که آن جای را رامنی نام بود
یکی خوش بهشت دلارام بود
کُه و دشت او بود بر هر کنار
درختان کافور سیصد هزار
همه چون بر انگشت بفسرده شیر
وزو شاخها چون سرافکنده پیر
تو گفتی که ابری برآمد شگرف
برآن بی شُمر ژاله بارید و برف
چو دست کمندافکنان روزِ کار
همه شاخها پُر ز پیچیده مار
زمین سر به سر گفتی از پیش شید
ز کافور در چادری بُد سپید
برو راه ماران شکن در شکن
چو آهخته بر برف پیچان رسن
همی یخ شد از بوی کافور خوی
برانگیخت از مغر سرمای دی
به هر شاخ کافور بر جای جای
بسی مرغ دیدند دستان سرای
از آن مرغ هر کس چنین کرد یاد
که چون آشیان کرد و خایه نهاد
شود مار تا بچه اش زآشیان
بیارد جهد خایه تُند از میان
زند بر سر و چشم مار از ستیز
تن خویش تا مار گیرد گریز
پس آن مرغ تا بچه آرد برون
نهد خایه از گرد خانه درون
که تا گر دگر ره شود مار باز
نیارد بدان آشیان شد فراز
همان جای دیدند کوهی سیاه
گرفته سرش راه بر چرخ ماه
درختی گشن شاخ بر شخ کوه
از انبوه شاخش ستاره ستوه
بلندیش با چرخ همباز بود
ستبریش بیش از چهل باز بود
زعود و ز صندل به هم ساخته
به سر برش ایوانی افراخته
دگر ره سپهدار پیروزبخت
ز ملاح پرسید کار درخت
که بر شاخش آن کاخ بر پای چیست
چنین از بَِر آسمان جای کیست
چنین گفت کآن جای سیمرغ راست
که بر خیل مرغان همه پادشاست
هر آن مرغ کاینجاست از بیم اوی
نیارد بُد این ز آن دگر کینه جوی
به کوه اژدها و به دریا نهنگ
هر آنجا که یابد بدرد به چنگ
چو گمراه بیند کسی روز و شب
ز بی توشگی جان رسیده به لب
از ایدر برد نزدش اندر شتاب
به چنگال میوه به منقار آب
به سوی رَهِ راست باز آردش
ز مردم کرا دید ناز آردش
پدید آمد آن مرغ هم در زمان
ازو شد چو صد رنگ فرش آسمان
چو باغی روان در هوا سر نگون
شکفته درختان درو گونه گون
چو تازان کُهی پر گل و لاله زار
زبالاش قوس قزح صد هزار
ز باد پرش موج دریا ستوه
ز بانگش گریزان دد از دشت و کوه
به منقار بگرفته یکی نهنگ
چهل رش فزون اژدهایی به چنگ
بر آن آشیان رفت و سر بر فراخت
تو گفتی ز دیبا یکی کِلّه ساخت
سپهبد فروماند خیره به جای
همی گفت ای پاک و برتر خدای
به هر کار بینا و دانا تویی
به هر آفرینش توانا تویی
تو سازیدی این هفت چرخ روان
ستاره معلق زمین در میان
جهان را گهر مایه کردی چهار
وزایشان تن جانور صد هزار
به هر پیکری نو برآری همی
بر آنسان که خواهی نگاری همی
کنی هر چه خواهی و کس راه راست
جز از تو نداند که چونان چراست
به کار اندرت رنج و همباز نیست
سخنهات را حرف و آواز نیست
ز مرده تن زنده آری فراز
پدید آوری مرده از زنده باز
تو دانی یکی قطره آب آفرید
که باشد درو هر دو گیتی پدید
ز خاک آن هنر هم تو پیدا کنی
کز آن جای گویا و بینا کنی
گمست آن که سوی تواش راه نیست
به دل کور هر کز تو آگاه نیست
برینسان به پرواز پرنده کوه
تو کردی کزو خشک و تر را ستوه
نشیمنش را زابر بگذاشتی
به صد رنگ پیکرش بنگاشتی
همیدون نیایش کنان گشت باز
همی گشت با هر که بُد سرفراز
ز کافور و عنبر کجا یافتند
ببردند هر چند برتافتند
وز آن جای رفتند زی هر دو زور
جزیری سزاوار شادی و سور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، توصیف یکی از مکانهای افسانهای به نام "رامنی" ارائه شده که بهشتی زیبا و دلانگیز است. این مکان دارای درختان کافور بسیار و ویژگیهای طبیعی خاصی است. درختان این سرزمین شاخهایی همچون مار دارند و از بوی کافور برف و باران میبارد. همچنین، پرندگان در این مکان زندگی میکنند و به طور خاص، مرغی یاد شده که برای حفاظت از جوجههایش تلاش میکند.
سپس از کوهی سیاه با درختان بزرگ و کاخی که در بالای آن قرار دارد، صحبت شده که محل زندگی سیمرغ، پادشاه پرندگان است. این سیمرغ به عنوان نماد قدرت و سلطنت شناخته میشود و هیچ پرندهای جرأت نزدیک شدن به آن ندارد.
شاعر در ادامه به عظمت خداوند اشاره میکند که آفریننده تمامی موجودات و جهان است و قدرتش بیپایان است. او توصیف میکند که چگونه خداوند از هر چیزی، چه زنده و چه مرده، میتواند به وجود آورد و هر کارش به درستی و حکمت است. در نهایت، اشارهای به جزیرهای میشود که جایگاه شادی و جشن است.
هوش مصنوعی: در آن مکان جایی به نام رامنی وجود دارد که فضایی بسیار دلپذیر و زیبا مانند بهشت دارد.
هوش مصنوعی: این زمین کوهها و دشتها در هر طرفش درختان کافور به تعداد سیصد هزار دارد.
هوش مصنوعی: همه مانند انگشتهایی که از شیر نرم شدهاند، و شاخها مانند پیرانی که خم شدهاند، به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: تو گفتی که ابری بزرگ و عظیم ظاهر شد و بارانی بینظیر و برف بر زمین ریخت.
هوش مصنوعی: وقتی کسانی که کارشان را رها کردهاند، به فعالیت مشغول میشوند، همه چیز به هم میریزد و به وضعیت پیچیدهای میرسد.
هوش مصنوعی: زمین به قدری سفید و درخشان به نظر میرسد که گویی از کافور پوشیده شده است، مانند چادری سفید که همهجا را پوشانده است.
هوش مصنوعی: به مسیرهای پرخطر برو و راهی را انتخاب کن که دیگران از آن دوری میکنند. مانند کسی که با احتیاط بر روی برف لغزنده پا میگذارد.
هوش مصنوعی: در اثر بوی خوش کافور، سرمای یخ زده به حرکت درآمد و از خواب زمستانی بیدار شد.
هوش مصنوعی: در هر جایی که کافور وجود داشت، پرندههای زیادی را در آنجا مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: هر کس از آن پرنده یاد کند، به یاد داشته باشد که آن پرنده چگونه آشیانه ساخت و تخم گذاشت.
هوش مصنوعی: مار برای اینکه بچهاش را از آشیانه بیرون بیاورد، به سختی تلاش میکند و خود را به خطر میاندازد.
هوش مصنوعی: زندگی همچون نبردی است که بر سر و چشم مار قرار دارد؛ انسان تا زمانی که به جان و تن خود عشق ورزد، میتواند از دست مار خطرناک فرار کند.
هوش مصنوعی: پرندهای که جوجههایش را بیرون میآورد، تخمهایش را از لانهاش خارج میکند.
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر راهی دگر پیش آید، مار دیگر به آن آشیانه نمیآید و بهسوی آنجا نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: در جایی که کوهی سیاه رنگ دیده میشود، که بر روی آن، ماه نمیتواند به راحتی حرکت کند و مسیرش را پیدا کند.
هوش مصنوعی: درختی سرسبز و پربرگ بر روی قله کوه قرار دارد و به خاطر انبوه شاخ و برگهایش، ستارهها را تحتالشعاع خود قرار داده است.
هوش مصنوعی: بلندای او همواره با حرکت دورانی آسمان هماهنگ است و استحکام و قوتش فراتر از چهل بار است.
هوش مصنوعی: بنا به مواد خوشبو، از چوب عود و صندل، برای تزئین نمایی زیبا و سرسبز در بالای ایوان استفاده شده است.
هوش مصنوعی: یکی از فرماندهان پیروزمند از ملّا دربارهٔ وضعیت درخت سؤال کرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف یک کاخ بزرگ و با شکوه میپردازد که بر روی درختی قرار گرفته و از آن بالاتر از آسمان دیده میشود. این تصویر نشاندهندهی عظمت و grandeur کاخ است و از نویسنده میپرسد که این شکوه و عظمت از کجا آمده و چه کسی پشت این ساختار بزرگ ایستاده است.
هوش مصنوعی: او گفت که اینجا محل سیمرغ است، جایی که در آن همه پرندگان به عنوان پادشاه هستند.
هوش مصنوعی: هر پرندهای که در اینجا حضور دارد، به خاطر ترس از او جرأت نمیکند برود. این وضعیت به خاطر کینهتوزی او از دیگری است.
هوش مصنوعی: هر جا که بتواند درد و مشکلی را پیدا کند، به سراغ آن میرود، حتی اگر به کوه اژدها یا دریا نهنگ باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در روز و شب، به حال خود دچار سردرگمی و گمراهی باشد، یعنی از نبود تو به شدت رنج میکشد و جانش به لب رسیده است.
هوش مصنوعی: شخصی با سرعت و عجله به سوی او رفت و در دهانش میوهای با چنگال و آب بود.
هوش مصنوعی: اگر کسی با ناز و زیبایی بر تو رفتار کند و تو را به سمت راه راست هدایت کند، باید به او بازگشتی داشته باشی و از او پیروی کنی.
هوش مصنوعی: در آن زمان، یک پرنده زیبا ظاهر شد که باعث شد آسمان مانند فرشی با رنگهای مختلف و زیبا شود.
هوش مصنوعی: مانند باغی که در هوا جاری است، درختان آن رنگارنگ و سر به زیر شکفتهاند.
هوش مصنوعی: چون کوه پر از گل و لاله زار، در بالای آن قوس قزح به زیبایی درخشیده است.
هوش مصنوعی: موجهای دریا تحت تأثیر باد هستند و به همین دلیل، جانوران وحشی به خاطر صدای آن از دشت و کوهها فرار میکنند.
هوش مصنوعی: یک نهنگ با منقار خود چیزی را گرفته و در دستش، چهار سر اژدها را به طور همزمان دارد.
هوش مصنوعی: او به آن آشیان رفت و سرش را بالا برد، گویی که از پارچهی نرم و لطیف، کلاهی درست کرده باشد.
هوش مصنوعی: سردار در حالت حیرت و ناتوانی زل زده بود به یک جای خاص و در دل خود با صدای بلند میگفت: ای خداوند پاک و برتر!
هوش مصنوعی: تو در هر کاری آگاه و دانا هستی و در هر نوع آفرینش و خلق و خوی قدرتمند و توانمند هستی.
هوش مصنوعی: تو این هفت آسمان را به حرکت درآوردی و ستارهای را در وسط زمین معلق کردی.
هوش مصنوعی: در این جهان، چهار چیز را به عنوان اصل و اساس خلق کردهای و از آنها هزاران جانور به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: هر زمانی که بخواهی، به هر شکلی که بخواهی میتوانی خود را به تصویر بکشی.
هوش مصنوعی: هر کاری که بخواهی میکنی و هیچکس جز تو نمیداند راه درست چیست و دلیل آن چطور است.
هوش مصنوعی: در کار تو زحمت و تلاش به چشم نمیخورد، سخنان تو نه نیازی به صحبت دارد و نه جایی برای شنیده شدن.
هوش مصنوعی: از جسم مرده میتوان زندگی و حالت جدیدی به وجود آورد، و میتوان از آنچه زنده است نیز به حیات تازهای دست یافت.
هوش مصنوعی: تو میدانی که یک قطره آب چگونه آفریده شده است و در درون آن، هر دو جهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: از خاک آن هنر، میتوانی پیدا کنی که از آن مکان، صحبتکردن و دیدن را ممکن میسازد.
هوش مصنوعی: فردی که به تو نزدیک نمیشود و راهی به سوی تو ندارد، در حقیقت گم شده است. کسی که دلش کور باشد و از شناخت تو بیخبر باشد، هرگز نمیتواند به حقیقت پی ببرد.
هوش مصنوعی: تو با پرواز پرندهای که بر کوهها مینشیند، به شکلی بر ما اثر گذاشتهای که همه را از ناامیدی و یأس نجات دادهای.
هوش مصنوعی: نمیدانم از کجا رفتهای، اما خوشبختانه ظاهرت پر از زیبایی است و به نظر میرسد که با رنگها و جاذبههای مختلفی آراسته شدهای.
هوش مصنوعی: او در حال عبادت و نیایش بود و دوباره به دور و برش سرک میکشید و با هر کسی که مقام بلند و قابل احترامی داشت، صحبت میکرد.
هوش مصنوعی: از کافور و عنبر کجا میتوان یافت؟ هرچقدر که تلاش کردند، نتوانستند پیدا کنند.
هوش مصنوعی: از آنجا، هر دو به زور جزیرهای رفتند که شایستهی شادی و جشن بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.