خرم آندم که از این بزم جهان برخیزم
همه جانان شوم و از سر جان برخیزم
سر به زانو همه رندان به عزا بنشینند
من چو درحلقه ایشان ز میان برخیزم
خوش ندارند که من دور شوم از برشان
همه را پایم وناگاه نهان برخیزم
دلبر من به درآید ز درم گر روزی
پی تعظیم چو معنی ز بیان برخیزم
نه چه گفتم که ز بس محو شوم در رخ او
مات خواهم شد واز جا نتوان برخیزم
چون اشارت شود از دوست که ازجا برخیز
گر به دوش است مرا کوه گران برخیزم
خواهد ار یار مرا جای به دوزخ باشد
من به میل دلش از قصر جنان برخیزم
خیزد ازجای چه سان بر سر آتش زیبق
هر دم از هجر رخ دوست چنان برخیزم
گر گذار توبیفتد به مزار من زار
بدرانم کفن و رقص کنان برخیزم
پیر ودلخسته ز غم همچو بلنداقبالم
بنشین در برمن تا که جوان برخیزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چه از عقل و دیده و جان برخیزم
حاش لله که ز سودای فلان برخیزم
یک زمان پیش من، ای جان و جهانم، بنشین
تا بدان خوشدلی از جان و جهان برخیزم
گفتیم یا ز من و یا ز سر جان برخیز
[...]
صبح محشر که من از خواب گران برخیزم
به جمالت که چو نرگس نگران برخیزم
در مقامی که شهیدان غمت را طلبند
من به خون غرقه کفن رقص کنان برخیزم
گرچه چون گل دگران جامه درند از عشقت
[...]
مژدهٔ وصلِ تو کو کز سرِ جان برخیزم
طایرِ قُدسم و از دامِ جهان برخیزم
به ولای تو که گر بندهٔ خویشم خوانی
از سرِ خواجگیِ کون و مکان برخیزم
یا رب از ابرِ هدایت بِرَسان بارانی
[...]
مستم آنسان که گر از دیر مغان برخیزم
افتم ای مغبچه خود گو که چسان برخیزم
سر گرانم ز خمار اینکه نیارم برخاست
لطف کرده چو دهی رطل گران برخیزم
مگس روح نشسته به لبت چون گویم
[...]
جذبه ای کو که ز خود دست فشان برخیزم؟
از جهان بی دل و چشم نگران برخیزم
گرد من برتو گران است، بیفشان دستی
که ز دامان تو ای سرو روان برخیزم
مغز را پوست حجاب است ز آمیزش قند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.