هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر
جز دل آزاری ما نیست توراکار دگر
نتوان داد زآزار تودل را تسکین
نتوانم که دهم دل به دل آزار دگر
گلرخی غنچه لبی سروقدی سنبل موی
با وجود تو ندارم سر گلزار دگر
هست درشهر چو من عاشق دلداده بسی
نیست در دهر ولی همچو تو دلدار دگر
نظری کردی و دین ودلم از کف بردی
کن به حال من بی دین نظری بار دگر
بده از لعل لبت بوسی وبستان دل وجان
مده این گوهر خود را به خریدار دگر
شد ز بیماری چشم تو دل من بیمار
به جز از چشم توام نیست پرستاردگر
مرحمت بین که پرستار دلم شد چشمش
گشته بیمار پرستار به بیمار دگر
تا رود از دلم اندوه به یاد رخ دوست
ساقی از باده بده ساغر سرشار دگر
چومن آنکس که وفا دار و بلنداقبال است
نکند روز ز در یار به دربار دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و آزار عشق خود سخن میگوید و بیان میکند که هیچ دلسوزی و تسکینی جز خود دلآزاری وجود ندارد. او به توصیف محبوب خود میپردازد و میگوید که دیگر هیچ خوبی و زیبایی را نمیتواند در جهان بیابد. شعور او در مواجهه با محبوبش به اوج میرسد و او از محبوبش میخواهد که نگاهی به حال او بیندازد و دلش را با لبخند و بوسهاش شاد کند. شاعر همچنین به تأثیر مخرب زیبایی محبوب بر دل و جانش اشاره میکند و از ساقی میخواهد که بادهای بیاورد تا اندوه ناشی از دوری محبوب را فراموش کند. به طور کلی، شعر حاکی از عشق عمیق و دردناک شاعر است که زندگی بدون محبوب را غیرممکن میبیند.
هوش مصنوعی: هر بار که به دل ما آسیب میزنی، جز دل درد و رنج ما کار دیگری نمیکنی.
هوش مصنوعی: نمیتوانم به دل خود تسکینی بدهم و از آزار تو راحت شوم، همچنین نمیتوانم دل خود را به آزار کسی دیگر بسپرّم.
هوش مصنوعی: دختر زیبایی با لبهایی مانند غنچه و قدی راست مانند سرو وجود دارد، اما به خاطر تو هیچ گلی را در گلزار دیگری نمیبینم.
هوش مصنوعی: در این شهر عاشقانی چون من فراوانند، اما مانند تو دلبران دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو نگاهی به من انداختی و دین و دلم را از دستم برداشتید. حالا تو به حال من بیدین، دوباره نظری بیفکن.
هوش مصنوعی: بوسهای از لبت به من بده و قلب و جانم را بستان، اما این گوهر باارزش را به کس دیگری نده.
هوش مصنوعی: به خاطر بیماری چشمان تو، دل من مبتلا شده است و اگر بخواهم کسی را پرستش کنم، تنها تو هستی که به چشمانت وابستهام.
هوش مصنوعی: بین که چشمان او چقدر ملایم و دلسوز است، همانطور که نگهداشتن دل من برایش اهمیت دارد، حالا خود چشمانش به عشق دیگری مبتلا شدهاند.
هوش مصنوعی: به یاد چهره دوست، غم از دلم دور کن و به من نوشیدنی پر از باده بده.
هوش مصنوعی: من هیچگاه به کسی غیر از یار وفادارم نمیشوم و روزی بیرون از در خانهام به دربار دیگری نخواهم رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر
ترک ما کرد گرفتهست مگر یارِ دگر
وعدۀ وصل همیداد و نمیکرد وفا
داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر
گفته بود از منش اینبار دری نگشاید
[...]
گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر
بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر
خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم
تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر
معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی
[...]
چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر
گوئیا نیست بجز قصد منش کار دگر
بسته دام غم عشق بسی هست ولیک
همچو من نیست در این دام گرفتار دگر
من نیارم که کنم در رخ اغیار نظر
[...]
غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر
جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر
من نه آن بلبلم ای گل که دو صد خار جفا
گر خلد از تو کنم روی به گلزار دگر
نکنم کفر قبول ار کندم پیر مغان
[...]
جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر
شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.