کنون زین پس از مَردم آرم سخُن
که گیتی تمام اوست ز آغاز و بن
به گیتی درون جانور گونهگون
بسند از گمان وز شمردن فزون
ولیک از همه مردم آمد پسند
که مردم گشاده است و ایشان به بند
خرد جانور به ز مردم ندید
که مردم تواند به یزدان رسید
زمین ایزد از مردم آراسته است
جهانکردن از بهر او خواسته است
به مردم فرستاد پیغامِ خویش
ز گیتی ورا خواند هم نامِ خویش
بدو داد شاهی ز رویِ هنر
بدین بیکران گونهگون جانور
که گر کُشتن ار کارش آید هوا
بِدیشان کند هرچه باشد روا
ز مردم بِدان راستی خواسته است
که هر جانور کژّ و او راست است
همه نیکوییها به مردم نکوست
ز یزدان تمام آفرینش بدوست
سپهریست نو پرستاره بپای
جهانیست کوچک رونده ز جای
چو گنجیست در خوبتر پیکری
درو ایزدیگوهر از هر دری
مر این گنج را هرکه یابد کلید
درِ رازِ یزدانش آید پدید
ببیند ز اندک سرشت آب و خاک
دو گیتی نگاریده یزدانِ پاک
یکی دیدنی روی و فرسودنی
نهان دیگر و جاودانبودنی
دلت را همی گر شگفت آید این
به چشمِ خرد خویشتن را ببین
تنت آینه ساز و هر دو جهان
ببین اندر او آشکار و نهان
هر آلت که باید بداده است نیز
بهانه بر ایزد نمانده است چیز
یکی موی از این کم نباید همی
وگر باشد افزون نشاید همی
گر از ما بُدی خواهشآراستن
که دانستی از وی چنین خواستن
بر آن آفرین کن که این کارِ اوست
نکوتر ز هرچیز کردارِ اوست
ببین و بدان کز کجا آمدی
کجا رفت باید چو ز ایدر شدی
چرا این پیام و نشان از خدای
چه بایست چندین ره رهنمای
همه با تو است ار بجوییشباز
نباید کسی تا گشایدت راز
از این بیش چیزی نیارمت گفت
بس این گر دلت با خرد هست جفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.