گنجور

 
بلند اقبال

قدم از ابرویت آخر چو کمان خواهدشد

در ازل هرچه مقدر شده آن خواهد شد

به سر کوی خود ای دوست مرا راهی ده

که هر آنکس رسد آنجا به امان خواهد شد

کشی ار شانه به گیسو به ره باد صبا

خاک شیراز همه عنبر وبان خواهد شد

از دولب قیمت یک بوسه کنی گر صدجان

برتو زاین داد وستد باز زیان خواهد شد

گر دهی گوش که تا با توبگویم غم دل

برتن من سر هر موی زبان خواهد شد

دلم ازعشق تو پر درد وبه من گفت طبیب

که دوائی بخور ار نه خفقان خواهدشد

رخم از درد تو شد زرد و مرا گفت که زود

روعلاجی بکن ار نه یرقان خواهد شد

چشمم از بس به رخم ریخت همی خون دلم

راز پنهان من زار عیان خواهدشد

ساقیا می بخور امروز ومخور غم که کسی

با خبر نیست ز فردا که چه سان خواهدشد

باده گر این بود ومستی اگر این که مراست

شیخ هم بین که به میخانه روان خواهد شد

چون من از عشق هر آنکس که بلنداقبال است

چوبه پیری برسد باز جوان خواهد شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode