تا که خود را ز بر دوست جدا میبینم
مبتلای غم و در بند بلا میبینم
دل و جانم اگر از عشق فنا شد، غم نیست
که بقای همه را من به فنا میبینم
میندانم به حقیقت که چه باشد در عشق
که از او رابطهٔ شاه و گدا میبینم
سر مویی ز طبیبان نکشم منت از آنک
درد خود را به لب یار دوا میبینم
پادشاهی کنم ار سایه به سر افکندم
زلف او را به صفت پرّ هما میبینم
به خدا ذرهای از پرتو روی مه ماست
این همه نور که با مهر سما میبینم
هر کجا مینگرم پرتو نور رخ اوست
از چراغ دل و دیده چه ضیا میبینم
کی کجا کس ز دم عیسی روح الله دید
فیضهایی که من از باد صبا میبینم
دوش وقت سحر آورد مرا مژده و گفت
دلبرت را به سر صلح و صفا میبینم
گفتمش یار کجا بود و چه فرمود مگر
که تو را این همه با فرّ و بها میبینم
گفت میگفت مرا هست بلنداقبالی
که نوازم گرش از وصل روا میبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در خراباتِ مُغان نورِ خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای مَلِکُالْحاج که تو
خانه میبینی و من خانهخدا میبینم
خواهم از زلفِ بُتان نافهگشایی کردن
[...]
نظری میکنم و وجه خدا میبینم
روی آن دلبر بیروی و ریا میبینم
بر جمالش همگی صورت جان مینگرم
وز کمالش همه تن لطف و وفا میبینم
نه به خود مینگرم صنع خدا تا دانی
[...]
پرتو روی تو از روی صفا میبینم
مردم چشم تو در عین حیا میبینم
در لبت مینگرم، جوهر جان مییابم
در رخت مینگرم، صنع خدا میبینم
شام گیسوی تو یا ملک ختن مینگرم؟
[...]
باز در دیر بتی عشوهنما میبینم
کاهل دین را ز وی آشوب و بلا میبینم
زاهدا منع مکن چون نگرم در رخ او
عیبِ این چیست که در صُنع خدا میبینم
من و مایی نبود در رَهِ وحدت هُش دار
[...]
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش
که من این مسأله بی چون و چرا میبینم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.