در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها بلند اقبال مصرع یا بیتی از حافظ را عیناً نقل قول کرده است:
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ :: حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷
بلند اقبال (بیت ۳۴): گفتمش گواز زبان درفشان او بگفت - «بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت»
حافظ (بیت ۱): بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت - و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:نمیدانم چه شور است این ز عشق دوست در دلها - که شیرینکام از او هستند مجنونها و عاقلها
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها - که عشق آسان نِمود اوّل ولی افتاد مشکلها
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰:نامه ای قاصد اگر آورد از دلبر ما - زر چه باشد به نثار قدم او سر ما
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱:ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما - بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:بی رخ وزلف تو روز ما سیه تر از شب است - یار ما وهمدم ما روز و شب درد وتب است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است - یا رب این تأثیرِ دولت در کدامین کوکب است؟
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵:با طلعتت به گلشن وصحرا چه حاجت است - درخدمتت به سیر وتماشا چه حاجت است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است - چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴:هر کس که باشدش خط و خالی نه دلبر است - دلبر کسی بود که دل او را مسخر است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است؟ - شمشادِ خانهپرورِ ما از که کمتر است؟
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷:هرچه را مینگرم عکس رخ یار من است - هرکجا میگذرم قصه دلدار من است
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:لعلِ سیرابِ به خون تشنه لب یار من است - وز پی دیدنِ او دادنِ جان کار من است
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱:گفتمش از غم توجانم خست - گفت طرفی ز عشق رویم بست
بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - قطعه:مرده ای را به راه می بردند - یادم آمد که مردنی هم هست
حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ:دور مجنون گذشت و نوبت ماست - هرکسی پنج روز نوبت اوست
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲:شدآن پری به جلوه و ناگاه روببست - دیوانه ام نمودوبه زنجیر موببست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست - راه هزار چارهگر از چار سو ببست
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:دلبر ما نه همی طره پر خم با اوست - هر چه حسن است در آفاق مسلم با اوست
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:آن سیهچرده که شیرینیِ عالم با اوست - چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱:از بی وفایی یار دارم بسی شکایت - کومحرمی که گویم در پیش او حکایت
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:زان یارِ دلنوازم، شُکری است با شکایت - گر نکتهدانِ عشقی، بشنو تو این حکایت
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳:تو شاه حسنی وداری ز مشک بر سر تاج - بگیر ازهمه دلبران عالم باج
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج - سِزَد اگر همهٔ دلبران دَهَندَت باج
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷:دمیدگل به چمن ساقیا بیاور راح - صلاح من بود این تا تو را بود چه صلاح
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح - صلاحِ ما همه آن است کان تو راست صلاح
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۲۳:ببین هلالِ محرّم بخواه ساغر راح - که ماه اَمن و اَمان است و سال صلح و صلاح
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲:دل من نه عزم باغ و نه هوای راغ دارد - به خیال توهم از آن هم از این فراغ دارد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۷:دل ما به دور رویات ز چمن فَراغ دارد - که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱:شیری است عشق کز بر او کس گذر نکرد - تا شیر دل نیامد وتا ترک سر نکرد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد - صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد - یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹:زلف از آنرو به رخ یار مشوش باشد - که مشوش بود آنکس که درآتش باشد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:نقدِ صوفی نه همه صافیِ بیغَش باشد - ای بسا خرقه که مُستوجبِ آتش باشد
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:قدم از ابرویت آخر چو کمان خواهدشد - در ازل هرچه مقدر شده آن خواهد شد
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴:نفسِ بادِ صبا مُشکفشان خواهد شد - عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳:دلبران از هرطرف ره بر دل ودین بسته اند - عاشقان هم چشم از آن وهم از این بسته اند
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۰:صورت خوبت نگارا خوش به آیین بستهاند - گوییا نقش لبت از جان شیرین بستهاند
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶:ساقیا خیز و ده از باده به من جامی چند - کن مرا هست و ز خود بیخبر ایامی چند
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:بعد از این دستِ من و دامنِ آن سروِ بلند - که به بالای چَمان از بُن و بیخَم بَرکَنْد
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷:ساقیا کن کرم از باده به من جامی چند - تا به مستی گذردعمر من ایامی چند
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:حَسْبِ حالی نَنِوِشتی و شد ایّامی چند - مَحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳:با زلفت از بوهمسری چون مشک تاتاری کند - رخساره تاری زاین گنه در نافه اش تاری کند
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کند - بر جایِ بدکاری چو من، یک دَم نکوکاری کند
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰:جلوه به پیش قامتت سرو چمن نمی کند - وزغم سروفاخته ناله چومن نمی کند
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمیکند؟ - همدمِ گل نمیشود یادِ سَمَن نمیکند
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵:اگر از نقطه موهوم نشان خواهدبود - به گمانم رسد آن تنگ دهان خواهدبود
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود - سرِ ما خاکِ رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود
حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ:تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود - سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶:هرکه را دیدم به دیدار رخت مشتاق بود - حسن رخسار تو از بس شهره آفاق بود
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود - مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷:من پی دلبر واو را بر دل منزل بود - دل بیهوش مرا بین چه عجب غافل بود
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود - دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰:گفتم که دلا دلبر ما از چه غمین بود - گفتا نه مگر با من غمدیده قرین بود
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵۵:گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود - گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳:دلم از موی توآشفته چنان است که بود - عشق روی توهمان آفت جان است که بود
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود - حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴:دوش از برما یار نهان گشت وبری بود - دل بردن و پنهان شدن آئین پری بود
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود - سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷:گهی که طره طرار او به تاب رود - ز دست من دل واز دل قرار و تاب رود
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَد - ور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَد
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳:دل ازتو بر نگیرم تا جان ز تن برآید - دست از تو بر ندارم تا عمر من سر آید
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:گفتم غمِ تو دارم گفتا غمَت سرآید - گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰:هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر - جز دل آزاری ما نیست توراکار دگر
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر - بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵:نصیب جان ودلم شد بلای هجرت باز - به وصل خود در دولت به رویمن کن باز
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸:هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز - ز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمساز
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز - چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۳:صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز - کجاست بلبل خوشگوی؟ گو برآر آواز!
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵:دلا غلام در دوست باش و سلطان باش - هر آنچه حکم نماید مطیع فرمان باش
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:اگر رفیقِ شفیقی، درست پیمان باش - حریفِ خانه و گرمابه و گلستان باش
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴:سیاووش است گردیده زره پوش - ویا زلف است بردوش سیاووش
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:بِبُرد از من قرار و طاقت و هوش - بتِ سنگین دلِ سیمین بناگوش
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵:شنیده ام سخنی خوش که گفت باده فروش - ز دست دوست می ار چه به ماه روزه بنوش
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:سحر ز هاتفِ غیبم رسید مژده به گوش - که دورِ شاه شجاع است، مِی دلیر بنوش
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰:فغان که دل به برم خون شد ازجفای فراق - خدا به داد دل من دهد سزای فراق
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۴:مباد کس چو من خسته مبتلای فراق - که عمر من همه بگذشت در بلای فراق
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳:شب فراق تو بیرون نمی روم زخیال - خیال روی توام کرده است همچو هلال
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وِصال - بیا که بویِ تو را میرم ای نسیمِ شِمال
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵:یا مشو ازدردعشق ای دل علیل - یاکه در پیش طبیبی برد دخیل
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:ای رُخَت چون خُلد و لَعلَت سَلسَبیل - سَلسَبیلت کرده جان و دل سَبیل
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۶:رهروان را عشق بس باشد دلیل - آب چشم اندر رهش کردم سبیل
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸:داده شه فرمان که مستان را نمایند احترام - شد خبر گویا ز چشم مست آن ماه تمام
حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۱:سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت - بادت اندر شهریاری، برقرار و بر دوام
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:عشقبازیّ و جوانیّ و شرابِ لَعلْفام - مجلسِ اُنس و حریفِ همدم و شُربِ مدام
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷:همه از باده من از گردش چشمت مستم - حاجتم نیست به می جام بگیر از دستم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴:دوش بیماری چشم تو بِبُرد از دستم - لیکن از لطفِ لبت صورتِ جان میبستم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳:دست درحلقه آن زلف پریشان کردم - هر چه دل بود در آنبی سروسامان کردم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:سالها پیرُویِ مذهبِ رندان کردم - تا به فتویّ خِرَد حرص به زندان کردم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷:از چهر آتشین تو آتش به جان شدم - آتش کند چه سان به نیستان چنان شدم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:هر چند پیر و خستهدل و ناتوان شدم - هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸:گر چون دهان دوست ز غم بی نشان شدم - در پیش تیر غمزه چشمش نشان شدم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲:بُشری اِذِ السَّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم - لِلّهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵:نه میل سیر گلشن نه تقاضای چمن دارم - که در بر سرو قدی لاله رخ نسرین بدن دارم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم - هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰:من از فراق توتاچندسوزم وسازم - بکن به وصل خود آخر دمی سرافرازم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم - به مویههایِ غریبانه قِصه پردازم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱:خرم آندم که از این بزم جهان برخیزم - همه جانان شوم و از سر جان برخیزم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم - طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳:ز آب چشم از بسکه روز و شب زمین را تر کنم - مشت خاکی دست ندهد کز غمت بر سر کنم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:من نه آن رندم که تَرکِ شاهد و ساغر کنم - محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹:تا که خود را ز بر دوست جدا میبینم - مبتلای غم و در بند بلا میبینم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:در خراباتِ مُغان نورِ خدا میبینم - این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۰:نه از وصل تو دلشادم نه درهجر توغمگینم - خیال عشق رویت کرده از بس عاقبت بینم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم - بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:گَرَم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم - ز جامِ وصل مِی نوشم، ز باغِ عیش گل چینم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷:ما عاشقان مست دل از دست داده ایم - از دست رفته ایم وز پا اوفتاده ایم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۴:ما بی غمانِ مستِ دل از دست دادهایم - همرازِ عشق و همنفسِ جامِ بادهایم
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲:یا رب آن عمر ز من رفته به من بازرسان - آن گرانمایه درم را به عدن بازرسان
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۵:یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان - وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵:چه بد آغاز وسرانجام چه خواهدبودن - ثمر صبح اثر شام چه خواهد بودن
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن؟ - تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹:چشمه حیوان من شد لب جانان من - شد لب جانان من چشمه حیوان من
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۴۷:دلبر و جانان من برد دل و جان من - برد دل و جان من دلبر و جانان من
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۵:چشمم فتد در آینه گر برجمال تو - شاید که درزمانه ببینم مثال تو
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸:ای آفتاب آینه دار جمال تو - مشک سیاه مجمره گردان خال تو
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰:مرا ترکی است غارتگر سنانمژگان کمانابرو - که غارت کرده دلها را از آن مژگان وز آن ابرو
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:مرا چشمیست خونافشان ز دست آن کمانابرو - جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸:بر آتش دلم آن مه ز مهر آب زده - ویا به عارض گلرنگ خودگلاب زده
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:درِ سرای مغان رفته بود و آب زده - نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۶:گر طالعم کند به وصالت حمایتی - نبود دگر ز طالع خویشم شکایتی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:ای قصهٔ بهشت ز کویت حکایتی - شرح جمال حور ز رویت روایتی
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴:زنی از غمزه ای شوخ ار به نیشکر شکرخندی - کشدمانند نی افغان به آهنگی زهر بندی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی - خطاب آمد که «واثق شو به الطاف خداوندی»
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷:فغان که یار ندارد به ما سر یاری - مگر کندمددی فضل حضرت باری
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳:چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری - خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۳:دلا منال گراز یار خویشتن دوری - که اختیار به دست تونیست مجبوری
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴:مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری - بیا که راحت روحی ومایه سوری
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۳۶:بیار باده و بازم رهان ز مخموری - که هم به باده توان کرد دفع رنجوری
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰:چون شانه را به طره طرار می کشی - خط خطا به صفحه تاتار می کشی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۹:زین خوش رقم که بر گل رخسار میکشی - خط بر صحیفهٔ گل و گلزار میکشی
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۸:نه همچوعارض تو به گلشن بود گلی - نه همچوطره تو به باغ است سنبلی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵:رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی - آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹:چون پریشانی به زلف یار دارد عالمی - در پریشانی دل ما زآن نمی آرد غمی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰:سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی - دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵:نمی شنیدم اگرگاهی از لبت سخنی - نبودهیچ گمانم که باشدت دهنی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷:دو یار زیرک و از بادهٔ کهن دو منی - فراغتی و کتابی و گوشهٔ چمنی
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷:چشمت خدای داده که صاحب نظر شوی - هم گوش و هوش تا که ز عالم خبر شوی
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸:ای دل به جان بکوش که اهل نظر شوی - یعنی که خون شوی وز چشمم به در شوی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:ای بیخبر بکوش که صاحبخبر شوی - تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲:سلطان چرخ دوش چوشد سوی خاورا - روی سپهر شد ز ثریا مجدرا
بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - قطعه:انبار دار صاحب دیوان کشیده تیغ - خون ریزد از خلایق وباکش نه از خدا
حافظ » مقدّمهٔ جمع آورندهٔ دیوان حافظ:چشم و چراغ جمع رسُل هادی سبل - سلطان چار بالش ایوان اصفیا
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳:دوش طبع من ملال از بس ز هجر یار داشت - با دل من تاسحرگه گفتگو بسیار داشت
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت - و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه:ببین که معتمدالدوله میرود از فارس - به فارس صاحب دیوان به جای او آید
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰:اگر به بادهٔ مُشکین دلم کشد، شاید - که بویِ خیر ز زهدِ ریا نمیآید
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - قطعه:سیم خالص عیار هم گاهی - می نهندش به امتحان در قال
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:خوش خبر باشی ای نسیمِ شِمال - که به ما میرسد زمانِ وصال
-
بلند اقبال » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲ - وداع شاه شهید با اهل حرم:بر ذوالجناح شد چو شه بیسپه سوار - گفتی که آفتاب عیان شد ز کوهسار
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:عید است و آخِرِ گُل و یاران در انتظار - ساقی به رویِ شاه ببین ماه و مِی بیار