گنجور

 
اسدی توسی

بخش ۱ - آغاز: سپاس از خدا ایزد رهنمای

بخش ۲ - در نعت نبی علیه السلام: ثنا باد بر جان پیغمبرش

بخش ۳ - در ستایش دین گوید: دل از دین نشاید که ویران بود

بخش ۴ - در نکوهیدن جهان گوید: جهان ای شگفتی به مردم نکوست

بخش ۵ - در صفت آسمان گوید: چو دریاست این گنبد نیلگون

بخش ۶ - در صفت طبایع چهارگانه گوید: گهر های گیتی به کار اندرند

بخش ۷ - در ستایش مردم گوید: کنون زین پس از مردم آرم سخن

بخش ۸ - در صفت جان و تن گوید: چنین دان که جان برترین گوهر است

بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید: یکی کار جستم‌همی ارجمند

بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید: کنون ز ابر دریای معنی گهر

بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید: ز کردار گرشاسب اندر جهان

بخش ۱۲ - آغاز داستان: سراینده دهقان موبد نژاد

بخش ۱۳ - تزویج دختر شاه زابل با جمشید: بدین کار ما گفت یزدان گوا

بخش ۱۴ - ملامت کردن پدر دختر خویش را: چنان تند و خودکام گشتی که هیچ

بخش ۱۵ - در مولود پسر جمشید گوید: چو گلرخ به پایان نه برد ماه

بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل: بر اورنگ بنشست شیدسب شاد

بخش ۱۷ - در مولود پهلوان گرشاسب گوید: چو بختش به هر کار منشور داد

بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را: همان سال ضحاک کشورستان

بخش ۱۹ - هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک: تبیره زنان لشکر آراسته

بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی: بفرمود تا از شگفتی بسی

بخش ۲۱ - رزم پهلوان گرشاسب با اژدها و کشتن اژدها: زدش بر گلو کام و مغزش بدوخت

بخش ۲۲ - خبر فرستادن کرشاسب پیش پدر: فرسته برون کرد گردی گزین

بخش ۲۳ - حدیث بهو که با مهراج عاصی شد و خبر یافتن ضحاک: از آن پس چو ضحاک شد باز جای

بخش ۲۴ - نامه ضحاک به اثرط و خواندن پهلوان گرشاسب را: بر آشفت و فرمود تابر حریر

بخش ۲۵ - پند دادن اثرط گرشاسب را: بدو گفت کز بدگمان برگسل

بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک: سپهبد چو پندش سراسر شنود

بخش ۲۷ - جنگ گرشاسب با ببر ژیان: خور از که چو بفراخت زرین کلاه

بخش ۲۸ - نامه فرستادن گرشاسب به نزد بهو: دبیر از قلم ابر انقاس کرد

بخش ۲۹ - جنگ اول گرشاسب با لشکر بهو: بدو گفت مهراج کآی سرفراز

بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو: سپهبد چو دید آن خروش سپاه

بخش ۳۱ - پیغام بهو به نزدیک گرشاسب: چو زی خوابگه شد یل نامدار

بخش ۳۲ - پاسخ گرشاسب به نزد بهو: سپهبد ز خشم دل آشفت و گفت

بخش ۳۳ - رزم سوم گرشاسب با خسرو هندوان: ز شبدیز چون شب بیفتاد پست

بخش ۳۴ - رزم چهارم گرشاسب با هندوان: چو ز ایوان مینای پیروزه هور

بخش ۳۵ - قصه زنگی با پهلوان گرشاسب: بدش زنگیی همچو دیو سیاه

بخش ۳۶ - پاسخ دادن بهو مهراج را: بهو گفت با بسته دشمن به پیش

بخش ۳۷ - رفتن گرشاسب به زمین سرندیب: دگر روز مهراج گردنفراز

بخش ۳۸ - خبر یافتن پسر بهو از کار پدر: وز آنسو چو پور بهو رفت پیش

بخش ۳۹ - برگشتن پسر بهو به زنگبار: ز صد مرد پنجه گرفته شدند

بخش ۴۰ - رفتن مهراج با گرشاسب: یکی ماه از آن پس به شادی و کام

بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را: بر آن که برهمن یکی پیرمرد

بخش ۴۲ - دیگر پرسش گرشاسب از برهمن: دگر رهش پرسید گرد دلیر

بخش ۴۳ - دیگر پرسش گرشاسب از سرشت جهان: بپرسید بازش هنرمند مرد

بخش ۴۴ - نکوهش مذهب دهریان: دگر نیز دان کز گروهان دهر

بخش ۴۵ - در مذهب فلاسفه گوید: جدا فیلسوفند دیگر گروه

بخش ۴۶ - پرسش های دیگر از برهمن: بپرسید باز از بر کوهسار

بخش ۴۷ - پرسش های دیگر و پاسخ برهمن: ز هر دانشی چیست بهتر نخست

بخش ۴۸ - گشتن گرشاسب با مهراج گرد هند: یکی مرد ملاح بد راهبر

بخش ۴۹ - صفت جزیره دیگر: جزیری بد آن نیز با رنگ و بوی

بخش ۵۰ - آمدن گرشاسب به جزیره هرنج: جزیری پر از بیشها بود و غیش

بخش ۵۱ - دیگر جزیره که آن رامنی خوانند: که آن جای را رامنی نام بود

بخش ۵۲ - شگفتی جزیره هر دو زور و خوشی هوا و زمین: همه کوهش از رنگ گل ناپدید

بخش ۵۳ - شگفتی دیگر جزیره: به دیگر جزیری فکندند رخت

بخش ۵۴ - شگفتی دیگر جزیره: دو هفته خوش و شاد بگذاشتند

بخش ۵۵ - صفت جزیره اسکونه: وز آن جا به کوهی نهادند روی

بخش ۵۶ - به کشتی نشستن: چو سه روز بگذشت و شد راست باد

بخش ۵۷ - شگفتی دیگر جزیره که کرگدن داشت: از آن کوه ملاح بگذشت خواست

بخش ۵۸ - آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر: به دیگر جزیری رسیدند زود

بخش ۵۹ - صفت جریزه دیو مردمان: رسیدند نزدیک کوهی بلند

بخش ۶۰ - جنگ گرشاسب با اژدها و شگفتی ماهی وال: برفتند و آمد جزیری پدید

بخش ۶۱ - شگفتی جزیره ای که استرنگ داشت: سر هفته ز آن جا گرفتند راه

بخش ۶۲ - شگفتی جزیره ای که مردم سربینی بریده داشت: چو ده روز رفتند ره کم و بیش

بخش ۶۳ - شگفتی جزیره درخت واق واق: سه هفته چو راندند از آن پس به کام

بخش ۶۴ - شگفتی جزیره قالون و جنگ گرشاسب با سگسار: جزیری که مرزش نبد نیم پی

بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را: ز ملاح گرشاسب پرسید و گفت

بخش ۶۶ - شگفتی جزیرۀ بند آب: چو رفتند یک ماه دیگر به کام

بخش ۶۷ - شگفتی جزیرۀ تاملی: سوی تاملی شاد خوار آمدند

بخش ۶۸ - شگفتی جزیرۀ رونده: کهی بد همان جا به دریا کنار

بخش ۶۹ - بیرون شدن گرشاسب: پس آن گه ز دریا به هامون شدند

بخش ۷۰ - صفت بت معلق در هوا: هم از ره دگر شهری آمد به پیش

بخش ۷۱ - درختی که هفت گونه بارش بود: به شهری رسیدند خرم دگر

بخش ۷۲ - شگفتی دیگر بتخانه ها: دگر جای خارا یکی کوه دید

بخش ۷۳ - صفت حلالزاده و حرامزاده و دیگر شگفتی ها: کهی دید دیگر ز سنگ سیاه

بخش ۷۴ - بازگشت گرشاسب و صفت خواسته: چنین تا بقنوجش آورد شاد

بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران: سپهدار از آن پس برآراست کار

بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش: به روم اندرون بد شهی نامجوی

بخش ۷۷ - در صفت سفر: پدر گفت گرت ازشدن چاره نیست

بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام: سمند سرافراز را کرد زین

بخش ۷۹ - آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب: سوی باغ با دایه ناگه ز در

بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن: چو بنهاد گردون ز یاقوت زرد

بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی: بیابانی آمدش ناگاه پیش

بخش ۸۲ - ساختن شهر زرنج: چو بگذشت ازین کار ماهی فره

بخش ۸۳ - جنگ نوشیار با انبارسی: به جنگ آن دو سالار پیش از دو شاه

بخش ۸۴ - جنگ شاه کابل با زابلیان وشکسته شدن اثرط: چوباز سپیده بزد پر باز

بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب: یکی نامه نزدیک گرشاسب زود

بخش ۸۶ - جنگ اثرط با شاه کابل: وز آن سو چو از شهر داور سپاه

بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او: پس که چو خور ساز رفتن گرفت

بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار: چو آمد به بتخانه ی سو بهار

بخش ۸۹ - نشستن گرشاسب بر تخت کابل: به ایوان کابل شه آورد روی

بخش ۹۰ - پند دادن اثرط گرشاسب را: به هنگام رفتن چو ره را بساخت

بخش ۹۱ - رفتن گرشاسب به ساختن سیستان و اتمام آن: سپهبد گرفت از پدر پند یاد

بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه: چو بر سیستان پهلوان گشت شاه

بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها: چو شد بر جزیره یکی بیشه دید

بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس: گرفتند از آنجای راه دراز

بخش ۹۵ - رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره: وز آنجای با لشکرش یکسره

بخش ۹۶ - آگاهی شاه قیروان از رسیدن گرشاسب: وز آن جا سپه برد زی قیروان

بخش ۹۷ - جنگ در شب ماهتاب: شبی بد ز مهتاب چون روز پاک

بخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان: وز آن سو جهان پهلوان با سپاه

بخش ۹۹ - برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ: چو بر تیره شعر شب دیر باز

بخش ۱۰۰ - بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتی‌ها: پر از نخل خرما یکی بیشه دید

بخش ۱۰۱ - رسیدن گرشاسب به قرطبه: سوی قرطبه رفت از آن جای شاد

بخش ۱۰۲ - دیدن گرشاسب بر همن رومی را و پرسیدن ازو: سپهدار از آنجا بشد با گروه

بخش ۱۰۳ - پرسش دیگر از جان: سپهدار گفتش سر سرکشان

بخش ۱۰۴ - پرسشی دیگر از برهمن: دل پهلوان گشت از او شاد و گفت

بخش ۱۰۵ - رسیدن گرشاسب به میل سنگ: رسید از پس هفته ای شاد و کش

بخش ۱۰۶ - پذیره شدن شاه روم گرشاسب را: سه منزل پذیره شدش با سپاه

بخش ۱۰۷ - بازگشت گرشاسب به ایران: پذیره فرستاد بر چند میل

بخش ۱۰۸ - سپری شدن روزگار اثرط: همان روزگار اثرط سرفراز

بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب: زدی دست و اندر تک باد پای

بخش ۱۱۰ - رفتن گرشاسب با نریمان به توران: به فرخ ترین فال گیتی فروز

بخش ۱۱۱ - صفت رود: و ز آن جای با بزم و شادی و رود

بخش ۱۱۲ - نامه گرشاسب به خاقان: چو در کشورش پهلوان سپاه

بخش ۱۱۳ - قصه خاقان با برادرزاده: برادر بد آن شاه را سروری

بخش ۱۱۴ - جنگ نریمان با تکین‌تاش: نریمان بیآمد هم اندر زمان

بخش ۱۱۵ - رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتی‌ها: سپهدار چون هفته‌ای سور کرد

بخش ۱۱۶ - پند دادن گرشاسب نریمان را: بدو گفت پیش از شدن هوش دار

بخش ۱۱۷ - رفتن نریمان به توران و دیدن شگفتی‌ها: چو شد هفته‌ای شهری آمدش پیش

بخش ۱۱۸ - نامه گرشاسب به فغفور چین: و زآن سو همان روز کاو رفته بود

بخش ۱۱۹ - جنگ نریمان با پسر فغفور چین: نریمان سپاه از ره آورد بود

بخش ۱۲۰ - آگه شدن فغفور از کشتن پسر: وز آن روی چون گشت خاقان تباه

بخش ۱۲۱ - داستان قباد: گوی بد هنرمند نامش قباد

بخش ۱۲۲ - رفتن نریمان به شهر فغنشور: نریمان از آن پس چو یک مه نشست

بخش ۱۲۳ - خبر یافتن فغفور از کشتن جرماس و قلا: وز آن روی جرماس و جنگی قلا

بخش ۱۲۴ - رزم گرشاسب با سالار فغفور: چو زد روز بر تیره شب دزدوار

بخش ۱۲۵ - جادویی کردن ترکان بر ایرانیان: چنین بود یک هفته پیوسته جنگ

بخش ۱۲۶ - داستان دهقان توانگر: دهی دید در راه در دشت و راغ

بخش ۱۲۷ - آمدن فغفور به جنگ نریمان: سوی لشکرش پهلوان رفت باز

بخش ۱۲۸ - رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور: از آن پس نریمان چو شد چیره دست

بخش ۱۲۹ - نامه گرشاسب به نزد فریدون: سپهبد گزید این همه چار ماه

بخش ۱۳۰ - خبر یافتن فریدون از آمدن نریمان: ازین مژده چون آگهی یافت شاه

بخش ۱۳۱ - پاسخ نامه گرشاسب از فریدون: نبشت آن گهی پاسخش باز و گفت

بخش ۱۳۲: وز آن سو نریمان چو یک مه ببود

بخش ۱۳۳ - زادن سام نریمان: پسر زاد ماهی که از چرخ مهر

بخش ۱۳۴ - داستان قباد کاوه: چو شد پهلوان بسته ره را کمر

بخش ۱۳۵ - داستان گرشاسب با شاه طنجه: کنون از شه طنجه و پهلوان

بخش ۱۳۶ - رزم دیگر گرشاسب با شاه طنجه: سپیده چو شب را به بر درگرفت

بخش ۱۳۷ - جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه: چو شاه حبش سوی خاور گریخت

بخش ۱۳۸ - گردیدن گرشاسب و عجایب دیدن: سپهبد چو از طنجه برگاشت باز

بخش ۱۳۹: به ایران سوی شاه با فرهی

بخش ۱۴۰ - سپری شدن روزگار گرشاسب: از آن پس جهان پهلوان گاه چند

بخش ۱۴۱ - پند دادن گرشاسب نریمان را: برفتند گریان و گرشاسب باز

بخش ۱۴۲ - وفات گرشاسب و مویه بر او: از آن پس چو روز دهم بود خواست

بخش ۱۴۳ - خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب: چو نزد فریدون ز سوگ و ز غم

بخش ۱۴۴ - در خاتمت کتاب: شد این داستان بزرگ اسپری