سپاس از خدا ایزد رهنمای
که از کاف و نون کرد گیتی بپای
یکی کهش نه آز و نه انباز بود
نه انجام باشد، نه آغاز بود
تن زنده را در جهان جای ازوست
خَم چرخ گردنده بر پای ازوست
از آن پس که آورد گیتی پدید
همه هرچه بُد خواست و دانست و دید
ز گردون شتاب و ز هامون درنگ
ز دریا بخار و ز خورشید رنگ
پدید آورد نیک و بد، خوب و زشت
روان داد و تن کرد و روزی نوشت
چنان ساخت هرچیز به انداز خویش
کهزآن ساختن کم نیامد نه بیش
چه تاری چه روشن چه بالا چه پست
نشان است بر هستیاش هرچه هست
نه جایی تهی گفتن از وی رواست
نه دیدار کردن توان کاو کجاست
مدان از ستاره بیاو هیچچیز
نه از چرخ و نهز چار گوهر بنیز
که هستند چرخ و زمان رام او
نجوید ستاره مگر کام او
نگاری کجا گوهر آرد همی
نباشد جز آن کاو نگارد همی
به کارش درون نیست چون و چرا
نپرسد از او، او بپرسد ز ما
نه از بهر جایست بر عرش راست
جز آنست کز برش فرمانرواست
بزرگیش ناید به وهم اندرون
نه اندیشه بشناسد او را که چون
نبد چیز از آغاز، او بود و بس
نمانَد همیدون جز او هیچ کس
چنان چون مرو را کسی یار نیست
چو کردارِ او هیچ کردار نیست
همه بندگانیم در بند اوی
خنک آنکه دارد ره پند اوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خَم: گردش، دور.
بنیز: همچنین.
مصرع اول: در کارش، چون و چرا جایی ندارد
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.