یا مشو ازدردعشق ای دل علیل
یاکه در پیش طبیبی برد دخیل
یا مده خود را به دست دلبران
یا فنا کن خویش را بی قال وقیل
روبه حرف من مگو چون وچرا
پندمن بشنو مجو از من دلیل
هر کهرا باشد میانی همچو مو
یا بوداو را جمالی بس جمیل
نیست دلبر دلبر آن باشد که او
بر دلت کافی بودبرجان کفیل
خصم را منگر حقیر وخوار وزار
هان مپندار او ضعیف است وذلیل
هان مگو او کوچک است ومن بزرگ
خویش رامشمر کثیر او را قلیل
شیر سیر از جان شود از دست مور
می شود عاجز ز نیش پشه پیل
چون بلنداقبال کودرهر مقام
حسبنا الله انه نعم الوکیل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون به خلوت جشن سازد با خلیل
گر بسوزد در نگنجد جبرئیل
موسیی فرعون را با رود نیل
میکشد با لشکر و جمع ثقیل
همچنان در فکرِ آن بیتم که گفت
پیلبانی بر لبِ دریایِ نیل:
«زیر پایت گر بدانی حالِ مور
همچو حالِ توست زیر پایِ پیل»
التمغا شد که آقا تا به کیل
باز بیند جمع و خرج اردبیل
ای رُخَت چون خُلد و لَعلَت سَلسَبیل
سَلسَبیلت کرده جان و دل سَبیل
سبزپوشانِ خَطَت بر گِردِ لب
همچو مورانند گِردِ سَلسَبیل
ناوَکِ چشمِ تو در هر گوشهای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.