همان سال ضحاک کشورستان
ز بابل بیامد به زابلستان
به هندوستان خواست بردن سپاه
که رفتی بدان بوم هر چندگاه
درِ گنج اثرط سبک باز کرد
سپه را به نزل و علف ساز کرد
بزد کوس و با لشکر و پیل و ساز
سه منزل شد از پیش ضحاک باز
فرود آوریدش به ایوان خویش
سران را همه خواند مهمان خویش
کیانی یکی جشن سازید و سور
که آمد ز مینو بدان جشن حور
دَم مشک از مغز بر میغ شد
دِلِ میغ ازو عنبر آمیغ شد
ز عکس می زرد و جام بلور
سپهری شد ایوان پُر از ماه و هور
به تلّ بود زرّ ریخته زیر گام
به خرمن برافروخته عودِ خام
کشیده رَده ریدکان سرای
به رومی عمود و به چینی قبای
دو گلشان به باد از شبه دِرع ساز
دو سٌنبل به میدان گل گوی باز
می زرد کف بر سرش تاخته
چو دٌرّ از بَرِ زرّ بگداخته
شهان پاک با یاره و طوقِ زر
همان پهلوانان به زرّین کمر
شده هر دل از خرّمی نازجوی
لَبِ می کشان با قدح رازگوی
نوازان نوازنده در چنگ چنگ
ز دل برده بگماز چون زنگ زنگ
ز بس کز نوا بود در چرخ جوش
همی زهره مر ماه را گفت نوش
همه چشم ضحاک از آن بزم و سور
به گرشاسب بٌد خیره مانده ز دور
که از چهر و بالا و فرّ و شکوه
همانند او کس نبد زآن گروه
به اثرط چنین گفت کز چرخ سر
اگر بگذرانی، سزد زین پسر
هنرهاش زآنسان شنیدم بسی
که نادیده باور ندارد کسی
ستود اثرط از پیش ضحاک را
به رخساره ببسود مر خاک را
به فرّ تو شاه جهاندار گفت
چنانست کش در هنر نیست جفت
چو او بانگ بر جنگی ادهم زند
سپاهی به یک حمله بر هم زند
سنانش آتش کین فروزد همی
خدنگش دل شیر دوزد همی
کس ار هست بدخواه شاه زمین
فرستش بَرِ وی به پرخاش و کین
که گر هست میدانش چرخ اسپ میغ
سرش پیشت آرد بریده به تیغ
جهاندار گفتا چنینست راست
بدین، برز و بالا و چهرش گواست
هنر هرجه در مرد والا بود
به جهرش بر از دور پیدا بود
چو گوهر میان گهردار سنگ
که بیرون پدیدار باشدش رنگ
شنیدم هنرهاش و دیدم کنون
به دیدار هست از شنودن فزون
به جمشید ماند به چهر و به پوست
گواهی دهم من که از تخم اوست
بدین یال و گردی بَر و گرده گاه
چه سنجد به چنگالِ او کینه خواه
کنون آمدست اژدهایی پدید
کزآن اژدها مِه دگر کس ندید
از آن گه که گیتی ز طوفان برست
ز دریا برآمد به خشکی نشست
گرفته نشیمن شکاوند کوه
همی دارد از رنج گیتی ستوه
میان بست بایدش بر تاختن
وزان زشت پتیاره کین آختن
چنین گفت گرشاسب کز فرّ شاه
ببندم بر اهریمنِ تیره راه
مرا چون به کف گرز و شبرنگ زیر
به پیشم چه نر اژدها و چه شیر
کنم ز اژدهای فلک سر زکین
چه باک آیدم ز اژدهای زمین
سرِ اژدها بسته دام گیر
تو اندیشه او مبر، جام گیر
مهان بر ستایش گشادند لب
همه روز ازین بٌد سخن تا به شب
چو در سبز بُستان شکوفه برُست
جهان زردی از رخ به عنبر بشست
گسستند بزم نی و رود و باد
پراکنده گشت انجمن مست و شاد
به گرشاسب گفت اثرط ای شوربخت
ز شاه از چه پذرفتی این جنگ سخت
نه هر جایگه راست گفتن سزاست
فراوان دروغست کان به زراست
نگر جنگ این اژدها سرسری
چنان جنگ های دگر نشمری
نه گورست کافتد به زخم دُرشت
نه شیری که شاید به شمشیر کشت
نه دیوی که آید به خم کمند
نه گردی کِش از زین توانی فکند
دمان اژدهاییست کز جنگ او
سُته شد جهان پاک بر چنگ او
زدندش بسی تیر مویی ندوخت
تنش هم ز نفط و ز آتش نسوخت
مشو غرّه زین مردی و زورِ تن
به من برببخشای و بر خویشتن
به خوان بر نیاید همی میهمان
کش از آرزو در دل آید گمان
به گیتی کسی مرد این جنگ نیست
اگر تو نیازی، بدین ننگ نیست
فکندن به مردی تن اندر هلاک
نه مردیست کز باد ساریست پاک
هر امید را کار ناید به برگ
بس امید کانجام آن هست مرگ
بدو گفت گرشاسب مَندیش هیچ
تو از بهر شه بزم و رامش بسیچ
شما را می و شادی و بمّ و زیر
من و اژدها و کُه و گُرز و تیر
اگر کوه البرز یک نیمه اوست
سرش کنده گیر از که آکنده پوست
همه کس ز گرشاسب دل برگرفت
که تند اژدهایی بٌد آن بس شگفت
به دُم رود جیحون بینباشتی
به دَم زنده پیلی بیو باشتی
ز برش ار پریدی عقاب دلیر
بیفتادی از بوی زهرش به زیر
کُهی جانور بُد رونده ز جای
به سینه زمین در به تن سنگ سای
چو سیل از شکنج و چو آتش ز جوش
چو برق از درخش و چورعد از خروش
سرش بیشه از موی وچون کوه تن
چو دودش دَم و همچو دوزخ دهن
دو چشم کبودش فروزان ز تاب
چو دو آینه در تَف آفتاب
زبانش چو دیوی سیه سر نگون
که هزمان ز غاری سرآرد برون
ز دنبال او دشت هرجای جوی
به هر جوی در رودی از زهر اوی
تنش پُر پشیزه ز سر تا میان
به کردار بر عیبه برگستوان
ازو هر پشیزه چو گیلی سپر
نه آهن نه آتش برو کارگر
نشسته نمودی چو کوهی به جای
ستان خفته چندانکه پیلی به پای
کجا او شدی از دَم زهر بیز
دو منزل بُدی دام و دَد را گریز
ز دندان به زخم آتش افروختی
درخت و گیاها همی سوختی
پس از بهر جنگش یل زورمند
یکی چرخ فرمود سهمن بلند
کمانی چو چفته ستونی ستبر
زهش چون کمندی ز چرم هژبر
که بر زه نیامد به ده مرد گرد
نه یکیّ توانستش از جای برد
چنان بود تیرش که ژوپین گران
شمردند هر تیر خشتی گران
ز کردار آن چرخ بازوگسل
خبر یافت ضحاک و شد خیره دل
به اثرط بفرمود و گفتا به گاه
به دشت آر گرشاسب را با سپاه
که تا زین دلیران ایران، هنر
ببیند چو گردند با یکدگر
سواری او نیز ما بنگریم
به میدان هنرهای او بشمریم
چو از خواب روز اندرآمد به خشم
رخش شست چشمه به زر آب چشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در سالی که ضحاک، پادشاه کشورستان، از بابل به زابلستان آمد تا در هند سپاه ببرد، سپاه خود را به بهترین شکل آماده کرد. او به جشن و سور بزرگی در ایوان خود دعوت کرد و در این جشن، فضایی شاد و زیبا با نوشیدنیهای خوشمزه و موزیک ایجاد شد. در این میان، اثرط، پهلوان و مشهور، توجه همه را جلب کرد و ستایشهای زیادی از او به عمل آمد. اثرط به صورت ویژهای به هنر جنگی خود مشهور بود و ضحاک او را به خاطر این هنرها ستایش کرد.
اما در این بین، سخن از اژدهایی به میان آمد که مانند یک خطر بزرگ در زمین وجود داشت. گرشاسب، پهلوان دیگر، با شجاعت تصمیم به نبرد با این اژدها گرفت. دیگران نگران بودند و از جنگ با چنین مخلوقی میترسیدند. اما گرشاسب با آگاهی از قدرت خود و اعتماد به نفس، عزم خود را جزم کرد.
در نهایت، گرشاسب با استفاده از یک کمان بزرگ و تیرهای سنگین، آماده نبرد با اژدها شد، و این در حالی بود که ضحاک و دیگران نظارهگر بودند تا ببینند نتیجه این جنگ چه خواهد بود.
هوش مصنوعی: در همان سال، ضحاک از بابل به زابلستان آمد.
هوش مصنوعی: میخواست سپاهی را به هندوستان ببرد و میدانست که وقتی به آن سرزمین میرود، باید مدتی آنجا بماند.
هوش مصنوعی: درِ گنج به سبک خاصی باز شد و سپاه را به زندگی راحت و سبز آماده کرد.
هوش مصنوعی: ساز و دهل و جنگ و لشکر به گوش رسید و با تمام نیروی خود، از جلو به سمت ضحاک حرکت کردند و سه مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتند.
هوش مصنوعی: سران را به ایوان خود دعوت کرد و آنها را مثل مهمان به پایین آورد.
هوش مصنوعی: کیانیها جشنی برپا کردند و دور هم شادمانی کردند، زیرا از مینو (بهشت) به آن جشن حوری وارد شده بود.
هوش مصنوعی: بوی خوش مشک به هوا بلند شد و دل ماهی به خاطر آن خوشبو شد.
هوش مصنوعی: به خاطر رنگ زردی که از نوشیدنی میآید و شفافیت جام بلورین، فضایی مانند آسمان شب در ایوان به وجود آمده که پر از نور ماه و خورشید است.
هوش مصنوعی: به تپهای میماند که زیر پاها طلا ریخته و به شیوهای مانند آتشسوزی که در میخکوب شدن عود (چوب خوشبو) است، روشنایی دارد.
هوش مصنوعی: ساختمانهای زیبا و شگفتانگیز در روم و چین هرکدام نمادهای خاصی از فرهنگ و هنر خود دارند. در این جمله به زیبایی و طراحی خاص خانهها در این دو سرزمین اشاره شده است.
هوش مصنوعی: دو گل در باد در حال رقص و بازی هستند، مانند دو سٌنبل در میدان گل که به زیبایی خود میبالند و جلب توجه میکنند.
هوش مصنوعی: موجهای زرد شراب بر سرش ریخته و درخشش آن مانند در کوهی از طلا است که ذوب شده است.
هوش مصنوعی: پادشاهان با فرزندان و زیورآلات زرین خود، همان قهرمانانی هستند که با کمربندهای طلا به نبرد میروند.
هوش مصنوعی: هر دل به خاطر خوشی و لذت دلانگیز می، مانند کسی که با لیوانی در دست راز را میگوید، شاداب و سرزنده شده است.
هوش مصنوعی: نوازندهها در چنگال ساز خود غرق در لذت هستند و صدایشان دلنشین و دلربا میباشد، همانطور که صدای زنگ هم خوش آهنگ و جالب است.
هوش مصنوعی: به خاطر طنین آهنگین و زیبای نوا در آسمان، زهره به ماه گفت که این آهنگ چه لذتی دارد.
هوش مصنوعی: چشمهای ضحاک، در آن جشن و سرور، به دور نگاه میکردند و به گرشاسب خیره مانده بودند.
هوش مصنوعی: هیچکس در آن جمع، به زیبایی چهره و سر و وزش و شکوه او نیست.
هوش مصنوعی: اگر از آسمان و چرخ گردون بگذری، باید به این پسر احترام بگذاری.
هوش مصنوعی: درباره هنرهای او بسیار شنیدهام، اما کسانی که آنها را ندیده باشند، هیچگاه نمیتوانند به درستی از آنها بگویند.
هوش مصنوعی: اثر طلا و زیبایی ضحاک بر چهرهاش را ستایش میکنند و خاک را به خاطر آن الگو و نشانهای که بر دوش دارد، تحسین میکنند.
هوش مصنوعی: سلطان جهان در مورد شکوه و عظمت تو چنین میگوید که هیچ کس همتای تو در هنر و مهارت نیست.
هوش مصنوعی: وقتی او فریاد جنگ برمیآورد، سپاهی را به یکباره به هم میزند و حمله میکند.
هوش مصنوعی: سنانش آتش کینه را شعلهور میکند و تیرش دل شیر را میربايد.
هوش مصنوعی: هر کس که دشمن شاه زمین باشد، باید او را به خاطر دشمنیاش با تندی و کینه روبرو کرد.
هوش مصنوعی: اگر میدان برای او فراهم باشد، چرخ گردونه زندگی سر او را به پیش تو میآورد، مانند اینکه همراهش با تیغ بریده شده باشد.
هوش مصنوعی: جهاندار گفت که این حقیقت همین است و چهرهاش گواهی بر آن دارد که او از برزخی بالاتر است.
هوش مصنوعی: هرگاه هنری در وجود انسان بزرگی وجود داشته باشد، شایستگی و تواناییاش از دور نیز نمایان است.
هوش مصنوعی: چون جواهری که در میان سنگهای خارا قرار دارد و رنگش تنها از بیرون نمایان است.
هوش مصنوعی: من از هنرهای او شنیده بودم، اما اکنون با دیدن او در حقیقت متوجه شدم که آنچه شنیده بودم کمتر از واقعیت بود.
هوش مصنوعی: من گواهی میدهم که به مانند جمشید، هم در چهره و هم در پوست، او ویژگیهایی دارد که نشان میدهد از نسل اوست.
هوش مصنوعی: با این قامت و زیبایی، چه چیز میتواند در چنگال دشمنش قرار گیرد؟
هوش مصنوعی: اکنون اژدهایی نمایان شده است که هیچ کس دیگری از آن اژدها خبری ندارد.
هوش مصنوعی: پس از آنکه جهان از طوفان نجات یافت، زمین از دریا بیرون آمد و به خشکی نشست.
هوش مصنوعی: کوه به خاطر سختیهای زندگی، به شدت ناراحت و دلسرد است.
هوش مصنوعی: شخص باید در زندگی خود به سرعت و دقت عمل کند و از کارهای زشت و ناپسند دوری کند، چرا که این کارها باعث آزار و زحمت میشوند.
هوش مصنوعی: گرشاسب اعلام میکند که قصد دارد به مدد قدرت سلطنتی خود، راهی برای مبارزه با اهریمن تاریک بیابد.
هوش مصنوعی: من وقتی که تیر و سپر در دست دارم، نه از اژدها میترسم و نه از شیر.
هوش مصنوعی: در برابر مشکلات و موانع سرسختی که از آسمان به وجود میآید، نگران نیستم، چرا که از مشکلات و چالشهای دنیوی نیز عبور کردهام.
هوش مصنوعی: به دام اندیشهات بیندیش و از آن غافل نشو، زیرا در اینجا فرصتی برای به دست آوردن چیزی ارزشمند وجود دارد.
هوش مصنوعی: مهمانان به ستایش مشغول بودند و هر روز از صبح تا شب درباره این موضوع صحبت میکردند.
هوش مصنوعی: وقتی شکوفهها در باغ سبز میروید، دنیا از زردی و کدورت پاک شده و رنگ و بویی نرم و معطر به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: جشن و شادی نی و باد و رود به هم خورده و حالا جمع دوستداران و خوشگذران به هم ریخته است.
هوش مصنوعی: به گرشاسب گفتند: ای بدبخت، چرا این جنگ سخت را از شاه پذیرفتی؟
هوش مصنوعی: در هر جایی گفتن حقیقت مناسب نیست، چون بعضی جاها پر از دروغ است که به نظر درست میرسند.
هوش مصنوعی: نگر، جنگ این اژدها را به سادگی نپندار، زیرا این جنگ مانند جنگهای دیگر نیست و قابل مقایسه نیست.
هوش مصنوعی: نه به خاک افتادن جانوری بزرگ به خاطر جراحتی که به او میرسد، نه از قدرت و توانایی شیری که ممکن است به سلاح کشته شود، نشانه ضعف نیست.
هوش مصنوعی: نه شیطانی که بتواند تو را به دام بیندازد، و نه گرد و غباری که از زین تو به زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: جنگ و خشم اژدهایی است که از اثرات آن، دنیا در وضعیت ناگواری قرار گرفته و به دست او گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: او را به شدت آزار کردند، ولی او از تیرهای کوچک آسیب ندید و تنش هم از نفت و آتش آسیب نرساند.
هوش مصنوعی: به قدرت و نیروی بدنی خود مغرور نشو و به من زندگیات را نبخش. بر خودت تکیه کن و به خودت اهمیت بده.
هوش مصنوعی: میهمان به راحتی نمیتواند در دلش آرزوها را به زبان بیاورد و آنها را بیان کند. افکار و آرزوهای او در دلش باقی میماند و نمیتواند از آنها صحبت کند.
هوش مصنوعی: در دنیا کسی در برابر این نبرد وجود ندارد، اگر تو به چیزی نیاز داری، پذیرفتن این شرم نیست.
هوش مصنوعی: اگر مردی خود را در خطر بیندازد و به مرگ نزدیک شود، این نشاندهنده مردانگی او نیست، بلکه او مانند بادی است که بهراحتی از میان میگذرد و پاک میشود.
هوش مصنوعی: هر امید و آرزویی در زندگی نمیتواند به تنهایی به ثمر برسد، زیرا سرانجام همه چیز به مرگ ختم میشود.
هوش مصنوعی: گرشاسب به او گفت: نگران نباش، تو به خاطر پادشاه مهمانی و جشن را زیاده بزرگ نکن.
هوش مصنوعی: شما با خوشی، سرمستی و قدرت همراه هستید و با چالشها، خطرات، کوهها و سلاحها روبهرو هستید.
هوش مصنوعی: اگر کوه البرز بخشی از وجود اوست، پس به چه چیز میتوان از کجا پوست او را گرفت و جدا کرد؟
هوش مصنوعی: همه افراد از گرشاسب ترسیدند چون او به شدت قدرتی شگفتانگیز داشت و مانند اژدهایی خشمگین رفتار میکرد.
هوش مصنوعی: به انتهای رود جیحون نگاه کن، مانند پیلی که به دمش زنده است، تو هم همواره باید در حال حرکت و تلاش باشی.
هوش مصنوعی: اگر از جایگاه او پرواز کنی، مانند عقاب شجاع، به خاطر بوی زهر او به زمین خواهی افتاد.
هوش مصنوعی: یک جانور بزرگ در حال حرکت از جایی به دل زمین رفته و به سنگی که در سینهٔ زمین قرار دارد ساییده میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف پدیدههایی میپردازد که به شدت و با نیروی زیادی بروز میکنند. مانند سیل که به خاطر انباشت آب فوران میکند، یا آتش که به خاطر حرارت شدید شعلهور میشود، و همچنین برق که ناگهانی و با قدرت درخشندگی خود را نشان میدهد و رعد که با صدای بلند خود به عالم هشدار میدهد. در مجموع، اشاره به قدرت و شتابی دارد که در هر یک از این پدیدهها وجود دارد.
هوش مصنوعی: سرش همچون جنگل از موهایش پوشیده شده و بدنش مثل کوه است. نفسش مانند دود و دهانش مانند دوزخ است.
هوش مصنوعی: دو چشم کبود او مانند دو آینه در تابش آفتاب میدرخشند.
هوش مصنوعی: زبان او همچون دیو سیاه و سرنگون است که همواره از غاری بیرون میآید.
هوش مصنوعی: به دنبال او در دشت و جوی به هر سمتی که میرسی، در هر رودی نشانی از زهر او وجود دارد.
هوش مصنوعی: بدن او از سر تا کمر پر از زینتها و زیورهای گرانبهاست، مثل اینکه به مانند عروسکی زینت داده شده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از او بگیریم، حتی کوچکترین و بیارزشترین آن، مانند سپری است که نمیتواند در برابر آهن و آتش مقاومت کند و در کار ما موثر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: تو به گونهای ایستادهای که همچون کوهی در جای خود ثابت ماندهای، و در این سکون آنقدر به آرامی و استواری نشستهای که گویی فیلها بر پاهای تو نشستهاند.
هوش مصنوعی: کجا رفتی؟ آیا از لحظهای که زهر را حس کردی، بهسرعت از دو جایگاه که خطرناک بودند دور شدی؟
هوش مصنوعی: با دندانهای خود، درخت و گیاهان را که به آتش دچار شدهاند، به شدت آسیب زدهای و آنها هم در حال سوختن هستند.
هوش مصنوعی: پس از آنکه جنگجوی قوی و زورمندی پیدا شد، یکی از خدایان فرمان داد که چرخ بلندی ساخته شود.
هوش مصنوعی: یک کمان مانند تیرکی استوار است، و تیر آن چون کمندی از پوست محکم و مقاوم ساخته شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به صحنهای اشاره شده که به واقعیتهای قدرت و توانایی میپردازد. در این تصویر، کسانی که دارای قدرت و توانایی هستند، نمیتوانند بر گردهی یک بار یا مسئولیت سنگین غلبه کنند. به عبارت دیگر، هیچکس نمیتواند به تنهایی بار سنگینی را از زمین بلند کند، و این نشاندهندهی ناتوانی انسانها در برابر برخی چالشهاست.
هوش مصنوعی: تیر او به قدری قوی و مؤثر بود که مانند تیرهای سنگین و باارزش یونانیان (ژوپین) به شمار میرفتند. هر تیر او به اندازه یک تیر سنگین و گرانبها ارزشمند بود.
هوش مصنوعی: چرخ کائنات از رفتار و کارهای ضحاک آگاه شد و او را در حیرت و سردرگمی فرو برد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که شخصی دستوری صادر کرده و خواسته است که به هنگام مقرر، گرشاسب را با لشگری به دشت بیاورند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که این دلیران ایرانی با یکدیگر گرد هم بیایند و هنر را ببینند، هنر به اوج میرسد.
هوش مصنوعی: ما نیز به تماشای سواری او خواهیم نشست و در میدان هنرنماییهایش، او را ارزیابی خواهیم کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که روز از خواب بیدار شد و خشم رخش چشمه را شست، اشک چشمانش به طلا تبدیل شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.