک فارس باز به تایید کردگار - خوشتر ز صحن جنت و خرمتر از بهار
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۷۱ - در مدح : نظر که با همه داری به چشم بخشایش - درر که بر همه باری ز ابر کف کریم
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیده شماره ۳۲ - در ستایش شاه شجاع مظفری و وصف بارگاه او گوید : خجسته بارگه پادشاه هفت اقلیم - مقر جاه و جلالست و جای ناز و نعیم
سعدی » مواعظ » قطعات » شماره ۱۷۲ : آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت - ملکا جور مکن چون به جوار تو دریم
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شماره ۷۷ : گوئی آن یار که هر دو ز غمش خستهتریم - با خبر نیست که مادر غم او بیخبریم