گنجور

 
سعدی

حَدّثنا شیخُنا النَسناس ابوالوسواس. قال اَخبَرنا ابو شحمة الکوفی، قال اَخبرنا ابو زافر، قال اَخبرنا صاحب الوسواس الخنّاس الملاعنه و سید الفراعنه و ملک الشیاطنه اَخَسَّ الخلق و اَرذَل العباد ابلیس پر تلبیس لعنت الله علیه، قال ترک النسوان و بینک الغلمان و تصفح الاخوان یحشر یوم الحشر مَعَ فرعون و هامان کذب عدوّ الله و اَنتَ مِن الکاذبین، حدیثی نادرست و دروغی چُست و اسنادی سست از آن سرور لشکر ضلالت و مهتر کشور جهالت، پیشوای مطرودان و مقتدای مردودان، آن ثمرة شجرة شقاوت و آن نقطة دایرة غَوایت که در همه عالم دبدبة طغرای طعن اوست و آفاق بر کوکبة لعن او، تا از هندسة وسوسة او تحرّکی نخیزد، جلب و ماجری با هم نیامیزد. آستین جامة شقاوتش این طراز دارد که : و اِنّ عَلَیکَ الَعنةَ اِلی یوم ِ الدّین. عنوان نامه لعنتش این توقیع دارد که : و اِنَّکَ لَمِن المُنظِرین. طغرای ضلالتش این است که : وَ استَفرَز مَن ِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِکَ.

خیال جمال نکاهتش این رنگ دارد که : وَ اَجلِبهُم بِخَیلِکَ وَ رِجلِک. این حدیث ملعون روایت است از آن شیخ مَأبون که هر ناجوانمرد بد اختری که ترک موافقت زنان گوید و دست از محبّت ایشان شوید و از گوشة مخالطت آنها پرهیزد و از جَماع بی‌انقطاع ایشان گریزد و گرد بارو و قلعة صِبیان طَوف کند و میخ خَرزه را بر پاچة کند ایشان سخت کند و نفع خود را به برادران مسلمان رساند، پادشاه به سزا در روز حشر و جزا او را با فرعون و هامان نشرکند. عزیزا! زنهار که این حدیث را مجازی نشمری و این نصیحت را به بازی نگیری و این سخن را از میان جان استقبال کنی و این عمود با نمود را به صدق دل استعمال فرمایی و بوق در طبل صبیان نهی و ریش را در چنگ ایشان آری تا در تحت این خطاب آیی که : وَ مَن یفعَل ذلِکَ فَقَد خُسراناً کبیراً. ای خواجه، چند روزی در پای جَلَبان مالی که اگر گرد زِهار ایشان برآیی، جز خار خَلَنده نیابی و اگر سر تا سر خندق ایشان گرایی جز مار گزنده نبینی. دست همّت در گوشة دوال طبل طبیبان زن و قدم در طلبکاری ایشان نِه تا باشد که روزی از آن کون گندی به ریش و سبیل تو رسد. آخر دیدة عبرت باز کن که عمود مرده رنگت بر چه شکل است. حمدان است که قالب آن نمدان است. اگر از برای فَرج زنان بودی، شکل آن تبری بایستی.

سؤال: مولانا رحم کلکل چه حکمت است که جَماع از زاویة کودکان خوش‌تر است که از کس زنان؟

جواب : لعن کلکل سؤالی خوب و حکایتی بغایت مرغوب آوردی. ای بیچاره ندانی که آبی که در پای مناره در چاهی باشد خوش‌تر از آن آبی است که نزدیک منجلاب بود؟ ابونسناس لوطی پیوسته قوم خود را این وصیت کردی که ای غلامان بهره‌ور شوید به چیزی که در بهشت نیابید و حقیقت این که حرفة زیرکان و طریقة خردمندان است:

کان کونی اختیار زیرکان عالم است

مذهبی بس با نوا و حرفه‌ای بس معظم است

‌هر که همچون بونواس اندر لواطه نصب شد

‌از غم نفقات و رنج کدخدایی بی‌غم است

‌مرد صادق جز به گرد کون سیمین کی خزد؟

‌با که گویم؟ مرد صادق خود در این عالم کم است

غلام آنم که کاچی خوردن صنعت اوست و تُتماج بریدن پیشة او و کون دادن حرفة او و خَرزه خوردن کار او، تا بعد از آن زن و فرزندش برخورند، چنان که آورده‌اند که مردی بود لوطی که هیچ طفل از ضربت حربت او نجستی و از زخم عمود او نرستی. چون درگذشت، پسری داشت صاحب‌جمال که هرچه پدر به سالی کرده بود، او به روزی می‌داد. سؤال کردند که اِنَّ اَباکَ بَینَکَ وَ اَنتَ نیاک. چون است که پدرت را رغبت به کون بود و تو را به کیر است و او را میل به زبر بود و تو را به زیر؟ گفت: وام پدر ادا کنم و به عهدش وفا.

از عهدة عهد اگر برون آید مرد

‌از هرچه گمان کنی فزون آید مرد

پسر خلف آن است که وام پدر گزارد و او را زیر بار قرضی نگذارد. اگر خواهی که فسقت به منجنیق عیوق رسد و موج فجورت از ایوان کیوان بگذرد، سینه بر خاک نه و در زیر حمدان درآی.

مرد باید که در کشاکش دهر

‌سنگ زیرین آسیا باشد

تا درخور این خطاب آید که : اولئِکَ لَهُم الَّعنَة ُ وَ لَهُم سوءُالدار. معاشران کنده نصیحت بشنوید که شجرة نصیحت ما جز فَضیحت برنیاورد. اگر جمله خران عالم بر پشت شما آیند، باید که هر دم صادق‌تر باشید. بنده باشید یا نیرنگ کنده باشید. بی‌نام و ننگ چون شیر تکاور کیر بر شما حمله کند تا به جایی برسید که اگر هفتاد سال تیز دهید و بغل زنید سودی نکند تا دست از خود ندارید.

اگر تو رستم دستان کیقبادستی

‌چنان مکن که بمیری جماع ناداده

وگر کیاست اهل جهان تو را باشد

‌به کیر من که نگردی خلاص ناداده

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه