گنجور

 
عبید زاکانی

بفیروزی در این قصر همایون

که بادا تا به نفخ صور معمور

به شادی بزم سلطان قصب پوش

که دل را ذوق بخشد دیده را نور

جمال ملک و دین شاه جوانبخت

که باد از تخت و تاجش چشم بد دور

صریر کلک او را دهر محکوم

نفاذ امر او را چرخ مامور

مدامش بخت بر اعدا مظفر

همیشه رایت عالیش منصور