بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم: سپاس و آفرین آن پادشا را - که گیتی را پدید آورد و ما را
بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام: کنون گویم ثناهای پیمبر - که ما را سوی یزدانست رهبر
بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک: سه طاعت واجب آمد بر خردمند - که آن هر سه به هم دارند پیوند
بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد: چو ایزد بندهای را یار باشد - دو چشم دولتش بیدار باشد
بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را: چو سلطان معاصم شاه شاهان - به فال نیک آمد در صفاهان
بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر: چه خواهی نیکتر زین ای صفاهان - که گشتی دار ملک شاه شاهان
بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب: چو کوس از درگه سلطان بغرید - تو گفتی کوه و سنگ از هم بدرید
بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین: نوشته یافتم اندر سمرها، - ز گفتهی راویان اندر خبرها،
بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد: چنان آمد که روزی شاه شاهان، - که خواندندش همی موبد منیکان،
بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر: جهان را رنگ و شکل بیشمارست. - خرد را بافرینش کارزارست.
بخش ۱۱ - نامه نوشتن دایه نزد شهرو و کس فرستادن شهرو به صلب ویس: چو قد ویس بتپیکر چنان شد، - که همبالای سرو بوستان شد،
بخش ۱۲ - دادن شهرو ویس را به ویرو و مراد نیافتن هر دو: چو مادر دید ویس دلستان را، - به گونه خوار کرده گلستان را،
بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى: چو بدفرجام خواهد بد یکی کار - هم از آغاز او آید پدیدار
بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ: چو داد آن آگهی مر شاه را زرد - رخان از خشم شد مر شاه را زرد
بخش ۱۵ - آگاه شدن ویرو از آمدن موبد بهر جنگ: چو از شاه آگهی آمد به ویرو - که هم زو کینه دارد هم ز شهرو
بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو: چو از خاور بر آمد اختران شاه - شهی کش مه وزیرست آسمان گاه
بخش ۱۷ - آمدن شاه موبد به گوراب به جهت ویس: چو خورشید بتان ویس دلارام - تن خود دید همچون مرغ در دام
بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را: چو ویس دلبر این پیغام بشنید - تو گفتی زو بسی دشنام بشنید
بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال: شهنشه را خوش آمد پاسخ زرد - همانگه نزد شهرو نامهای کرد
بخش ۲۰ - آگاهى یافتن ویرو از بردن شاه ویس را: چو ویرو از شهنشاه آگاهی یافت - ز تارم باز گشت و تیره بشتافت
بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى: چو روشن گشت شه را چشم امید - ز پستا زی خراسان برد خورشید
بخش ۲۲ - رسیدن شاه موبد به مرو با ویس و جشن عروسى: چو در مرو گزین شد شاه شاهان - عدیل شاه شاهان ماه ماهان
بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو: چو دایه شد ز کار ویس آگاه - که چون آواره برد او را شهنشاه
بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس: چو دایه ویس را چونان بیاراست - که خورشید از رخ او نور می خواست
بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس: چو بر رامین بیدل کار شد سخت - به عشق اندر مرو را خوار شد بخت
بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین: چو دایه پیش ویس دلستان شد - چو جادو بد گمان و بد نهان شد
بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ: چو سر بر زد ز خاور روز دیگر - خور تابان چو روی ویس دلبر
بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او: چو روز رام شاهنشاه کشور - نبرد آراست با گردان لشکر
بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن: چو پیش ویس رفت او را دژم دید - ز گریه در کنارش آب زم دید
بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم: چو خواهد بد درختی راست بالا - چو بر روید بود ز آغاز پیدا
بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین: چو رامین بود با خسرو یکی ماه - به نخچیر و به رامش گاه و بیگاه
بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان: خوشا جایا بر و بوم خراسان - درو باش و جهان را می خور آسان
بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان: چو بشنید این سخن آزاده شمشاد - شد از گفتار موبد خرم و شاد
بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس: چو بیرون آمد از دروازه خرم - شد از تیمار هجرش نیمهای کم
بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس: چو آگه گشت شاهنشاه موبد - که پیدا کرد رامین گوهر بد
بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد: پس آنگه پاسخی کردش بآیین - به پایان تلخ و از آغاز شیرین
بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را: چو در مرو گزین شد شاه شاهان - دلش خرم به روی ماه ماهان
بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس: چو از دیدار ویسه گشت نومید - به چشمش تیره شد تابنده خورشید
بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد: بدان گاهی که شاهنشاه موبد - برون رفت از نگارین کاخ و گنبد
بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود: چو شاه و ویس و رامین هر سه باهم - دگر باره شدند از مهر بی غم
بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ: جهان را گوهر و آیین چنین است - که با همگوهران خود به کین است
بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس: دز اشکفت بر کوه کلان بود - نه کوهی بود برجی زاسمان بود
بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین: چو آگه گشت ویس از رفتن رام - به چشمش بام تیره گشت چون شام
بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس: چو رامین آمد از گرگان سوی مرو - تهی بد باغ شادی از گل و سرو
بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس: چو شاه اندر سفر پیروزگر گشت - به پیروزی و کام خویش برگشت
بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد: چو باز آمد ز قلعه شاه شاهان - نبد همراه با او ماه ماهان
بخش ۴۷ - سپردن موبد ویس را به دایه و آمدن رامین در باغ: شب دوشنبه و روز بهاری - که شه باز آمد از گرگان و ساری
بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ: چو شاهنشاه آگه شد ز رامین - دگر ره تازه گشت اندر دلش کین
بخش ۴۹ - بزم ساختن موبد در باغ و سرود گفتن رامشگر گوسان: مه اردیبهشت و روز خرداد - جهان از خرمی چون کرخ بغداد
بخش ۵۰ - نصیحت کردن بهگوى رامین را: چو سر برزد خور تابان دگر روز - فروزان روی او شد گیتی افروز
بخش ۵۱ - اندر پند دادن شاه موبد ویس را و سرزنش کردن: چو با رامین سخنها گفت بهگوی - شهنشه نیز با ویس پریروی
بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را: چو بشنید این سخن ویس دلارای - چو سرو بوستانی جست از جای
بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس: چو خواهد بود روز برف و باران - پدید آید نشان از بامدادان
بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى: اگرچه یافت رامین مرزبانی - به درگاه برادر پهلوانی
بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل: پس آنگه نامداران را بخواندند - دگر ره در و گوهر برفشاندند
بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن: چو رامین دید کاو را دل بیازرد - نگر تا پوزش آزار چون کرد
بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن: چو پیگ و نامه رامین درآمد - طراقی از دل ویسه برآمد
بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین: بگفت این و به راه افتاد شبگیر - کمان شد مرو دایه جسته زو تیر
بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین: ز درد جان و دل بر بستر افتاد - بریده گشت گفتی سرو آزاد
بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن: چو بشنید این سخن فرزانه مشکین - به فرهنگش جهان را کرد مشکین
بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى: اگر چرخ فلک باشد حریرم - ستاره سر بسر باشد دبیرم
بخش ۶۲ - نامهء دوم دوست را به یاد داشتن و خیالش را به خواب دیدن: نگارا تا ز پیش من برفتی - دلم را با نوا از من گرفتی
بخش ۶۳ - نامه سوم اندر بدل جستن به دوست: کجایی ای دو هفته ماه تابان - چرا گشتی به خون من شتابان
بخش ۶۴ - نامه چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل: چه خوش روزی بود روز جدایی - اگر با وی نباشد بی وفایی
بخش ۶۵ - نامه پنجم اندر جفا بردن از دوست: ترا دیدم که چونین گش نبودی - چنین تند و چنین سرکش نبودی
بخش ۶۶ - نامه ششم اندر نواختن و خواندن دوست: نگارینا ز پیش من برفتی - چه گفتی یا چه فرمایی نگفتی
بخش ۶۷ - نامه هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى: الا ای ابر گرینده به نوروز - بیا گریه ز چشم من بیاموز
بخش ۶۸ - نامه هشتم اندر خبر دوست پرسیدن: دلی دارم به داغ دوست بریان - گوا بر حال من دو چشم گریان
بخش ۶۹ - نامه نهم در شرح زارى نمودن: نگارا سرو قدا ماهرویا - بهشتی پیکرا زنجیر مویا
بخش ۷۰ - نامه دهم اندر دعاکردن و دیدار دوست خواستن: دلی پر آتش و جانی پر از دود - تنی چون موی و رخساری زر اندود
بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین: نویسنده چو از نامه بپرداخت - به جای آورد هر چاری که بشناخت
بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین: چو ویس دلبر آذین را گسی کرد - به درد و داغ دل مویه بسی کرد
بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس: چو رامین چند گه با گل بپیوست - شد از پیوند او هم سیر و هم مست
بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل: چو از نخچیر باز آمد رفیدا - یکایک راز بر گل کرد پیدا
بخش ۷۵ - رسیدن آذین از ویش به رامین: خوشا بادا که از مشرق درآید - تو گویی کز گلستانی برآید
بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین: سر نامه به نام ویس بتروی - مه سوسنبر و مهر سمنبوی
بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین: اگرچه عشق سر تا سر زیانست - همه رنج تن و درد روانست
بخش ۷۸ - رسیدن رامین به مرو نزد ویس: خوشا مروا نشست شهریاران - خوشا مروا زمین شاد خواران
بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را: چو رامین دید بانو را دلازار - ز لب بارنده زهر آلود گفتار
بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را: جوابش داد ویس ماه پیکر - جوابی همچو زهر آلوده خنجر
بخش ۸۱ - آمدن ویس دگر بار بر روزن و سخن گفتنش با رخش رامین: چو ویس اندر شبستان رفت و بنشست - زمانی بود و باز از جای برجست
بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را: دل رامین ز گفتارش بپیچید - هم اندر دل جوابش را بسیچید
بخش ۸۳ - پاسخ دادن ویس رامین را: سمنبر ویس گفت ای بی خرد رام - نداری از خردمندی بجز نام
بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را: دگر باره جوابش داد رامین - بدو گفت ای بهار بربر و چین
بخش ۸۵ - پاسخ دادن ویس رامین را: سمنبر ویس گریان بر لب بام - لب بام از رخش گشته وشی فام
بخش ۸۶ - پاسخ دادن رامین ویس را: به پاسخ گفت رامین دل افروز - شب خشم تو ما را شب کند روز
بخش ۸۷ - پاسخ دادن ویس رامین را: سمنبر ویس گفت ای بی وفا رام - گرفتار بلا گشتی سرانجام
بخش ۸۸ - پاسخ دادن رامین ویس را: به پاسخ گفت رامین دلازار - مکن ماها مرا چندین میازار
بخش ۸۹ - پاسخ دادن ویس رامین را: به پاسخ گفت ویس ماه پیکر - که از حنظل نشاید کرد شکر
بخش ۹۰ - پاسخ دادن رامین ویس را: دگر ره گفت رامین ای سمنبر - دلم را هم تو دادی هم تو میبر
بخش ۹۱ - پاسخ دادن ویس رامین را: دگر باره سمنبر ویس مهروی - گشاد آواز مشک از عنبرین موی
بخش ۹۲ - پاسخ دادن رامین ویس را: دگر باره جوابش داد رامین - سر از چنبر مکش ای ماه چندین
بخش ۹۳ - پاسخ دادن ویس رامین را: سمنبر ویس گفتا همچنین باد - ز ما بر تو هزاران آفرین باد
بخش ۹۴ - پشیمان شدن ویس از کرده خویش: شگفتا پر فریبا روزگارا - که چون دارد زبون خویش ما را
بخش ۹۵ - فرستادن ویس دایه را در پى رامین و خود رفتن در عقب: بشد دایه سبک چون مرغ پران - نه از بادش زیان و نه ز باران
بخش ۹۶ - پاسخ دادن رامین ویس را: جوابی داد رامین دلازار - چنان چون حال ایشان را سزاوار
بخش ۹۷ - پاسخ دادن ویس رامین را: سمن بر ویس جوشان و خروشان - دو چشمه خونش از دو چشم گریان
بخش ۹۸ - پاسخ دادن رامین ویس را: جهان افروز رامین گفت ازین پس - نپنداری که از من برخورد کس
بخش ۹۹ - پاسخ دادن ویس رامین را: سمنبر ویس دست رام در دست - ز داغ عاشقی بیهوش و سرمست
بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن: چو ویس دلبر از رامین جدا شد - هوا همچون دمنده اژدها شد
بخش ۱۰۱ - آشکار شدن رامین بر شاه موبد: چو یک مه ویس و رامین شاد بودند - به باغ عشق چون شمشاد بودند
بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار: چو لشکرگاه زد خرم بهاران - به دشت و کوهسار و جویباران
بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن: چو رامین دور گشت از ویس دلبند - نشاط و کام ازو ببرید پیوند
بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین: حریر و مشک و عنبر خواست و خامه - ز درد دل به رامین کرد نامه
بخش ۱۰۵ - رفتن رامین به کهندز به مکر: چو دود شب بماند از آتش روز - فلک بنوشت خیری مفرش روز
بخش ۱۰۶ - کشتن رامین زرد را به جنگ: بجست از خواب زرد و تیغ برداشت - کجا چون شیر در کوشش جگر داشت
بخش ۱۰۷ - بر داشتن رامین گنج موبد را گریختن به دیلمان: پس آنگه گرد کرد از مرو یکسر - به زودی هر چه اشتر بود و استر
بخش ۱۰۸ - آگاه شدن موبد از گنج بردن رامین با ویس: چو آگاهی به لشکرگاه بردند - بزرگان شاه را آگه نکردند
بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز: چهان را گرچه بسیار آزماییم - نهفته بند رازش چون گشاییم
بخش ۱۱۰ - نشستن رامین بر تخت شهنشاهى: چو آگاهی به رامین شد ز موبد - که او را چون فروبرد اختر بد
بخش ۱۱۱ - وفات کردن ویس: چو با رامین بد او هشتاد و یک سال - زمانه سرو او را کرد چون نال
بخش ۱۱۲ - نشاندن رامین پسر خود را به پادشاهى و مجاور شدن به آتشغاه تا روز مرگ: سر سال و خجسته روز نوروز - جهان پیروز گشت از بخت پیروز
بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید: برآمد آفتاب شاد کامی - زدوده شد هوای نیکنامی