گنجور

 
بلند اقبال

بر آتش دلم آن مه ز مهر آب زده

ویا به عارض گلرنگ خودگلاب زده

چه تیغ ها که ز مژگان کشیده بر مریخ

چه طعنه ها که زطلعت برآفتاب زده

منجم آمد وگفتا نبودوقت خسوف

بگفتمش که مه من به رخ نقاب زده

عجب نگر که به رخ ساخته است زلف از مشک

عجب تر اینکه گره ها به مشک ناب زده

ز شیخ وشاب مجو دین ودل در این کشور

ز بسکه راه دل ودین ز شیخ وشاب زده

ز ما زمانه هر آن عقده ای که در دل داشت

گرفته است ودرآن زلف پر ز تاب زده

خرابه دل خود را به عالمی ندهم

که شاه خیمه در این منزل خراب زده

به من مگو ز چه باشد دلت چنین پرشور

بت ز بس نمکم بر دل کباب زده

عجب مدار به شهر ار به خواب کس نرود

که ترک چشم توبر خلق راه خواب زده

دونیمه زلف تو افتاده از یمین ویسار

چو مرحبی که بدوتیغ بو تراب زده

ز چشم مست تو مستی کندبلنداقبال

گمان عارف وعامی که اوشراب زده

ز بس بودطرب انگیز شعر او گوئی

نشسته در بر او زهره ورباب زده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابن یمین

سحرگه آن صنم سرو قد شتاب زده

درآمد از در ابن یمین شراب زده

عرق نشسته ز می بر عذار نازک او

چنانکه بر ورق یاسمین گلاب زده

شکنج طره او بر رخش فتاده چنانک

[...]

حافظ

درِ سرای مغان رفته بود و آب زده

نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده

سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر

ولی ز تَرک کُله چتر بر سحاب زده

شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده

[...]

اهلی شیرازی

زهی ز عارض تو گلرخان حجاب زده

شکسته رنگ چو گلهای آفتاب زده

رخ تو گلشن حسن است و نرگس مستت

میان لاله و نسرین فتاده خواب زده

من از لب تو خرابم همآن دوای منست

[...]

شیخ بهایی

در سرای مغان رفته بود و آب زده

نشسته پیرو صلائی به شیخ و شاب زده

سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر

ولی ز ترک کله ضمه برسحاب زده

گرفته ساغر عشرت فرشته ی رحمت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
صائب تبریزی

عرق به برگ گلت می دود شتاب زده

نگاه گرم که این نقش را بر آب زده؟

چه خانه ها که رساند به آب، طوفانش

رخی که از نگه گرم شد گلاب زده

ز خنده اش جگر آفتاب می سوزد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه