بر اورنگ بنشست شیدسب شاد
به شاهی دَرِ داد و بخشش گشاد
یکی پورش آمد ز تخمی بزرگ
به رسم نیا نام کردش طورگ
چو شد سرکش و گرد و دهسال گشت
به زور از نیا وز پدر در گذشت
یلی شد که در خَمّ خام کمند
گسستی سر زنده پیلان ز بند
کس آهنگٌ پرتاب او درنیافت
ز گردان کسی گرز او برنتافت
ز بالای مه نیزه بفراشتی
ز پهنای کُه خشت بگذاشتی
گران جوشن و خود کردی گزین
به چابک, سواری ربودی ز زین
پدرش از پی کینه روزی به گاه
به کابل همی خواست بردن سپاه
چو دید او گرفت آرزوساختن
که من با تو آیم به کین آختن
پدر گفت کاین رای پدرام نیست
تو خُردی, ترا رزم هنگام نیست
هنوزت نگشتست گهواره تنگ
چگونه کشی از بَرِ باره تنگ
تو باید که در کوی بازی کنی
نه بر بورکین رزم تازی کنی
پُر آژنگ رخ داد پاسخ طورگ
که گر کوچکم هست کارم بزرگ
تو از مشک بویش نگه کن نه رنگ
ز دُر گرچه کوچک بهابین نه سنگ
چو خُردی بزرگ آورد دستبرد
به از صد بزرگی کِشان کار خرد
اگر کوچکم کار مردان کنم
ببینی چو آهنگ میدان کنم
مران گرگ را مرگ به در ده
که بی خورد ماند میان گله
پس از چه رسد سرفرازی مرا
چو کوشش ترا گوی بازی مرا
پدر شادمان شد گرفتش به بر
زره خواست با ترگ و زرین سپر
یکی تیغ و کوبال و گرزگران
همان پیل بالا و برگستوان
درفشی ز شیر سیه پیکرش
همایی ز یاقوت و زر از برش
بدو داد و کردش سپهدار نو
بخواهید گفت اسب سالار نو
غو کوس بر چرخ و مه برکشید
به پرخاش دشمن سپه برکشید
وزان روی کابل شه از مرغ و مای
جهان کرد پر گرد رزم آزمای
بُد او را یکی پور نامش سرند
که زخمش ز پولاد کردی پرند
درفش و سپه دادش و پیل و ساز
فرستادش از بهر کین پیشباز
دو لشکر چو درهم رسیدند تنگ
رده برکشیدند, برخاست جنگ
به مه برشد از عاج مهره خروش
جهان آمد از نای رویین به جوش
دل کوس بستد ز تندر غریو
سر خشت برکند دندان دیو
پر از خاک شد روی ماه از نبرد
پر از گرد شد کام ماهی ز گرد
جهان کرد پر گرد آورد جوی
زخون خاست در جای ناورد جوی
ز بانگ یلان مغز هامون بخست
از انبوه جان راه گردون ببست
زمین همچو کشتی شد از موج خون
گهی راست جنبان و گه چپ نگون
دزی بود هر پیلِ تازان به جنگ
ز هر سوی او گشته پرّان خدنگ
ز گرد سیه خنجر جنگیان
همی تافت چون خنده زنگیان
کمان ابر و بارانش الماس شد
سر و مغز پربار سر پاس شد
تو گفتی هوا لاله کارد همی
ز پولاد بیجاده بارد همی
ز بس کشته کآمد ز هردو گروه
ز خون خاست دریا و از کشته کوه
نه پیدا بُد از خون تن رزم کوش
که پولاد پوشست یا لعل پوش
چو شد سخت بر مرد پیکار کار
روان گشت با تیغ خونخوار خوار
به پیش پدر شد طورگ دلیر
بپرسید کای برهنر گشته چیر
سرند از میان سران سپاه
کجا جای دارد بدین رزمگاه
کدامست ازین جنگیان چپ و راست
سلیحش چه چیزو درفشش کجاست
که گر هست بر زین که کینه کش
هم اکنون کشان آرمش زیرکش
بدو گفت آنکو به قلب اندرون
ستادست و بر کتف رومی ستون
به سر بر درفشان درفشی سپید
پرندش همه پیکر ماه و شید
کلاه و سپر زرد و خفتانش زرد
همان اسب و برگستوان نبرد
تو گویی که کوهیست از شنبلید
که باد وزانش از بر آتش دمید
دلاور ز گفتِ پدر چون هژبر
یکی نعره زد کآب خون شد در ابر
یکی تیز کرد از پی جنگ چنگ
بر آهخت گلرنگ را تنگ تنگ
چنان تاخت تند ارغُن سنگ سم
که در گنبد از گرد شد ماه گم
به زخم سر تیغ و گرز و سنان
همی تافت در حمله هرسو عنان
به هر حمله خیلی فکندی نگون
به هر زخم جویی براندی ز خون
دل پیل تیغش همی چاک زد
ز خون خرمن لاله بر خاک زد
شد آن لشکر گشن پیش طورگ
رمان چون رمه میش از پیش گرگ
به هم شان برافکند یکبارگی
همی تاخت تا قلبگه بارگی
سرند از کران دید دیوی به جوش
به زیر اژدهایی پلنگینه پوش
از آسیبش افتاده بر پیل پیل
سواران رمان گشته بر میل میل
برانگیخت کُه پیکرِ بادپای
به گرز گران اندر آمد ز جای
چنان زدش بر کرگ ترگ ای شگفت
که کرگش ز ترگ آتش اندر گرفت
طورگ دلاور نشد هیچ کٌند
عقاب نبردی برانگیخت تٌند
بیاویخت از بازویش گرز جنگ
بزد بر کمربندش از باد چنگ
ز زین درربود و همی تاختش
به پیش پدر برد و انداختش
چنین گفت کاین هدیه کابلی
نگهدار ازین کودک زابلی
ازین پس یکی پرهنر دان مرا
مخوان کودک و شیر نر خوان مرا
دگر ره شد آهنگ آویز کرد
بر آورد گرز اسپ را تیز کرد
سپه چون سپهبد نگون یافتند
هزیمت سوی راه بشتافتند
درفش و بٌنه پاک بگذاشتند
گریزان ز کین روی برگاشتند
طورگ و دلیران زابل بدٌم
برفتند چندان که سود اسپ سم
از ایشان فکندند بسیار گرد
به جای آن کسی رّست کش اسپ برد
گریزنده را تا به کابل فراز
سنان از قفا هیچ نگسست باز
همه ره ز بس کشته بر یکدگر
سر و پای و دل بود و، مغز و جگر
از آن دشت تا سال صد زیر گِل
همی گرگ تن برد و کفتار دل
چو پیروز گشتند از آن رزمگاه
سوی زابل اندر گرفتند راه
فروماند کابل شه آشفته بخت
ز شیدسب کین کش بترسید سخت
که ناگه سرآرد جهان بر سرند
کُشد نیز هرچ از اسیران سرند
به بیچارگی ساو و باژ گران
بپذرفت با هدیه بیکران
کرا کُشته بد دادشان خونبها
بدان کرد فرزند و خویشان رها
چو بگذشت ازین کار یکچند گاه
به شیدسب بر تیره شد هور و ماه
گرفت از پسش پادشاهی طورگ
سرافراز شد بر شهان بزرگ
یکی پورش آمد به خوبی چو جم
نهاد آن دلارام را نام شم
ز شم زآن سپس اثرط آمد پدید
وزین هردو شاهی به اثرط رسید
به زور تن و چهره و برز و یال
شد این اثرط از سروران بی همالی
چو با تاج بر تخت شاهی نشست
به نیکی میان بست و بگشاد دست
به هر کار بُد اخترش دلفروز
بزرگی فزودش همی روز روز
بیاکند گنجش ز گنج نهان
پر انبه شدش بارگاه از مهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از نبرد و شجاعت یک جوان به نام "طورگ" روایت میشود. او پسری است که به رغم سن کمش، به دلیر مبدل میشود و در جنگها شرکت میکند. پدرش، شیدسب، ابتدا نگران اوست و تصور میکند که سن و سالش اجازه نبرد را نمیدهد، اما خود طورگ مطمئن است که میتواند در میدان جنگ کارهای بزرگی انجام دهد.
پس از تأکید بر عزم و اراده طورگ، او به سمت جنگ میرود و در نبردی بزرگ با دشمنان با شجاعت و لیاقت میجنگد. نبرد به شدت سخت و خونین است و او تواناییهای خود را نشان میدهد و در نهایت به پیروزی میرسد.
پس از پیروزی، طورگ به عنوان یکی از دلاوران شناخته میشود و در نهایت جایگاهش در جامعه تثبیت میشود. این داستان به مفاهیم شجاعت، جوانمردی و اصرار بر دستیابی به اهداف بزرگ با وجود موانع و انتظارات اجتماعی میپردازد.
هوش مصنوعی: خورشید در حال درخشش بر تخت سلطنت نشسته و به فرمانروایی و عدالت، درِ بخشش و مهربانی را گشوده است.
هوش مصنوعی: یک پسر از خانوادهای باافتخار و بزرگ به دنیا آمد و به رسم اجدادش او را "طورگ" نامیدند.
هوش مصنوعی: زمانی که او سرکش و بیتاب شد و ده سال گذشت، با زور از نیا و پدر خود فراتر رفت.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در شرایطی دشوار و تنگ، تو موفق به فرار شدهای و به نوعی از قید و بندهای گذشته خود رهایی یافتهای. در این مسیر، توانستهای بر مشکلات غلبه کنی و به آزادی دست یابی.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست متوجه شود که او چه هدفی دارد، زیرا هیچکس از قدرت و شدت ضربهاش در امن نیست.
هوش مصنوعی: تو از بالای کوه، نیزه را به سمت آسمان بلند کردهای و از دامنهاش، سنگهایی گذاشتهای.
هوش مصنوعی: تو با تلاش و انتخابهای درست، به دست آوردهای گرانبها و موفقیتهای ارزشمندی دست پیدا کردهای و به این ترتیب از فرصتها به بهترین شکل استفاده کردهای.
هوش مصنوعی: پدرش به خاطر کینهای که داشت، قصد داشت روزی با سپاهی به کابل برود.
هوش مصنوعی: وقتی او این را دید، آرزو کرد که با تو به انتقام بیاید.
هوش مصنوعی: پدر گفت که این کار نظر من نیست، تو هنوز کوچک هستی و در چنین موقعیتی، آماده جنگیدن نیستی.
هوش مصنوعی: هنوز در گهوارهای و به دنیا نیامدهای، چگونه میخواهی بار زندگی را به دوش بگیری؟
هوش مصنوعی: تو باید در جایی که شادی و تفریح وجود دارد، فعالیت کنی و نه اینکه در میدان جنگ به مبارزه مشغول شوی.
هوش مصنوعی: رخسار زیبای من در پاسخ به ابرها نمایان شد که اگرچه کوچک هستم، اما کارم بسیار بزرگ است.
هوش مصنوعی: به بوی خوش مشک توجه کن، نه به رنگ آن. همانطور که در دُر، با وجود کوچک بودنش، ارزشش از سنگ بیشتر است.
هوش مصنوعی: وقتی فردی کوچک و حقیر اقدام به کار بزرگی میکند، ارزش و اهمیت آن عمل بیشتر از کارهای بزرگمنشی است که تنها از افراد بزرگ سر میزند.
هوش مصنوعی: اگرچه کوچک و ناچیز هستم، اما کارهای بزرگان را میتوانم انجام دهم و به میدان رزم میروم.
هوش مصنوعی: اگر گرگ را از گله دور کنی، او با گرسنگی میمیرد.
هوش مصنوعی: بعد از چه چیز میتوانم به سرفرازی و افتخار دست یابم، وقتی تلاشهای تو را در نظر میگیرم که تنها بازی من به حساب میآید.
هوش مصنوعی: پدر خوشحال شد و او را در آغوش گرفت، زرهای خواست که همراهش بود و سپری زرین.
هوش مصنوعی: یک نفر با شمشیر و نیزهای بزرگ در میدان نبرد مانند فیل مست و تنومند به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: پرچمی از پوست شیر سیاه و با تصویر پرندهای از سنگ یاقوت و طلا بر روی آن، زیباییش را دوچندان کرده است.
هوش مصنوعی: او به تازگی فرماندهای تازه به وجود آورد و گفت که باید اسبی جدید به خدمت بگیرد.
هوش مصنوعی: صدای نی نواخت و ماه را به آسمان آورد، به نشان اعتراض با دشمنان، سپاه را برانگیخت.
هوش مصنوعی: و از آن روی، کابل شهری است که از مرغ و مای جهان پر شده و در میدان جنگ آزمایش میکند.
هوش مصنوعی: او را پسری بود به نام سرند که زخم او را با شمشیر فولادی درمان کردند.
هوش مصنوعی: سپر و سپاه و فیل و ساز را برای استقبال از او به خاطر انتقام فرستاد.
هوش مصنوعی: دو گروه نظامی وقتی به هم نزدیک شدند و در برخورد قرار گرفتند، صفوف خود را مرتب کردند و جنگ آغاز شد.
هوش مصنوعی: از ماه زشت و ناخوشی صدای بلندی برخاست و به همین دلیل جهان از نای آهنی به جنب و جوش درآمد.
هوش مصنوعی: دل از ترس به نفس عمیق افتاده است و صدای رعد و برق باعث شده تا دندانهای دیو از وحشت بریزد.
هوش مصنوعی: صورت زیبای ماه به خاطر جنگ و دشمنی غبارآلود شده است و کام او نیز به خاطر این گرد و غبار تلخ و ناگوار گشته است.
هوش مصنوعی: جهان به سرعت در حال تغییر است و مانند جویبار از خون و رنج مردم پر شده، اما در این شرایط، هیچ چیز به جای خود نمیرسد و همه چیز آشفته و بی سامانی است.
هوش مصنوعی: صدای یلان (اسبهای نر) باعث شد تا ذهن من از فکر و خیال پرخاشگرانه رها شود و از شدت تنگنا و فشار روحی به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: زمین مانند کشتیای شده است که بر اثر امواج خون به این سو و آن سو میرود؛ گاهی به سمت راست تکان میخورد و گاهی به سمت چپ افت میکند.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، هر فیل جنگی به سوی دشمن میتازد و از هر طرف، تیرها به سوی او پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: از لبهی تیز و سیاه خنجرهای جنگیها، نوری میتابد که مشابه خندههای شاد زنگیان است.
هوش مصنوعی: ابرها به شکل کمانی در آمدهاند و بارانشان مانند الماس میدرخشد، سر و مغز پر بارانشان نیز در زیر این کمان محفوظ مانده است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که هوا بر گلهای لاله لطف میکند و مانند کارد درختان، از دل آهنی خود، باران نیکو میافشاند.
هوش مصنوعی: به دلیل تلفات زیاد از هر دو طرف، خون به قدری ریخته شد که دریاها از آن پر شدند و کوهها از اجساد سربازان بلند شدند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در میدان جنگ، افراد شجاع و دلیر نمیتوانند از خون و رنج خود بگویند یا خود را نشان دهند، زیرا آنها با زرهی از پولاد یا قرمز به عنوان پوشش، در برابر خطرات قرار دارند. این تصویر نشان میدهد که در چهرهی جنگ و مبارزه، ناپیدایی و پوشیدگی وجود دارد و انسانها در سختیها و خطرات، خود را پنهان میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که مبارزه بر مردی سخت میشود، روح و جان او با شمشیر خونین به حرکت درمیآید.
هوش مصنوعی: پسر به نزد پدرش رفت و از او پرسید: "چرا تو اینقدر در دلیر شدن تبحر پیدا کردهای؟"
هوش مصنوعی: در این میدان نبرد، مقام و جایگاه سرهنگ (یا فرمانده) چه اهمیتی دارد؟
هوش مصنوعی: کدام یک از این جنگجویان در سمت چپ و راست قرار دارد؟ ابزار جنگی او چیست و پرچم او کجاست؟
هوش مصنوعی: هرگاه کسی را غم و کینهای در دل داشته باشی، هماکنون میتوانم او را آرام کنم و به زیر زینم ببرم.
هوش مصنوعی: او به کسی که در دل او نشسته و بر دوش او مانند ستونی است، گفت.
هوش مصنوعی: بر فراز درفش سپید، پرندهای نشسته که جلوهاش همچون شکل ماه و نورش مانند نور ماه است.
هوش مصنوعی: او کلاهی زرد بر سر دارد و سپری به رنگ زرد به دوش، همچنین پوشش زردی برای نبرد بر تن دارد، همینطور اسبش نیز زرد رنگ و آماده برای میدان جنگ است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که وجودش همچون کوهی از شن است و بادی که به آن میوزد، مانند آتش آن را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: جوانمرد به سخنان پدرش توجه کرد و همچون شیر، فریاد بلندی زد که باعث شد آسمان پر از ابرهای تیره و خونین شود.
هوش مصنوعی: یک نفر برای جنگ و نبرد، چنگی را تیز کرد و گلرنگ را به طور نزدیک و فشرده گرفت.
هوش مصنوعی: اسب رنگین، با سرعتی بینظیر میتازد، بهطوری که نور ماه در آسمان به خاطر گرد و غبار ناشی از این تاخت و تاز، ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف سختیها و چالشهای نبرد میپردازد. او اشاره میکند که در حمله، زخمها و آسیبهایی که از تیغ و سلاحهای دیگر وارد میشود، به همه جا میتابد و هیچ راه فراری وجود ندارد. به عبارت دیگر، در میدان جنگ همه به نوعی تحت تأثیر هستند و نمیتوانند خود را از خطرات دور نگه دارند.
هوش مصنوعی: با هر ضربهای که به تو وارد شد، بینهایت به زمین افتادی و به هر زخم کوچکی که خوردی، خونت جاری شد.
هوش مصنوعی: دل شیر، با قدرت و شدت، زخمهایی از خود باقی گذاشت و بر زمین، خون گلهای لاله را ریخت.
هوش مصنوعی: آن لشکر گرسنه مانند گوسفندانی فراری از گرگ، به سرعت از جلو نیروی دشمن دور میشوند.
هوش مصنوعی: یکباره همه چیز را به هم ریخت و به سرعت به سوی مرکز حادثه حرکت کرد.
هوش مصنوعی: یک موجود ترسناک را دید که در حال جوش و خروش است و در زیر یک اژدها با پوست پلنگی قرار دارد.
هوش مصنوعی: بر اثر ضربهای که به او وارد شده، کسانی که سوار بر فیلها هستند، از جای خود سقوط کرده و به سمت تمایل و خواستههای خود کشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: بادپایی بلند و سریع به تجدید نیرو برخاست و با قدرتی زیاد از مکان خود خارج شد.
هوش مصنوعی: او به شدت بر کرگ (نوعی پرنده) زد که جای تعجب است؛ به طوری که کرگ، از آن ضربه به آتش در آمد.
هوش مصنوعی: هیچ کجا شجاعت مانند طواریخ و رخدادها و کارنامههای دلاوران را نشان نمیدهد، چرا که مانند عقابی که در کوهها پرواز میکند و با شدت در نبردها شرکت میکند، هیچ چیز دیگری به این درجه از قدرت و پایداری نیست.
هوش مصنوعی: شخصی از بازوی خود گرزی را آویخته و آن را بر کمربندش، که از باد ساخته شده، میزند.
هوش مصنوعی: او از بالای زین پایین آمد و همزمان به سرعت به سمت پدرش رفت و او را بر زمین انداخت.
هوش مصنوعی: او گفت که این کادوی کابل را نگهدار و از این کودک زابلی مراقبت کن.
هوش مصنوعی: از این به بعد هرگز مرا به عنوان یک کودک یا یک شیر نر نخوانید، بلکه به عنوان کسی با هنر و تجربهی بیشتر بشناسید.
هوش مصنوعی: در مسیر جدیدی حرکت کرد، و بر روی گردن اسب، زین را گذاشت وگفت: آماده شو تا با قدرت بیشتری پیش برویم.
هوش مصنوعی: چون فرمانده سپاه شکست خورد، سربازان به سرعت به سمت راه فرار کردند.
هوش مصنوعی: پرچم و نشان خود را به دلایل پاک و خالی کردند و از روی دشمنی چهره خود را برگرداندند.
هوش مصنوعی: دلاوران زابل با شجاعت و توانمندی بسیار در راه خود پیش رفتند و به اندازهای که قدرت و توانایی داشتند، موفق شدند.
هوش مصنوعی: برخی از افراد به جای آن که به شخصی که شایسته است توجه کنند، به بسیاری از دیگران پرداخته و آنها را مورد قضاوت قرار میدهند.
هوش مصنوعی: کسی که فرار کرده بود، تا زمانی که به کابل رسید، نتوانست از پشت سرش نگاه کند و به عقب برگردد.
هوش مصنوعی: در این مسیر، به خاطر از دست دادنهای زیاد، همه انسانها به یکدیگر آسیب رساندهاند و در دل و جان و جسم، آثار این رنجها و غمها باقی مانده است.
هوش مصنوعی: از آن دشت تا سال صد، حتی اگر در زیر خاک هم باشد، گرگ و کفتار زندگی خود را ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه آنها در میدان نبرد پیروز شدند، راه خود را به سوی زابل در پیش گرفتند.
هوش مصنوعی: شهر کابل که دچار آشفتهگی و بدبختی شده، از ترس عذاب و قهر شیدسب در وضعیت نامناسبی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: ناگهان دنیا بر سر آید و همه چیز از دست برود، حتی آنچه که از اسیران باقی مانده است هم نابود میشود.
هوش مصنوعی: با وجود ناتوانی و سختی، ساو (ننگ را) پذیرفت و بار سنگینی را با کمال میل و بزرگی روحی به دوش کشید.
هوش مصنوعی: هر کس که به خاطر کشتن خود، برای خانوادهاش حق و حقوقی را طلب کند، فرزندان و بستگانش را از آن موضوع بیخبر میگذارد.
هوش مصنوعی: پس از اینکه مدتی گذشت و از این ماجرا عبور کرد، آسمان و خورشید به رنگ تیرهای درآمدند.
هوش مصنوعی: پس از او، پادشاهی به دست آورد و بر پادشاهان بزرگ سرافراز شد.
هوش مصنوعی: یک پسر به دنیا آمد که مانند جم، بسیار خوب و دلنشین بود و نام آن دختر زیبا را بر او گذاشتند.
هوش مصنوعی: بعد از اثر نیش زنبور، نشانهای ظاهر شد و به واسطهی این دو، سلطانی به نتیجهای رسید.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که زیبایی و جذابیت ظاهری فرد، نتیجه قدرت و حضور شخصیت قوی اوست و این تأثیر ناشی از ویژگیهای برجسته و غیرقابل مقایسهاش با دیگران است.
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه با تاج بر تخت مینشیند، با نیکی و خوبی رفتار میکند و دستش را به سوی دیگران گشوده و کمک میکند.
هوش مصنوعی: هر کار که انجام میدهد، ستارهاش به او کمک میکند و روز به روز بر بزرگیش افزوده میشود.
هوش مصنوعی: بیایید به سوی گنجی که در عمق پنهان است، چرا که از آن گنج، محلی پر از میوههای خوشمزه و مهمانان عزیز به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.