دلبر بِرَفت و دلشدگان را خبر نکرد
یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد
یا بختِ من طریقِ مروت فروگذاشت
یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دلِ سنگش اثر نکرد
شوخی مکن که مرغِ دلِ بیقرارِ من
سودایِ دامِ عاشقی از سر به درنکرد
هر کس که دید رویِ تو بوسید چشمِ من
کاری که کرد دیدهٔ من، بینظر نکرد
من ایستاده تا کُنَمَش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلشکستگی و رنجی که از رفتن محبوبش میکشد میگوید. او ابراز میکند که محبوبش بدون خبر رفت و دل عاشقان را تنها گذاشت. شاعر به حال خود شکایت میکند که آیا سرنوشت او را فراموش کرده است یا محبوبش از راه هدایت و اخلاق عبور نکرده است. او در تلاش است تا با اشک و گریه محبت را در دل محبوبش بیدار کند، اما به نتیجهای نمیرسد، زیرا دل محبوبش سخت و سنگی است. شاعر همچنین اشاره میکند که هر کسی که زیبایی محبوبش را میبیند، با آغوشی باز به او نزدیک میشود و در نهایت، او مانند شمعی است که برای محبوبش فدای جانش میشود، در حالی که محبوب هیچگاه به او توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: محبوب از پیش رفت و اهل دل را آگاه نکرد، یاد رفیق شهر و همراه سفر را نیز فراموش کرد.
هوش مصنوعی: یا بخت من به من کمک نکرد و راه درست را نشان نداد، یا او هم به مسیر درست نرفت و از آن عبور نکرد.
هوش مصنوعی: گفتم شاید با اشکهای من بتوانم دل او را مهربان کنم، اما چون دلش به مانند سنگ سخت بود، تأثیری نداشت.
هوش مصنوعی: ملاحظه نکن که با من شوخی میکنی، زیرا دل بیقرار من همیشه در فکرِ عشق و دلبستگی است و نمیتواند از آن دور شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که روی تو را ببیند، چشمان من را میبوسد؛ ولی چشمان من که بینظر است، کاری نکرد که با تو کرده است.
هوش مصنوعی: من در انتظار ایستادهام تا جانم را فدای او کنم، اما او همچون شمعی است که خود را فدای ما نمیکند، مانند نسیم صبح که به آرامی عبور میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد
سر در میان مجلس عشّاق بر نکرد
بر خط عشق ماه رخان چو قلم کسی
ننهاد سر که همچو قلم ترک سر نکرد
آنکس شکست قلب که بیمش ز جان نبود
[...]
دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد
وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد
بگرفت اشک ما دو جهان سر به سر ولی
آن بی وفا ز لطف سوی ما گذر نکرد
آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید
[...]
رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
سیلِ سرشک ما ز دلش کین به در نَبُرد
در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد
یا رب تو آن جوانِ دلاور نگاهدار
[...]
بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد
کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد
خاک رهش شدیم که بوسیم پای او
از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد
ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر
[...]
سوز حدیث شمع زبان را خبر نکرد
حرف سر زبان بدل کی اثر نکرد
غوغای رستخیز برآید ز عاشقان
آن مست نازنین چه سر از خواب بر نکرد
طوبی که سرفرازی باغ بهشت یافت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.