باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است؟
شمشادِ خانهپرورِ ما از که کمتر است؟
ای نازنینپسر، تو چه مذهب گرفتهای؟
کِت خونِ ما حلالتر از شیرِ مادر است
چون نقشِ غم ز دور بِبینی شراب خواه
تشخیص کردهایم و مداوا مقرّر است
از آستانِ پیرِ مغان، سر چرا کشیم؟
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
یک قِصّه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم، نامکرّر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
شیراز و آبِ رکنی و این بادِ خوش نسیم
عیبش مکن که خالِ رُخِ هفت کشور است
فرق است از آبِ خِضر که ظُلمات جای او است
تا آبِ ما که مَنبَعش الله اکبر است
ما آبرویِ فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدّر است
حافظ چه طُرفه شاخ نباتیست کِلکِ تو
کِش میوه دلپذیرتر از شهد و شکّر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شاعر در ابتدا از خوشقامتی یار خود میگوید و سپس مستی را علاج و داروی غم معرفیمیکند. در ادامه، شاعر از زیبایی بینظیر شهر شیراز، الطاف پیر مغان، شگفتی و اعجاز عشق، عهدشکنی محبوب و عظمت مقام قناعت سروده است و در پایان، قلم سحرانگیز و شعر شیرین خود را تحسین کرده است.
در باغم چه نیازی به صنوبر و سرو دارم وقتی که شمشادقدی در خانه دارم؟
ای نازنینپسر، تو چه دین داری که ریختن خون ما بر تو، حلال است؟
وقتی که غم را از دور میبینی (پیش از آنکه نزدیک بیاید) شراب بنوش؛ داروی دفع آنرا چنین تشخیص دادهایم.
چرا از آستان پیر مغان سر بر تابیم؟ وقتیکه بخت و گشایش از سرای اوست.
شگفتآور است که قصه غم عشق، یکی بیش نیست اما هر بار و هرکس که آنرا تعریف میکند، تازه است و تکراری نیست.
دیروز در حالت مستی بود و به من وعدهی وصال داد. باید دید امروز در چه حالتی چه میگوید. (و چه نقشهای دارد)
از شیراز و چشمه آب رکنی و باد خوشی که میوزد عیب نگیر که مانند خالِ صورت به زیبایی کل جهان افزوده است.
آبی که حضرت خضر (ع) از آن نوشید و عمر جاودانه گرفت در سرزمین تاریکیها قرار داشت؛ حال ببین آب حیات ما که از خداوند بزرگ نشأت میگیرد چقدر ما را میتواند متعال کند.
ما مفهوم قناعت و فقر را با تعبیراتِ مادی ضایع نمیکنیم. به پادشاه بگو که خداوند روزی معنوی ما را از پیش تعیین کرده است.
ای حافظ قلمِ تو چه شاخه درخت شگفتآورِ شیرینی است که میوهاش (شعر) حتی دلپذیرتر از شهد و شکر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فریاد من همیشه از این ایر کافر است
ایر است و با عذاب است و سنگر است
وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی
ور خورده ای صفات وی از منت باور است
شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است
با سرو و گل به قامت و عارض برابر است
دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم
کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است
گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست
[...]
ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است
در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است
درد کهنت بود برآورد روزگار
این دردِ تازهروی نگوئی چه نوبر است
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن
[...]
جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است
دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است
هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک
هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است
آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست
[...]
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است
بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام
کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است
تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.