گنجور

 
عبید زاکانی

ای شعله‌ای از پرتو رویت خورشید

رویم ز غمت زرد شد و موی سفید

از وصل تو هر که بود در جمله جهان

برداشت نصیبی و من خسته امید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode