گنجور

 
بلند اقبال

هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر

جز دل آزاری ما نیست توراکار دگر

نتوان داد زآزار تودل را تسکین

نتوانم که دهم دل به دل آزار دگر

گلرخی غنچه لبی سروقدی سنبل موی

با وجود تو ندارم سر گلزار دگر

هست درشهر چو من عاشق دلداده بسی

نیست در دهر ولی همچو تو دلدار دگر

نظری کردی و دین ودلم از کف بردی

کن به حال من بی دین نظری بار دگر

بده از لعل لبت بوسی وبستان دل وجان

مده این گوهر خود را به خریدار دگر

شد ز بیماری چشم تو دل من بیمار

به جز از چشم توام نیست پرستاردگر

مرحمت بین که پرستار دلم شد چشمش

گشته بیمار پرستار به بیمار دگر

تا رود از دلم اندوه به یاد رخ دوست

ساقی از باده بده ساغر سرشار دگر

چومن آنکس که وفا دار و بلنداقبال است

نکند روز ز در یار به دربار دگر

 
 
 
حکیم نزاری

یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر

ترک ما کرد گرفته‌ست مگر یارِ دگر

وعدۀ وصل همی‌داد و نمی‌کرد وفا

داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر

گفته بود از منش این‌بار دری نگشاید

[...]

حافظ

گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر

بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر

خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم

تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی

[...]

حسین خوارزمی

چشم عاشق کش او کشت مرا بار دگر

گوئیا نیست بجز قصد منش کار دگر

بسته دام غم عشق بسی هست ولیک

همچو من نیست در این دام گرفتار دگر

من نیارم که کنم در رخ اغیار نظر

[...]

امیرعلیشیر نوایی

غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر

جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر

من نه آن بلبلم ای گل که دو صد خار جفا

گر خلد از تو کنم روی به گلزار دگر

نکنم کفر قبول ار کندم پیر مغان

[...]

وحشی بافقی

جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر

من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر

شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی

تو برو بهر علاج دل بیمار دگر

گو مکن غمزهٔ او سعی به دلداری ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه