در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها عبید زاکانی مصرع یا بیتی از سعدی را عیناً نقل قول کرده است:
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱
عبید زاکانی (بیت ۲): تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت - خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را
سعدی (بیت ۷): تا خیال قد و بالای تو در فکر منست - گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳ :: سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش
عبید زاکانی (بیت ۱۱): خوشست ناز و نعیم جهان ولی چو عبید - « غلام همت آنم که دل بر او ننهاد »
سعدی (بیت ۱): جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد - غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱
عبید زاکانی (بیت ۵): چاره صبر است ز سعدی بشنو پند عبید - «سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر»
سعدی (بیت ۹): بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست - سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳
عبید زاکانی (بیت ۵): بیخود و بیدل و بییار برون از شیراز - «میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم»
سعدی (بیت ۱): میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳
عبید زاکانی (بیت ۶): قوت دست ندارم چو عنان میگیرم - «خبر از پای ندارم که زمین میسپرم»
سعدی (بیت ۱): میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴
عبید زاکانی (بیت ۳): حدیث زلف خود از چشم من پرس - «سل السهران عن طول اللیالی»
سعدی (بیت ۲): أَلا یا ناعِسَ الطَّرْفَینِ سکری - سَلِ السَّهْرانَ عَنْ طولِ اللَّیالی
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱ :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴
عبید زاکانی (بیت ۴): ز شوق قامتت مردم خدا را - «ترحم ذلتی یا ذالمعالی»
سعدی (بیت ۱): تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی - وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح جلالالدین شاه شجاع مظفری و فتح اصفهان :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵
عبید زاکانی (بیت ۸): به پیش خود بنشان شاهدان شیرین کار - که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
سعدی (بیت ۷): دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهلست - که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در مدح شاه شیخ جمالالدین ابواسحق اینجو :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
عبید زاکانی (بیت ۷): بسیار خاست فتنه ز قد بتان ولی - این فتنه برنخاست که در روزگار اوست
سعدی (بیت ۳): در عهد لیلی این همه مجنون نبودهاند - وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق :: سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم
عبید زاکانی (بیت ۱۷): به کامرانی و اقبال باش تا باید - ز عمر و جاه و جوانی و بخت برخوردار
سعدی (بیت ۴۲): توحاکم همه آفاق و آنکه حاکم تست - ز تخت و بخت و جوانی و ملک برخوردار
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق :: سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹
عبید زاکانی (بیت ۱۷): به کامرانی و اقبال باش تا باید - ز عمر و جاه و جوانی و بخت برخوردار
سعدی (بیت ۴): تو حاکم همه آفاق وآنکه حاکم تست - ز بخت و تخت جوانی و ملک برخوردار
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح عمیدالملک وزیر :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶
عبید زاکانی (بیت ۵): به گوش هوش من آمد خروش نوبت شاه - ز توبه خانهٔ تنهائی آمده بر بام
سعدی (بیت ۱): چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید :: سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار
عبید زاکانی (بیت ۲): دست در دامن می زن که از این پس همه روز - « خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار »
سعدی (بیت ۱): بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:لطف تو از حد برون حسن تو بی منتهاست - نیش تو نوش روان درد تو درمان ماست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست - هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست - چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۳:هر چه رود بر سرم چون تو پسندی رواست - بنده چه دعوی کند؟ حکم، خداوند راست
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت - مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت - که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:مرا ز وصل تو حاصل به جز تمنا نیست - خیال زلف تو بستن خلاف سودا نیست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۶:شهی که پاس رعیت نگاه میدارد - حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:شهی که حفظ رعیّت نگاه میدارد - حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:جانا بیا که بی تو دلم را قرار نیست - بیشم مجال صبر و سر انتظار نیست
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:هان تا سپر نیفکنی از حملهٔ فصیح - کاو را جز آن مبالغهٔ مستعار نیست
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:نه به ز شیوهٔ مستان طریق ورائی هست - نه به ز کوی مغان گوشهای و جائی هست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست - بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد - غریب را وطن خویش می برد از یاد
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق گوید:جهان خوشست و چمن خرمست و بلبل شاد - ببار بادهٔ گلرنگ هرچه بادا باد
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش:جهان بر آب نهادهست و زندگی بر باد - غلام همّت آنم که دل بر او ننهاد
سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی:به اتّفاق، دگر دل به کَس نباید داد - زِ خستگی که درین نوبت اتّفاق افتاد
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۹:فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن - وگر خورد چو بهایم بیوفتد چو جماد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۷:بر آنچه میگذرد دل منه که دجله بسی - پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:نقش روی توام از پیش نظر مینرود - خاطر از کوی توام جای دگر مینرود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:در من این عیب قدیم است و به در مینرود - که مرا بی می و معشوق به سر مینرود
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:گرم عنایت او در بهروی بگشاید - هزار دولتم از غیب روی بنماید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:به حسن دلبر من هیچ در نمیباید - جز این دقیقه که با دوستان نمیپاید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹:فراق را دلی از سنگ سختتر باید - مرا دلیست که با شوق بر نمیآید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:مرو به خواب که خوابت ز چشم بِرباید - گرت مشاهدهٔ خویش در خیال آید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰:حقیقتیست که دانا سرای عاریتی - ز بهر هشتن و پرداختن نفرماید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح صاحب دیوان:سفینهٔ حکمیات و نظم و نثر لطیف - که بارگاه ملوک و صدور را شاید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۴:گمان مبر که جهان اعتماد را شاید - که بیعدم نبود هر چه در وجود آید
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:میپزد باز سرم بیهده سودای دگر - میکند خاطر شوریده تمنای دگر
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر - که من از دست تو فردا بروم جای دگر
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸:مرا دلیست گرفتار خطهٔ شیراز - ز من بریده و خو کرده با تنعم و ناز
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق:بیمن معدلت پادشاه بنده نواز - بهشت روی زمین است خطهٔ شیراز
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - در تهنیت مراجعت شیخ ابواسحاق به شیراز:رسید رایت منصور شاه بندهنواز - به خرَّمی و سعادت به خطّهٔ شیراز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در وصف شیراز:خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز - رسیده بر سر الله اکبر شیراز
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرمودهاست:شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز - ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳:جزای نیک و بد خلق با خدای انداز - که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴:گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند - بریده به سر بدگوی تا نگوید راز
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:گوئی آن یار که هر دو ز غمش خستهتریم - با خبر نیست که ما در غم او بیخبریم
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳:آن ستمدیده ندیدی که به خونخواره چه گفت - ملکا جور مکن چون به جوار تو دریم
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:رفتم از خطهٔ شیراز و به جان در خطرم - وه کزین رفتن ناچار چه خونین جگرم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳:میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم - خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:مبارکست نظر بر تو بامداد پگاه - چه نیکبخت کسی کش به روی تست نگاه
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - درستایش اتابک مظفرالدین سلجوقشاه:در بهشت گشادند در جهان ناگاه - خدا به چشم عنایت به خلق کرد نگاه
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۵:دو بامداد اگر آید کسی به خدمتِ شاه - سِیُم، هرآینه در وی کند به لطف نگاه
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:بدین صفت سر و چشمی و قد و بالائی - کسی ندید و نشان کس نمیدهد جائی
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴ - در وصف قلعهٔ دارالامان کرمان گوید:حریم قلعهٔ دارالامان که در عالم - چو آسمان به بلندیش نیست همتائی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶:دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی - که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت:دریغ روز جوانی و عهد برنایی - نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان:شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی - ندارم از همه عالم دگر تمنایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۳:امید عافیت آنگه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۶:ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید - به تجربت بزند بر محک دانایی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۸:امید عافیت آن گه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:زهی لعل لبت درج لئالی - مه روی ترا شب در حوالی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴:تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی - وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۶:نظر کردم به چشم رای و تدبیر - ندیدم بِه زِ خاموشی، خِصالی
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶:خم ابروی او در جانفزائی - طراز آستین دلربائی
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۳ - غزل:خم ابروی او در جان فزائی - طراز آستین دلربائی
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » دیباچه:مگر صاحبدلی روزی به جایی - کند در کار این مسکین دعایی
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب ششم در حلم - مذهب منسوخ:شکست از بار حلمت کوه را پشت - که بر جا ماند همچون مبتلایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:تو با این لطف طبع و دلربایی - چنین سنگین دل و سرکش چرایی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷:گرم راحت رسانی ور گزایی - محبت بر محبت میفزایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۴:خداوندان نعمت را کرم هست - ولیکن صبر به بر بینوایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۵:طبیبی را حکایت کرد پیری - که میگردد سرم چون آسیایی
سعدی » گلستان » دیباچه:بمانَد سالها این نظم و ترتیب - ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح جلالالدین شاه شجاع مظفری و فتح اصفهان:صباح عید و رخ یار و روزگار شباب - خروش چنگ و لب زندهرود و جام شراب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب - هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱:مَتیٰ حَلَلْتَ بِشیراز یا نَسیمَ الصُّبْح - خُذِ الْکِتابَ وَ بَلِّغْ سَلامیَ الْأَحْباب
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در مدح شاه شیخ جمالالدین ابواسحق اینجو:خوشوقت عاشقی که دمی یاریار اوست - خرم دلی که دلبر او غمگسار اوست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:یار من آن که لطف خداوند یار اوست - بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مدح سلطان معزالدین اویس جلایری:گیتی ز یمن عاطفت شاه کامکار - خورشید عدل گستر و جمشید روزگار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق و تهنیت وزارت رکنالدین عمیدالملک:شد ملک فارس باز به تایید کردگار - خوشتر ز صحن جنت و خرمتر از بهار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۶:فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل - کیفر برد ز حملهٔ مردان کارزار
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در ستایش باده و تخلص به مدح:باز به صحرا رسید کوکبهٔ نوبهار - ساقی گلرخ بیا بادهٔ گلگون بیار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار - چون نتواند کشید دست در آغوش یار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:دولت جان پرورست صحبت آمیزگار - خلوت بی مدعی سفره بی انتظار
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:ره به خرابات برد، عابد پرهیزگار - سفرهٔ یکروزه کرد، نقد همه روزگار
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۴:باد بهاری وزید، از طرف مرغزار - باز به گردون رسید، نالهٔ هر مرغزار
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۵:قَدْ شٰابَهَ بِالْوَرَیٰ حِمارٌ - عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در مدح شاه شیخ ابواسحق اینجو گوید:صبحدم کز حد خاور خسرو نیلی حصار - لشگر رومی روان میکرد سوی زنگبار
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحاق گوید:میرسد نوروز عید و میدهد بوی بهار - باد فرخ بر جناب شاه گردون اقتدار
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار - راستی باید به بازی صرف کردم روزگار
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج - صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش شاه شیخ ابواسحاق:گذشت روزه و سرما رسید عید و بهار - کجاست ساقی ما گو بیا و باده بیار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمسالدین محمد جوینی صاحب دیوان:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار - که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم:کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟ - چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟
سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰:تو آن نهای که به جور از تو روی برپیچند - گناه تست و من استادهام به استغفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹:برای ختم سخن دست بر دعا داریم - امیدوار قبول از مهیمن غفار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰:به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن - زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:چو رنج بَرنَتَوانی گرفتن از رنجور - قدم زِ رفتن و پرسیدنش دریغ مَدار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷:نگین ختم رسالت پیمبر عربی - شفیع روز قیامت محمد مختار
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹:نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار - امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - ایضا در مدح شیخ ابواسحاق و ایوانی که او در شیراز میساخت میگوید:نفخات نسیم عنبر بار - میکند باز جلوه در گلزار
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب مختار:اندک اندک به هم شود بسیار - دانه دانه است غله در انبار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵:عنکبوت ضعیف نتواند - که رود چون درندگان به شکار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸:هاونا گفتم از چه مینالی - وز چه فریاد میکنی هموار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰:هر که مشهور شد به بیادبی - دگر از وی امید خیر مدار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱:هر که را، جامه پارسا، بینی - پارسا دان و نیکمرد انگار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:عذرِ تقصیرِ خدمت، آوردم - که ندارم به طاعت استظهار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۸:گفتِ عالِم به گوشِ جان بشنو - ور نماند به گفتنش کردار
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:نخورَد شیر، نیمخوردهٔ سگ - ور بمیرد به سختی اندر غار
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۸:خر که کمتر نهند بر وی بار - بیشک آسودهتر کند رفتار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۵:بلبلا! مژدهٔ بهار بیار - خبر ِ بد به بوم باز گذار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۸:اندک اندک به هم شود بسیار - دانه دانه است غله در انبار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:ایستاده سفینه ای بر خشک - بحرهای روان در آن بسیار
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - ایضا در مدح عمیدالملک وزیر:بیمن طالع فیروز و بخت فرخ فال - همای دولت و اقبال میگشاید بال
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:توانگری نه به مال است پیش اهل کمال - که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹:چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱:کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند - تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال - نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح عمیدالملک وزیر:علیالصباح که سلطان چرخ آینه فام - زدود آینهٔ آسمان ز زنگ ظلام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام - تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:زهی سعادت من کهم تو آمدی به سلام - خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام - تو مُستریح و به افسوس میرود ایام
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳:خطاب حاکم عادل مثال بارانست - چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴:ضرورت است که آحاد را سَری باشد - وگرنه مُلک نگیرد بههیچروی نظام
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هر آن که گردشِ گیتی به کینِ او برخاست - به غیرِ مصلحتش رهبری کند ایّام
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در ستایش شاه شجاع مظفری و وصف بارگاه او گوید:خجسته بارگه پادشاه هفت اقلیم - مقر جاه و جلالست و جای ناز و نعیم
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح:نظر که با همه داری به چشم بخشایش - درر که بر همه باری ز ابر کف کریم
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در وصف خطهٔ کرمان و مدح شاه شجاع گوید:سپیدهدم که شهنشاه گنبد گردان - کشید تیغ و بر اطراف شرق گشت روان
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در مدح شاه شیخ ابواسحق:به فر معدلت خسرو زمین و زمان - بسیط خاک چو خلد برین شد آبادان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح شمسالدین حسین علکانی:تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان - به فضل و منت پروردگار عالمیان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان - اگر تو باز برآری حدیث من به دهان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم:تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان - که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۹:به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان - سه کس برند رسول و غریب و بازرگان
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۹:هزار باره چراگاه خوشتر از میدان - ولیکن اسب ندارد به دست خویش عنان
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحق:ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان - وی خاک آستانهٔ تو کعبهٔ امان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر:این منتی بر اهل زمین بود از آسمان - وین رحمت خدای جهان بود بر جهان
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر:ای آسمان جنیبه کش کبریای تو - وی آفتاب پرتوی از نور رای تو
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون:ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو - واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - در مدح شاه شیخ ابواسحق:تجلت من سمات الامانی - تباشیر المسرة والامان
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳ - در وصف کاخ سلطانی گوید:نشستن با نشاط و کامرانی - طرب کردن در این کاخ کیانی
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:اگر خود هفت سُبْع از بر بخوانی - چو آشفتی الف ب ت ندانی
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر:در این مقام فرحبخش و جای روحفزای - بخواه باده و بر دل در طرب بگشای
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - پند و اندرز:به نوبتاند ملوک اندرین سپنج سرای - کنون که نوبتِ تست ای ملک به عدل گرای
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۶:نداند آنکه درآورد دوستان از پای - که بیخلاف بجنبند دشمنان از جای
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷:نه هر که موی شکافد به تیر جوشنخای - به روز حملهٔ جنگاوران بدارد پای
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱ - در حل فال گوید:چون ز بهر فال بگشائی کتاب - از عبید آن فال را بشنو جواب
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:ماهرویا! روی خوب از من متاب - بیخطا کشتن چه میبینی صواب
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:غافلند از زندگی مستان خواب - زندگانی چیست مستی از شراب
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - در صفت قصر شیخ ابواسحاق:بفیروزی در این قصر همایون - که بادا تا به نفخ صور معمور
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۱:چه داند خوابناک مست مخمور - که شب را چون به روز آورد رنجور
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:چه خوش گفت آن تهیدستِ سلحشور: - جویِ زر بهتر از پنجاه من زور.
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید:چه تفاوت کند ار زانکه بیائی بر ما - « بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار - خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲ - در حسرت بی پولی گوید:ای اقچه گرد روی کانی - ای بی تو حرام زندگانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸:ای سرو حدیقه معانی - جانی و لطیفه جهانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۳:یاران کجاوه، غم ندارند - از منقطعان کاروانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:سَمْعی اِلیٰ حُسْنِ الْاَغانی - مَنْ ذَا الَّذی جَسَّ الْمَثانی؟
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:هرکس که سر زلف تو آورد بدست - از غالیه فارغ شد و از مشگ برست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تا مهر توام در دل شوریده نشست - وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:دنیا نه مقام ماست نه جای نشست - فرزانه در او خراب اولیتر و مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:آن یار که عهدِ دوستاری بشکست - میرفت و منش گرفته دامان در دست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:شبها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست - خوش آنکه ز روی تو دلش رفت ز دست!
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲:خیری که برآیدت به توفیق از دست - در حق کسی کن که درو خیری هست
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:تا یار برفت صبر از من برمید - وز هر مژهام هزار خونابه چکید
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴:ای شعلهای از پرتو رویت خورشید - رویم ز غمت زرد شد و موی سفید
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:هرکس به نصیب خویش خواهند رسید - هرگز ندهند جای پاکان به پلید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۹:گفتم که برآید آبی از چاه امید - افسوس که دلو نیز در چاه افتاد
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:از شدت دست تنگی و محنت برد - در خیمه ما نه خواب یابی و نه خورد
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد - با دوست به پایان نشنیدیم که برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد - گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:شاها سم اسبت آسمان میسپرد - از کید حسود و چشم بد غم نخورد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۳:از مایهٔ بیسود نیاساید مرد - مار از دم خویش چند بتواند خورد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۶:در گرگ نگه مکن که بزغاله برد - یک روز ببینی که پلنگش بدرد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:دانی که چه گفت زال با رستمِ گرد؟ - دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:صیّاد نه هر بار شَگالی ببَرَد - افتد که یکی روز پلنگش بخورَد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:دل عشق تو را واقعۀ نوح شمرد - زان روی سفینهای فراهم آورد
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:گفتم صنما شدم به کام دشمن - زان غمزهٔ شوخ و طرهٔ مرد افکن
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:بشنو به ارادت سخن پیر کهن - تا کار جهان را تو بدانی سر و بن
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶:ای دل بگزین گوشهای از ملک جهان - زین شهر بدان شهر مرو سرگردان
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان - تا پیش قدت چنگ زند سرو روان
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:امروز که دستگاه داری و توان - بیخی که بر سعادت آرد بنشان
-
عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:ای آن که به جز تو نیست فریادرسی - غیر از کرمت نداد کس داد کسی
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی - سرمست هوی و پایبند هوسی
-
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۹ - غزل همام:بدیدم چشم مستت رفتم از دست - گوام دایر دلی گویائی هست ؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:نشاید گفتن آنکس را دلی هست - که ندهد بر چنین صورت دل از دست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴:مرا گویند با دشمن برآویز - گرت چالاکی و مردانگی هست
-
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۸ - غزل همام:خیالی بود و خوابی وصل یاران - شب مهتاب و فصل نوبهاران
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:فراق دوستانش باد و یاران - که ما را دور کرد از دوستداران
-
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۹ - تمامی سخن:دریغ آن روزگار شادمانی - دریغ آن در تنم زندگانی
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب پنجم در سخاوت - مذهب مختار:بر او تا نام دادن بر نیفتد - گر از قولنج میرد تیز ندهد
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۸:کتاب از دست دادن سُستراییست - که اغلب خوی مردم بیوفاییست
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۹:اگر دانش به روزی در فزودی - ز نادان تنگروزیتر نبودی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۷:دریغا گردن طاعت نهادن - گرش همراه بودی دست دادن
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:حریف سفله در پایان مستی - نیندیشد ز روز تنگدستی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۴:به چشمِ خویش دیدم در بیابان - که آهسته سَبَق بُرد از شتابان
-
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » دیباچه:ترا از دو گیتی برآورده اند - به چندین میانجی بپرورده اند
سعدی » گلستان » دیباچه:زبان در دهان ای خردمند چیست؟ - کلید در گنج صاحب هنر
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:اگر هست مرد از هنر بهره ور - هنر خود بگوید نه صاحب هنر
-
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب دوم در شجاعت - مذهب مختار:جوانان دانا و دانش پذیر - سزد گر نشینند بالای پیر
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷:نیفتاده بر دست دشمن اسیر - به گِردش نباریده باران تیر
-
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب سوم در عفت - مذهب مختار:بهل تا به دندان گزد پشت دست - تنوری چنین گرم و نانی نبست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۳:بشوی ای خردمند از آن دوست دست - که با دشمنانت بود هم نشست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۴:چو دست از همه حیلتی در گسست - حلال است بردن به شمشیر دست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۵ - در تربیت یکی از ملوک گوید:بسا اهل دولت به بازی نشست - که دولت به بازی برفتش ز دست
-
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب چهارم در عدالت - مذهب مختار:چو تیره شود مرد را روزگار - همه آن کند کش نیاید بکار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴:خداوند کشور خطا میکند - شب و روز ضایع به خمر و خمار
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۰:بزرگی نماند بر آن پایدار - که مردم به چشمش نمایند خوار
سعدی » گلستان » دیباچه:کرم بین و لطف خداوندگار - گنه بنده کرده است و او شرمسار
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:نمانَد ستمکارِ بدروزگار - بماند بر او لعنتِ پایدار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:حریفِ ترشرویِ ناسازگار - چو خواهد شدن دست پیشش مدار
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:ز خود بهتری جوی و فرصت شمار - که با چون خودی گم کنی روزگار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو ما را به غفلت بشد روزگار - تو باری دمی چند فرصت شمار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۳ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۷۶-۱۵۱]:چو بیداد کردی توقع مدار - که نامت به نیکی رود در دیار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:در این ورطه کشتی فرو شد هزار - که پیدا نشد تختهای بر کنار
-
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب هفتم در حیاء، وفا، صدق، رحمت و شفقت - مذهب مختار:فدا کرده چنین فرهاد مسکین - ز بهر یار شیرین جان شیرین
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵:به است آن یا زنخ یا سیب سیمین - لب است آن یا شکر یا جان شیرین
-
عبید زاکانی » اخلاق الاشراف » باب هفتم در حیاء، وفا، صدق، رحمت و شفقت - مذهب مختار:دروغی که حالی دلت خوش کند - به از راستی کت مشوش کند
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۰:دروغی که حالی دلت خوش کند - به از راستی کت مشوش کند