دوش بیماری چشم تو بِبُرد از دستم
لیکن از لطفِ لبت صورتِ جان میبستم
عشق من با خَطِ مشکین تو امروزی نیست
دیرگاه است کز این جامِ هِلالی مستم
از ثباتِ خودم این نکته خوش آمد که به جور
در سرِ کویِ تو از پایِ طلب ننشَستم
عافیت چشم مدار از منِ میخانهنشین
که دَم از خدمتِ رندان زدهام تا هستم
در رَهِ عشق از آن سویِ فنا صد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رَستم
بعد از اینم چه غم از تیرِ کج اندازِ حسود
چون به محبوبِ کمان ابرویِ خود پیوستم
بوسه بر دُرجِ عقیقِ تو حلال است مرا
که به افسوس و جفا مُهرِ وفا نشکستم
صنمی لشکریَم غارتِ دل کرد و بِرَفت
آه اگر عاطِفَتِ شاه نگیرد دستم
رُتبَتِ دانشِ حافظ به فلک بَر شده بود
کرد غمخواریِ شمشادِ بلندت پَستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که به خاطر عشق و زیبایی معشوقش متحمل شده صحبت میکند. او به خاطر بیماری چشمان محبوبش از دست رفته، اما با لبانش، جانش را به عشق آن معشوق وصل کرده است. شاعر به گذشته و زمان طولانیای که در عشق به معشوق گذرانده اشاره میکند و از ثبات و استقامتش در راه عشق میگوید. او میفهمد که عشق خطراتی دارد، اما ادامه میدهد و از حسادت دیگران ابایی ندارد. همچنین، اشاراتی به بوسههایی که بر نشانههای زیبایی محبوبش زده، و درد فراق و جدایی از او خواهد داشت. در نهایت، شاعر به جایگاه علمی و اجتماعی خودش اشاره میکند و غم احساس کوتاهی او را در برابر محبوبش ابراز میکند.
هوش مصنوعی: شب گذشته بیماری چشمانت مرا از پا درآورد، اما با مهربانی لبت، روح و جانم را به زندگی بازگرداندم.
هوش مصنوعی: عشق من به خطوط زیبای تو، تازگی ندارد و از مدتها پیش وجود دارد. من از این جام زیبا سرمست و شیدا هستم.
هوش مصنوعی: از استقامت و پایداری خودم خوشحالم که به خاطر عشق و آرزو در سر کوی تو همچنان ایستادهام و تسلیم مشکلات نشدهام.
هوش مصنوعی: از نگاهت آسایش را از منِ کسی که در میخانه نشسته است، انتظار نداشته باش. چرا که من تا زمانی که هستم، همواره از خدمت به جمع رندان سخن گفتهام.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، خطرات زیادی وجود دارد و نمیتوان گفت که وقتی عمرم به پایان رسید، آزاد شدم.
هوش مصنوعی: از این پس نگران تیر کمان حسودان نیستم، چون به معشوقی با ابروی کمان مانند پیوستم.
هوش مصنوعی: بوسیدنم بر سنگ سبز تو جایز است، چون هنوز به خاطر اندوه و بیوفاییات، نشکستم مهر وفایم را.
هوش مصنوعی: عشق من همچون لشکری، دل مرا غارت کرده و رفته است. ای کاش محبت تو به من دست یاری دهد.
هوش مصنوعی: حافظ به اوج و اعتلای دستاوردهای علمی و هنری خود رسیده بود، اما به خاطر دردی که از بلندای قامت تو دارد، خود را در مقام پایینتری میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای پسر تا بمیان پای تو در نگریستم
جز بیک چشم گروگان بر تو نگریستم
زار بگریستنی بود مرا از ره . . . ر
زان گریستن بتو بر درد تو من بگریستم
ببست دانی تو بمعنی و بصورت یکروز
[...]
من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم
تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم
هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم
به حق مهر و وفایی که میان من و توست
[...]
چو چشم مست تو می پرستم
چو دُرج لعل تو نیست هستم
بیار ساقی شراب باقی
که همچو چشم تو نیمه مستم
نه خرقه پوشم که باده نوشم
[...]
من اگر از سرِ مستی به جنون پیوستم
به سر دوست که دیوانه نیام، سرمستم
من ازین هستی بیخود به گمان میافتم
نیست معلوم که من نیست شدم یا هستم
من جدا مانده بُدم، قطره صفت، از دریا
[...]
دیده بگشادم و دل در سر زلفت بستم
در تو بستم دل و از هر که جهان وارستم
پای در سنگ فراقت زده ام مسکین من
آه اگر لطف تو ای دوست نگیرد دستم
چشم مست تو گهی مست و گهی مخمورست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.