چو آگه گشت شاهنشاه موبد
که پیدا کرد رامین گوهر بد
دگر باره بشد با ویس بنشست
گسسته مهر دیگر ره بپیوست
دل رام آنگهی بشکیبد از ویس
که از کردار بد بشکیبد ابلیس
اگر خرگوش روزی شیر گردد
دل رامین ز ویسه سیر گردد
وگر گنجشک روزی باز گردد
دل رامین ازین خو بازگردد
همان گه شاه شد تا پیش مادر
به دلتنگی گله کرد از برادر
مرو را گفت نیکو باشد این کار
نگه کن تا پسندد هیچ هشیار
که رامین با زنم جوید تباهی
کند بدنام بر من گاهِ شاهی
یکی زن چون بود با دو برادر
چه باشد در جهان زین ننگ بدتر
دلم یکباره بَرگشت از مدارا
ازیرا کردم این راز آشکارا
من این ننگ از تو بسیاری نهفتم
چو بیچاره شدم با تو بگفتم
بدان تا تو بدانی حال رامین
نخوانی مر مرا بیهوده نفرین
که من زان سان کُشم او را به زاری
که گردد چشم تو ابر بهاری
مرا تو دوزخی هم تو بهشتی
تو نپسندی به من این نام زشتی
سپید آنگه شود از ننگ رویم
که رویم را به خون وی بشویم
جوابش داد مادر گفت هرگز
دو دست خود نبرد هیچ گَربِز
مکش او را که او هستت برادر
ترا چون او برادر نیست دیگر
نه در رزمت بود انبار و یاور
نه در بزمت بود خورشید انور
چو بی رامین شوی بی کس بمانی
نه خوش باشدت بی او زندگانی
چو بنشینی نباشد همنشینت
همان انباز و پشت راستینت
ترا ایزد ندادهست ایچ فرزند
که روزی بر جهان باشد خداوند
بمان تا کاو بود پشت و پناهت
به دست او بماند جایگاهت
نباشد عمر مردم جاودانی
بَرو روزی سر آید زندگانی
چو فرمان خدا آید به جانت
به دست دشمن افتد خان و مانت
همان بهتر که او بر جای باشد
مگر چون تو جهان آرای باشد
مگر شاهی درین گوهر بماند
نژاد ما درین کشور بماند
برادر را مکش زن را گسی کن
کلید مهر در دست کسی کن
بتان و خوبرویان بی شمارند
که زلف از مشک و بر از سیم دارند
یکی را بت گزین و دل برو نه
کلید گنجها در دست او ده
مگر کت زان صدف دُرّی بیاید
که شاهی را و شادی را بشاید
چه داری از نژاد ویسه امید
جز آن کاو آمدهست از تخم جمشید
نژادش گرچه شهوارست و نیکوست
ابا این نیکوی صد گونه آهوست
مکن شاها، خِرَد را کار فرمای
روانت را بدین کینه میالای
هزاران جفت همچون ویس یابی
چرا دل زان بلایه برنتابی
من این را آگهی دیگر شنیدم
چنان دانم که من بدتر شنیدم
شنیدهستم که آن بدمهر بدخو
دگر باره شد اندر بند ویرو
به خوردن روز و شب با او نشستهست
ز می گه هوشیار و گاه مستست
همیشه ویس از بختش همی خواست
کنون چون دید درد دلش برخاست
تو از رامین بیچاره چه خواهی
کت از ویرو همی آید تباهی
اگر رامین به همدانست از آنست
که او بر ویسه چون تو مهربان است
و لیکن زین سخن آنجا بماندهست
که ویسه مهر او از دل براندهست
همین آهوست ویس بد نشان را
بدو هر روز دیگر دوستان را
چنان زیبایی و خوبی چه باید
که مهرش بر کسی ماهی نپاید
به گُل ماند که چه خوب رنگست
نپاید دیر و مهرش بی درنگست
چو بشنید این سخن موبد ز مادر
دلش خوش گشت لختی بر برادر
چنان بر ویس و بر ویرو بیازرد
که گشت از خشم دل رنگ رخش زرد
همان گه نزد ویرو کرد نامه
ز تندی کرد چون شمشیر خامه
بدو گفت این که فرمودت نگویی
که بر من بیشی و بیداد جویی ؟
پناهت کیست یا پشتت کدامست
که رایت بس بلند و خویش کامست
نگویی تا که دادت این دلیری
که روباهی و طبع شیر گیری
تو با شیران چرا شیری نمایی
که با گور دمنده برنیایی
تو از من بانوم را چون ستانی
بدین بیچارگی و ناتوانی
اگر چه هست ویسه خواهر تو
زن من چون نشیند در بر تو
چرا داری مرو را تو به خانه
بدین کار از تو ننیوشم بهانه
کجا دیدی یکی زن جفت دو شوی
دو پیل کینهور بسته به یک موی
مگر تا من ندیدم جایگاهت
فزون شد زانکه بد پشت و پناهت
همی تا تو دلیر و شیر مردی
ندیدم در جهان نامی که کردی
نه روزی پادشاهی را ببستی
نه روزی بد سگالی را شکستی
نه باجی بر یکی کشور نهادی
نه شهری را به پیروزی گشادی
هنرهای ترا هرگز ندیدم
نه نیز از دوست وز دشمن شنیدم
نژاد خویشتن دانی که چونست
به هنگام بلندی سرنگونست
تو از گوهر همی مانی به استر
که چون پرسند فخر آرد به مادر
ترا تیر افگنی بینم به هر کار
به نخچیر و به بازی نه به پیکار
به میدان اسپ تازی نیک تازی
همیدون گوی تنها نیک بازی
همی تا در شبستان و سرایی
هنرهای یلان نیکو نمایی
چو در میدان شوی با هم نبردان
گریزی چون زنان از پیش مردان
همی شیری کنی در کشور ماه
ازو رفته زبون داردت روباه
همانا زخم من کردی فراموش
که از جانت خِرد بُرد از تنت هوش
همیدون زخمهای نامداران
ستوده مرغزی چابک سواران
به کینه همچو شیر مرغزاری
به کوشش همچو رعد نوبهاری
هنوز از مرزهای کشور ماه
همی آید همانا آوخ و آه
مرا آن تیغ و آن بازو به جایست
که از روی زمین دشمن زدایست
چو این نامه بخوانی گوش من دار
که شمشیرم به خون تست ناهار
شنیدم هرچه تو گفتی ازین پیش
نمودی مردمان را مردی خویش
همی گفتی که شاه آمد ز ناگاه
چو شیر تند جسته از کمینگاه
ازیرا برد ویسم را ز گوراب
که من بودم به سان مست در خواب
اگر من بودمی در کشور ماه
نبردی ویس را هرگز شهنشاه
کنون باری نه مستی هوشیاری
به جای خویش فرخ شهریاری
ز کار خود ترا آگاه کردم
به پیگار تو دل یکتاه کردم
به هر راهی برون کن دیدبانی
به هر مرزی همیدون مرزبانی
به گرد آور سپاه بوم ایران
از آذربایگان و ری و گیلان
همی کن ساز لشکر تا من آیم
که من خود زود بندت برگشایم
برافشان تو به باد کینه گنجت
که همچون باد باشد یافه رنجت
به جنگی نه چنان آیم من این بار
که تو یابی به جان از جنگ زنهار
کنم از کشتگان کشورْت هامون
به هامون بر، برانم دجلهٔ خون
بیارم ویس را بی کفش و چادر
پیاده چون سگان در پیش لشکر
چنان رسوا کنم وی را کزین پس
نجوید دشمنی با مهتران کس
چو شاه این نامه زی ویرو فرستاد
همان گه مهتران را آگهی داد
ز راه ماه وز پیگار ویرو
همه کردند ساز خویش نیکو
سحرگاهان برآمد نالهٔ نای
روان شد همچو دریا لشکر از جای
تو گفتی رود جیحون از خراسان
همی آمد دمان سوی کهستان
هر آن جایی که لشکرگه زدی شاه
نیارستی گذشتن بر سرش ماه
زمین از بار لشکر بود بستوه
که می رفتند همچون آهنین کوه
تو گفتی سد یأجوجست لشکر
هم ایشان باز چون مأجوج بی مر
همی شد پیگ در پیش شهنشاه
شهنشاه از قفای پیگ در راه
چو پیگ آمد به نزد شاه ویرو
بشد وی را ز دست و پای نیرو
جهان بر چشم ویرو تیرهگون شد
ز خشم شاه چشمش همچو خون شد
همی گفت ای عجب چندین سخن چیست
مرو را این همه پرخاش با کیست
نشانده خواهرم را در شبستان
برون کرده به دیماه زمستان
هم او زد پس همو برداشت فریاد
بدان تا باشد از دو گونه بیداد
گزیده خواهرم اکنون زن اوست
تو گویی بدسگال و دشمن اوست
به صد خواری ز پیش خود براندش
به یک نامه دگر باره نخواندش
گناه او کرد و بر ما کینه ور گشت
چنین باشد کسی کز داد برگشت
نه سنگینست شاهنشه نه رویین
چه بایستش بگفتن لاف چندین
سپاه آورد یک بار و مرا دید
چنان کم دید دانم کم پسندید
ز پیش من به بدروزی چنان شد
که از خواری به گیتی داستان شد
نه پنهان بود چنگ ما دو سالار
که دیگرگون توان کردن به گفتار
از آن پس کاو ز دست ما بیفتاد
چرا پیمود بر ما این همه باد
عجبتر زین ندیدم داستانی
دو تن ترسد ز بشکسته کمانی
چه ترساند مرا کاو بود ترسان
ندارد هیچ بخرد جنگم آسان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاهنشاه موبد متوجه میشود که رامین به ویس علاقهمند است و به همین خاطر تصمیم میگیرد که با ویس صحبت کند. او احساس میکند که این عشق باعث ننگی برای او خواهد بود، زیرا داشتن یک زن که با دو برادر در ارتباط باشد، چیزی زشت و ناپسند است. مادر شاه به او توصیه میکند که از کشتن رامین خودداری کند و به او یادآوری میکند که رامین برادر اوست و باید به فکر آینده خود و کشور باشد.
مادر به شاه میگوید که او باید در انتخاب زندگیاش هوشیار باشد و ننگی بر خود نگذارد. او به شاه میفهماند که در دنیا زنان بسیاری هستند و او نمیتواند به خاطر یک زن همه چیز را از دست بدهد. وی سپس به شاه هشدار میدهد که با تصمیماتش ممکن است به خود و کشور آسیب برساند و از او میخواهد که به خاطر کینهاش زندگی برادرش را نابود نکند.
شاه تصمیم میگیرد که به جنگ برود و از رامین انتقام بگیرد. او نامهای به ویرو میفرستد و او را به سفر جستجوی لشکر و آمادهسازی برای نبرد فرمان میدهد. شاه در این نبرد تصمیم دارد ذلت ویس را به رامین نشان دهد و به او بگوید که هرگز نباید به خاطر عشق خود به ویس افتخار کند.
در پایان، لشکر شاه به حرکت درآمده و به سمت میدان جنگ میرود، در حالی که شاه با عزم و ارادهای قوی در پی پاسخ به دشمنان است و میخواهد که برادرش را در مقابل ننگی که احساس کرده، نجات دهد.
هوش مصنوعی: وقتی شاهنشاه موبد متوجه شد که رامین از خواص و ویژگیهای خاصی برخوردار است، چه بدیهایی را در او پیدا کرد.
هوش مصنوعی: پس از مدتی دوباره با ویس ملاقات کرد و احساساتشان تغییر کرده بود، و حالا راه دیگری را دنبال کردند.
هوش مصنوعی: دل وقتی از ویس آرام میگیرد که ابلیس از کار بد خود دست بکشد.
هوش مصنوعی: اگر خرگوشی روزی به شیر تبدیل شود، دل رامین از او سیر خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر گنجشک روزی به خانه برگردد، دل رامین هم از این حالت دلتنگی و غم رهایی خواهد یافت.
هوش مصنوعی: در همان زمان که او به مقام پادشاهی رسید، پیش مادرش از برادرش به خاطر دلتنگی شکایت کرد.
هوش مصنوعی: مرو به او گفت که این کار خوب است، ولی بهتر است تا زمانی که کسی آگاه نیست، به آن توجه کنی.
هوش مصنوعی: رامین به دنبال آزار و بدنامی است و این کار باعث میشود من در خطر بیفتم، وقتی که در جایگاه بزرگی قرار دارم.
هوش مصنوعی: اگر زنی باشد که با دو برادر خودش زندگی کند، در دنیا چه ننگی بدتر از این میتواند وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: دل من ناگهان از صبر و تحمل خسته شد، چرا که این راز را به راحتی فاش کردم.
هوش مصنوعی: من این عیب و شرم را از تو بسیار پنهان کردم، ولی زمانی که بیچاره و درمانده شدم، با تو به زبان آوردم.
هوش مصنوعی: بدان که اگر تو حال رامین را درک کنی، دیگر مرا به خاطر او بیهوده نفرین نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: من به خاطر غم و اندوهی که دارم، او را به زاری و نالهای به عذاب میکشانم، تا اینکه چشمان تو مانند ابرهای بهاری پر از باران شوند و بگریند.
هوش مصنوعی: تو هم میتوانی برای من عذاب آور باشی و هم نیکو، اما به من این عنوان زشت را نده.
هوش مصنوعی: چهرهام زمانی پاک و روشن خواهد شد که ننگی که بر آن نشسته را با خون او شستشو دهم.
هوش مصنوعی: مادر به او پاسخ داد که هیچگاه نباید دستان خود را از کار بکشند و به اندازهای که میتوانی تلاش کن.
هوش مصنوعی: او را نکش، زیرا او برادر تو نیست؛ چون او دیگر برادر تو نیست.
هوش مصنوعی: نه در جنگ تو، انبار و یاری وجود دارد و نه در میهمانی تو، خورشید تابناک.
هوش مصنوعی: اگر از رامین جدا شوی، تنها و بیکس خواهی ماند و زندگی بدون او برایت خوشایند نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که نشستهای، همنشینت همان کسی نیست که به درستی پشتت را بگیرد و یا همراز تو باشد.
هوش مصنوعی: خداوند به تو فرزندی عطا نکرده است تا روزی بر دنیا حاکم باشد.
هوش مصنوعی: اگر بمانی، او به عنوان پشتیبان و حامیات خواهد بود و جایگاه تو را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: عمر انسانها ابدی نیست و به زودی روزی فرا خواهد رسید که زندگی به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی که فرمان خدا برسد، زندگی و امنیتت به دست دشمن خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: بهتر است که او در جایش باشد، مگر اینکه کسی مانند تو جهان را بیاراید و زیبایی به آن ببخشد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که شاهی در این جواهر بماند و نسل ما در این سرزمین ادامه داشته باشد؟
هوش مصنوعی: برادر را نکش و همسرت را آزاد کن، تا کسی دیگر کلید محبت را در دست داشته باشد.
هوش مصنوعی: زیباییها و معشوقان بسیار زیادی وجود دارند که موهایی همچون مشک و بدنی به نرمی نقره دارند.
هوش مصنوعی: یک نفر را انتخاب کن که محبوب دل تو باشد و به او اعتماد کن، زیرا کلید ثروت و گنجها در دستان اوست.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است مرواریدی از صدفی به دست بیاید که موجب خوشحالی و شادمانی یک پادشاه شود؟
هوش مصنوعی: جز این که تو چیزی از نژاد ویسه در خود نداری، جز آن که از نسل جمشید به دنیا آمدهای.
هوش مصنوعی: هرچند نژاد او خوب و خوشمنظر است، اما در این زیبایی، به اندازهی صد نوع آهو، موضوعات و جذابیتهای دیگری نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای شاه، به خرد خود فرمان نده و روانت را به این کینه آلوده مکن.
هوش مصنوعی: هزاران نفر هستند که مانند ویس (شخصی باستانی) را پیدا میکنی، پس چرا دل خود را از آن درد و رنج رها نمیکنی؟
هوش مصنوعی: من این خبر را از منبع دیگری هم شنیدهام و به خوبی میدانم که دربارهاش چه میگویند.
هوش مصنوعی: شنیدهام که آن شخص بدخلق و بدرفتار دوباره به دام افتاد.
هوش مصنوعی: او روز و شب در کنار او نشسته و از شراب مینوشد، گاهی هوشیار و گاهی مست به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ویس همیشه از سرنوشتش درخواست میکرد، اما اکنون که درد دلش را مشاهده کرده، به فکر فرو رفته است.
هوش مصنوعی: تو چه انتظاری از رامین بیچاره داری وقتی که ویرانی و نابودی از آن او سر میزند.
هوش مصنوعی: اگر رامین به همدان آید، دلیلش این است که او مانند تو بر ویسه محبت و مهربانی دارد.
هوش مصنوعی: اما در اینجا صحبت از این است که دل او دیگر محبت و عشق او را نمیپذیرد و از آن جدا شده است.
هوش مصنوعی: این آهو به ویس نشان میدهد که هر روز دوستان دیگر را به دیدنش میآورند.
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی و خوبی میطلبد که مهر و محبت تو بر دل کسی ماندگار نشود.
هوش مصنوعی: گل مانند چیزی است که زیبایی و رنگش ماندگار نیست و زودگذر است. بنابراین باید از آن لذت برد و به ارزش آن پی برد، چرا که این زیبایی بدون تردید برای مدت طولانی باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: وقتی موبد این حرف را شنید، دلش از خوشحالی پر شد و لحظاتی برادرش را در آغوش گرفت.
هوش مصنوعی: او به قدری بر ویس و ویرو خشمگین شد که از شدت غضب رنگ صورتش زرد گردید.
هوش مصنوعی: در آن زمان، نامهای به سوی او فرستاد و همانطور که شمشیر تند و برّنده است، از شدت خشم نوشت.
هوش مصنوعی: او به او گفت: "نپرس که آیا تو از من برتری داری یا به من ستم میکنی؟"
هوش مصنوعی: چه کسی حامی توست یا به کدام نیروی بزرگ تکیه داری، که پرچمت به این زیبایی برافراشته شده و خودت به خواستههایت رسیدهای؟
هوش مصنوعی: نگو که این شجاعت را از تو میگیرم، زیرا تو مانند روباه هستی و روحی شیرگونه داری.
هوش مصنوعی: چرا باید خود را مانند شیر به نمایش بگذاری وقتی که نمیتوانی با گورخر مبارزه کنی؟
هوش مصنوعی: تو با قدرت و حیلهای که داری، با غم و اندوهی که از من برجا میگذاری، مرا در این وضعیت بیچارگی و ناتوانی قرار میدهی.
هوش مصنوعی: هرچند که ویسه، خواهر تو، همسر من است، اما وقتی او در کنار تو مینشیند...
هوش مصنوعی: چرا مرا به خانه میریزی؟ من از تو دلیلی نمیشنوم که این کار را انجام دهی.
هوش مصنوعی: کجا دیدهای کسی را که همسرش شبیه دو فیل کینهجو باشد، و این دو به یک موی ظریف بسته شده باشند؟
هوش مصنوعی: مگر زمانی که من نتوانستم جایگاهت را ببینم، این افزایش و ترقی را به خاطر این است که پشت و پناهت بد بوده است.
هوش مصنوعی: هرگز در دنیا فردی را ندیدم که مانند تو شجاع و دلیر باشد و نامی که تو دارا هستی.
هوش مصنوعی: نه روزی موفقیتی به دست آوردی و نه روزی با ناپاکی و بدی مقابله کردی.
هوش مصنوعی: تو هیچگاه نه بر یک کشور تسلط پیدا کردی و نه شهری را به پیروزی رساندی.
هوش مصنوعی: من هیچگاه هنرهای تو را ندیدهام و هیچکس، نه دوستان و نه دشمنان، چیزی دربارهاش به من نگفتهاند.
هوش مصنوعی: نژاد و خویشتن را بشناس که در لحظات اوج و موفقیت، ممکن است به زمین بیفتی و سرنگون شوی.
هوش مصنوعی: تو همچون جواهر باارزش هستی که به اندازه یک الاغ در میآیی، زیرا وقتی از تو سوال میشود، orgullo و افتخارت را به مادرت نسبت میدهی.
هوش مصنوعی: من تو را مانند کسی میبینم که به هدف میزند، نه در جنگ و نبرد، بلکه در بازی و سرگرمی.
هوش مصنوعی: در میدان مسابقه، اسب تازیای که خوب تربیت شده است، نشان میدهد که فقط با یک رقیب خوب، میتواند به بهترین شکل بازی کند و برتری خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: به یادگیری و به نمایش گذاشتن هنرهای برجسته و خوب در مکانهای مختلف بپرداز.
هوش مصنوعی: وقتی که در میدان جنگ با دیگران روبرو میشوی، مانند زنان از مردان دوری نکن و به فرار نپرداز.
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین پر از زیبایی و روشنی مانند ماه، شیر را به شکار ببری، آن روباه هم که از تو دور شده، زبانش در میآید.
هوش مصنوعی: تو فراموش کردهای که زخم من چقدر عمیق است، چرا که با جان خودت نیز به من آسیب زدی و از بدنت هوش را نیز گرفتی.
هوش مصنوعی: زخمهای نامآوران به یادگار مانده و فضایل مردان شجاعی که سواران چابک و ماهری هستند، مورد ستایش قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: با انگیزه و تلاش بسیار مانند رعدی در بهار، و با عزم و ارادهای قوی مانند شیری در میدان جنگ، به سوی هدف خود پیش میرویم.
هوش مصنوعی: هنوز از مرزهای کشور ماه، صدای ناامیدی و غم به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: من دارای قدرت و توانایی هستم که به راحتی میتوانم دشمنان را از روی زمین نابود کنم.
هوش مصنوعی: وقتی این نامه را بخوانی، گوش تو باشد که شمشیر من به خاطر تو به خون آغشته شده است.
هوش مصنوعی: من شنیدم هر چیزی که تو گفتی، از گذشته برای مردم نشان دادی که مردی با شخصیت هستی.
هوش مصنوعی: تو همواره میگفتی که ناگهان پادشاهی آمد، مانند شیری تند که از کمینگاه خود به بیرون میپرد.
هوش مصنوعی: زیرا او ویسم را از چنگال گوراب رها کرد، چون من در حالت خواب و سرمستی بودم.
هوش مصنوعی: اگر من در سرزمین ماه بودم، هرگز ویس را با شهنشاه نبرد نمیکردم.
هوش مصنوعی: هم اکنون دیگر نه در حالت مستی هستم و نه در حالتی که بیدار و هوشیار باشم؛ بلکه به جای آن، شادی و خوشبختی خاصی را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: من تو را از کارهای خود آگاه کردم و به خاطر تو، دل خود را تنها کردهام.
هوش مصنوعی: در هر راهی برای نظارت و مراقبت، به هر مرزی باید پاسداری کرد.
هوش مصنوعی: سپاه ایران را از مناطق آذربایجان، ری و گیلان جمعآوری کن.
هوش مصنوعی: برای جلب توجه، پیش از ورود من موانع را برطرف کن، زیرا من به سرعت میتوانم به تو کمک کنم و مشکلاتت را حل کنم.
هوش مصنوعی: خود را از کینه و حسادت رها کن و داراییات را به باد بده، چرا که مانند باد به دست آمده و بیارزش خواهد بود.
هوش مصنوعی: این بار در نبرد به شکلی نمیآیم که تو بتوانی به راحتی از من آسیب ببینی و در عذاب بیفتی. از جنگ به تو هشدار میدهم.
هوش مصنوعی: من از کشتهشدگان سرزمین تو، به سمت هامون میروم و دجله را که با خون رنگین شده است، دور میکنم.
هوش مصنوعی: او را بدون کفش و چادر بیاورم، مثل سگان در جلوی لشکر.
هوش مصنوعی: چنان او را رسوا میکنم که دیگر هیچ دشمنی با بزرگان را نداشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه این نامه را به ویرو فرستاد، در همان لحظه به بزرگان و مشاورانش اطلاع داد.
هوش مصنوعی: از راه روشنایی ماه و زیبایی چهره او، همه تلاش کردند تا ساز و نغمه خود را به بهترین شکل درآورند.
هوش مصنوعی: در سپیدهدم، صدای نالهٔ نای برخاست و مانند دریا، گروهی از مردم به حرکت درآمدند.
هوش مصنوعی: تو گفتی که رود جیحون از خراسان به سمت کوهستان در حال میآید.
هوش مصنوعی: هر جا که لشگری بود و تو در آنجا حکمرانی کردی، نمیتوانی از زیر بار مسئولیت خود فرار کنی و بر مشکلات آنجا سرپوش بگذاری.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر لشکر که به راه افتاده بودند، به شدت تحت فشار و آزار قرار گرفته بود، به طوری که حرکت آنها مانند کوهی از آهن بود.
هوش مصنوعی: تو گفتهای که این لشکر مانند سد یأجوج و مأجوج هستند، و به همان اندازه بینهایت و غیرقابل کنترل میباشند.
هوش مصنوعی: پیش شاه، پیگ (نوعی حیوان) در حرکت بود و شاه بزرگ، او را از پشت میدید که در مسیرش حرکت میکند.
هوش مصنوعی: وقتی پیگ به نزد شاه ویرو آمد، او را از قدرت و توان خود ناتوان کرد.
هوش مصنوعی: جهان در نظر او به خاطر خشم شاه تار و تیره شد و چشمان او از شدت عصبانیت به رنگ خون درآمد.
هوش مصنوعی: شگفتا که این همه صحبت و حاشیه برای چه کسی است؟ چرا اینقدر بحث و جدل وجود دارد؟
هوش مصنوعی: خواهرم را در مکان مقدسی نشاندند و او را در زمستان و در دیماه بیرون کردهاند.
هوش مصنوعی: آن کس که فریاد کشید و صدای بلندی از خود درآورد، خود او نیز درد و رنج را تحمل کرده است. اینگونه است که از دو نوع ظلم و ستم یاد میشود.
هوش مصنوعی: خواهر من اکنون همسر اوست، به طوری که گویی با هم دشمن و بدجنس هستند.
هوش مصنوعی: با تمام تنهایی و بیاعتنایی او را از خود دور میکند، اما با یک نامه دوباره به او توجه نمیکند.
هوش مصنوعی: او گناه کرده و بر ما کینه میورزد؛ این گونه است کسی که از حق خود برمیگردد.
هوش مصنوعی: نه شاهنشاه سنگین است و نه بر او دست نیافتنی. پس چه لزومی دارد دربارهاش به دروغ و بزرگنمایی صحبت کنیم؟
هوش مصنوعی: یک بار گروهی به ملاقات من آمدند و وقتی با من روبرو شدند، به قدری کم تعداد بودند که احساس کردم از نظر آنها ارزش و منزلتی ندارم.
هوش مصنوعی: به دلیل بدشانسی و شرایط ناخوشایند، او به گونهای در مقابل من قرار گرفت که قصهاش به گوش همه در دنیا رسید و به نشانهای از خفت و ذلت تبدیل شد.
هوش مصنوعی: چنگ ما دو رهبر، نه پنهان است که میتوانند با سخن، تغییرات زیادی ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: پس از آن، هنگامی که کسی از دست ما دور شد، چرا این همه مشکلات و سختیها بر ما وارد شد؟
هوش مصنوعی: عجب است که چنین داستانی را ندیدهام؛ دو نفر که از یک کمان شکسته میترسند.
هوش مصنوعی: مرا آن کسی نمیترساند که خودش از ترس دیگران بینیاز است و با او به جنگیدن برایم آسان خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.