به دیگر جزیری فکندند رخت
پر از کان سیم و پر آب و درخت
بدو در گیا داروی گونه گون
گل و میوه از صد هزاران فزون
زمینش ز بس بیشه زعفران
چو دیبای زرد از کران تا کران
ز بس گل که هر جای خودروی بود
گلش خوردنی پاک و خشبوی بود
درخت گلی بُد که چون آفتاب
بدیدی شکفتی هم اندر شتاب
فروتاختی سوی خورشید پست
سر خویش چون مردم خورپرست
ز هر سو که خورشید گشتی ز بر
همی گشتی آن همچنان سوی خور
چو خورشید بفکندی از چرخ رخت
شدی سست و لرزان بجای آن درخت
چو یاری سرشک از غم رفته یار
فشاند همی گل فشاندی ز بار
گلی بود دیگر شکفته شگفت
که گفتی دم از مشک و عنبر گرفت
بُدی روز چون کف بخشنده باز
به شب چون کف زفت ماندی فراز
گلی بُد که در تَف گیتی فروز
شکفته بُدی تا گه نیمروز
از آن پس چو چشمی بدی نیم خواب
فشاندی ز مژگان چو گرینده آب
چنین اشک تا شب همی تاختی
گهش شب به یک بار بگداختی
درختان بُد از میوه دیگر به بار
که هر سال بار آوریدی دو بار
شگفتی بدینسان بی اندازه بود
اگر میوه گر نوگل تازه بود
شده خیره دل پهلوان زمین
همی خواند بر بوم هند آفرین
همی گفت هر چیز گیتی فزای
بدین هندوان داد گویی خدای
به رخ دوزخی وار تاراند و زشت
به آباد کشور چو خرّم بهشت
نه چندین شگفتست جای دگر
نه زینسان هوای خوش و بوم و بر
نه کس کور بینم نه بیمار و سُست
نز اندام جایی کژ و نادُرست
اگر چه کسی سالخوردست و پیر
بسان جوان موی دارد چو قیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.