دوش از برما یار نهان گشت وبری بود
دل بردن و پنهان شدن آئین پری بود
دیدیم به صید دل ما هست چو شهباز
شوخی که به هنگام روش کبک دری بود
می شدکه شبیهش به رخ یار نمائیم
بر روی مه ار زلف چومشک تتری بود
ز اعجاز زد ار پیش لب دلبر ما دم
عیسی مکنش عیب که از بی پدری بود
یار است برما وهمی ما به سراغش
چون فاخته کوکو گو از بی بصری بود
هر بی سروپائی چومن از عشق زنددم
کی عشق رخ یار بدین مختصری بود
ز آه دل ما نرم نگردید دل دوست
کی آتش سوزنده بدین بی اثری بود
هر کس که بلند اقبال او را شده چون من
از وصل رخ دوست ز آه سحری بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کاو را به سر کشته هجران گذری بود
آن دوست که ما را به ارادت نظری هست
با او مگر او را به عنایت نظری بود
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
[...]
آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود
سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
[...]
چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود
کار دل بیچاره من پرده دری بود
در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم
این شیوه ز خاصیت دور قمری بود
ای جان جهان، نسبت یاد تو بجانم
[...]
تا بود سراسیمه دلم در به دری بود
اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود
هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت
کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود
با آن که نمی داد امان سیلی فقرم
[...]
تامنزل من بادیه بیخبری بود
هر موج سرابم به نظر بال پری بود
چون سرو درین باغ ز آزادگی خویش
باری که به دل بودمرابی ثمری بود
افسوس که چون ناوک بازیچه اطفال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.