در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها وفایی شوشتری مصرع یا بیتی از صائب تبریزی را عیناً نقل قول کرده است:
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » تضمین ابیاتی از غزل صائب :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۰
وفایی شوشتری (بیت ۸): «جگر شیر نداری سفر عشق مکن» - «سبزه ی تیغ در این ره ز کمر می گذرد»
صائب تبریزی (بیت ۲): جگر شیر نداری سفر عشق مکن - سبزه تیغ در این ره ز کمر میگذرد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » تضمین ابیاتی از غزل صائب :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۰
وفایی شوشتری (بیت ۹): «دل دشمن به تهی برگی من می سوزد» - «برق از این مزرعه با دیده ی تر می گذرد»
صائب تبریزی (بیت ۴): دل دشمن به تهیدستی من میسوزد - برق از این مزرعه با دیدهٔ تر میگذرد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » تضمین ابیاتی از غزل صائب :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۰
وفایی شوشتری (بیت ۱۰): زینب از حرف جگر سوز برادر می گفت - «چاردیوار مرا آب ز سر می گذرد»
صائب تبریزی (بیت ۶): در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست - خار دیوار تو را آب ز سر میگذرد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » تضمین ابیاتی از غزل صائب :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۰
وفایی شوشتری (بیت ۱۳): سرِ خود دید چو بر دامن آن شه حُرّ گفت - «رشته چون بی گره افتد زگهر می گذرد»
صائب تبریزی (بیت ۱): پای بر چرخ نهد هرکه ز سر میگذرد - رشته چون بیگره افتد ز گهر میگذرد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » تضمین ابیاتی از غزل صائب :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۰
وفایی شوشتری (بیت ۱۴): آخرین گفته ی نور دل لیلا این بود - «پای بر عرش نهد هر که زسر می گذرد»
صائب تبریزی (بیت ۱): پای بر چرخ نهد هرکه ز سر میگذرد - رشته چون بیگره افتد ز گهر میگذرد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » تضمین ابیاتی از غزل صائب :: صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۰
وفایی شوشتری (بیت ۱۵): مستمع باش «وفایی» که پی ذکر حسین - «سخن صائب پاکیزه گهر می گذرد»
صائب تبریزی (بیت ۱۰): چون صدف مهر خموشی نزند بر لب خویش؟ - سخن صائب پاکیزهگهر میگذرد
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۸ - در مدح مولای متّقیان امیرمؤمنان (ع):ساقی به وصف لعل تو تا، می زنیم دم - ما را، بریز باده به پیمانه دمبدم
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۸ - در مدح حضرت رضا (ع) و تقاضای صله:ای منبع فتوّت و ای معدن کرم - بادا، سلام حق به جناب تو دمبدم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۱۸۱:از بس نشان دوری این ره شنیدهام - انجام را تصور آغاز میکنم
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۹ - در منقبت شاه ولایت علی علیه السلام:ای دلا منزل فراتر، بر کن از این خاکدان - غیر قُرب دوست دیگر هرچه باشد خاکدان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۵:از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان - یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شاه عباس دوم و تهنیت ورود او به اصفهان:منت ایزد را که با اقبال و دولت همعنان - روی در برج شرف آورد خورشید جهان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شاه عباس دوم و تاریخ اتمام بنای تالار عالی قاپو:منت ایزد را که از لطف خدای مستعان - عالم افسرده شد از باد نوروزی جوان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح شاه عباس دوم:سرمه چشم ملایک شد غبار اصفهان - از وجود فایض الجود شهنشاه زمان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۳:روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان - کار صیقل کرد این آیینه با آهندلان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۷۴:حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان - تا نگردی تیرباران ملامت را نشان
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۲ - در مدح شیر کردگار حیدر کرّار علی (ع):چون ز تأثیر حمل تر، شد دماغ روزگار - عطسه یی برزد زمین بیرون شد از مغزش بخار
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۳ - تجدید مطلع:چون در آید حیدر کرّار، اندر کار زار - آن زمان معلوم گردد قدرت پروردگار
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۷ - در منقبت حضرت رضا (ع) و اظهار اشتیاق زیارت آن بزرگوار:ای صبا سوی خراسان از نجف می کن گذار - بوسه زن بر خاک آن سامان به عجز و اِنکسار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۲:پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار - در سواری می رسد فیض نگین نامدار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۳:آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار - نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۴:برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار - دست را سازد بیاض خوش قلم بی اختیار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۵:زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار - کزکجی بیش است عیب راستی در تیرمار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۶:بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار - وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۷:مردمک را سیر کن در حلقه چشم نگار - گر ندیدی درمیان جرگه آهوی تتار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۸:پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟ - یا شده است از ناف آهوی ختن مشک آشکار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۹:می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار - چشم بندی می کند در بردن دل این غبار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح حضرت رضا(ع):این حریم کیست کز جوش ملایک روزبار - نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مرثیه شاه صفی:پادشاهی و جوانی سد راه او نشد - کرد چون ادهم ز ملک عالم فانی کنار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح شاه عباس دوم:ای زمان دلگشایت نوبهار روزگار - صبح نوروز از جبین بخت سبزت آشکار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در شکست یافتن داراشکوه از قلعه داران ایرانی قندهار:شکر کز اقبال روزافزون شاه تاجدار - آفتاب فتح طالع شد ز برج قندهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در موعظه و تخلص به مدح نبی اکرم (ص):تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار - مشت آبی زن به روی خود ز چشم اشکبار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۶:از نمدپوشان زبان طعن را کوتاه دار - کز نمد سالم نمی آید برون دندان مار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۷:گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار - خنده بیجاست برق گریه بی اختیار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۴۸:شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار - نشائه می بخشد دو بالا، می چو گردد پشت دار
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۸ - در مدح سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی (ع):نه هرکس شد مسلمان می توان گفتش که سلمان شد - کز اوّل بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۹ - تجدید مطلع:شهی کز آستینش آشکارا دست یزدان شد - به خاک آستانش حضرت جبریل دربان شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۸:رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد - لطافتهای عالم گرد شد سیب زنخدان شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۶۲:ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد - از آن مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۰ - در مدح سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع):بهار است و کند جا، هرکسی در طرف صحرایی - نئی از بلبلی کمتر در افکن شور و غوغایی
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۱ - تجدید مطلع:الا، نطقم نطاق شعر بست اکنون چو جوزایی - که طالع شد زشرق طبع هر شعری چو شعرایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۷:نمی باید ترا مشاطه ای بهر خودآرایی - به صحرا می روی، از خانه آیینه می آیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۸:ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی - الف را هیچ حرفی برنمی آرد ز رعنایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۹:شنیدم بلبل خود را ستایش کرده ای جایی - میان عندلیبان دگر افتاده غوغایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۰:مرا افکنده رخسار عرقناکش به دریایی - که دارد هر حبابش در گره طوفان خودرایی
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت موسی بن جعفر (ع):عاشق آن باشد که چون سودا کند یکجا کند - هر دو عالم با سر یک موی او سودا کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۰:پرده پوشی عشق عالمسوز را پیدا کند - پرده تبخال تب را بیشتر رسوا کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۱:عشق شورانگیز اگر جا در دل خارا کند - کعبه را چون محمل لیلی جهان پیما کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۲:هر که بال و پر چو سرو از همت والا کند - سیر با استادگی در عالم بالا کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۳:می به جرأت در قدح در پای خم مینا کند - دخل دریا ابر را در خرج بی پروا کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۴:پیش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند - شور غیرت زندگی را تلخ بر دریا کند
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۵ - در مدح ثامن الائمه حضرت رضا (ع):جمال آن پری بی پرده تا از پرده پیدا شد - مرا، راز نهان از پرده ی جان آشکارا شد
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۲۶ - تجدید مطلع:شهنشاهی که مرآت مثال الله علیا شد - جمال ایزدی از نور روی او هویدا شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۲:هلال عید از گردون زنگاری هویدا شد - پی بیرون شد از دریای غم کشتی مهیا شد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۱ - قصیده در مدح و منقبت حضرت صاحب الزمان (عج):نمود خور چو رُخ اندر نقاب شب پنهان - مفاد سوره ی واللّیل شد زمین و زمان
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۲ - تجدید مطلع:چو گشت رایت دارای روزگار عیان - سپاه ظلمت شب منهزم شد از میدان
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در مدح شاه عباس دوم:شد از بهار دل افروز، عالم امکان - به رنگ دولت صاحبقران عهد، جوان
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۳ - در مدح حضرت زینب سلام الله علیها:نمی دانم چه بر سر خامه ی عنبر فشان دارد - که خواهد سرّی از اسرار پنهانی عیان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۳:مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد - زجوهر تیغ من بند خموشی بر زبان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۴:چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟ - که نیل چشم زخم از جای سنگ کودکان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۵:من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد - کند در لامکان جولان و در هر دل مکان دارد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲۶:مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد - که تیغش جوهر از پیچ و خم موی میان دارد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۴ - در مدح حضرت ابوالفضل (ع):امید راستی از چرخ کجمدار مدار - به راستان بود از کین به کجرویش مدار
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۵ - تجدید مطلع:شها تو ماهی و مهرت به دل گرفته قرار - به بندگیّ تو دارم من از ازل اقرار
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۶ - تجدید مطلع دوم:سمند کین چو بتازی به رزم حیدروار - زمین به چرخ برین برشود بسان غبار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸۰:گشاده رویی من برد دست خصم از کار - شراب شیشه شکن در پیاله شد هموار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح شاه صفی:نشست گل به سریر چمن سلیمان وار - گشود چون پریان بال، ابر گوهربار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵۵:کریم سایل خود را غنی کند یکبار - دو بار لب نگشاید صدف به ابر بهار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۵۶:یکی هزار شود داغ در دل افگار - زمین سوخته، جان می دهد به تخم شرار
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۲ - در رشادت و شهادت حضرت مسلم (ع):کسی کو با بتی شیرین زبان همراز و همدم شد - به غیر از حرف او از هرچه لب بربست و ابکم شد
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۳ - تجدید مطلع:به حکم شاه دین بر کوفه رفتن چون مصمّم شد - بساط خرّمی برچیده و ماتم فراهم شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷۶:به دل باشد گران چشمی که بی اشک دمادم شد - غبار خاطر باغ است هر ابری که بی نم شد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۴ - در شهادت حضرت قاسم (ع):زبان خامه در این داستان بود الکن - وگرنه دادمی اندر زمانه داد سخن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۳۰:فریب شهرت کاذب مخور چو بیدردان - به جای تربت مجنون مرا زیارت کن!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱۲:زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن - نسیم پیش خرام تو بوی پیراهن
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۵ - در مدح و مرثیه بزرگان دین علیهم سلام الله:آل پیغمبر که ایشان نور حق را مظهرند - باعث ایجاد عالم شافعان محشرند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۱۵:نغمه و گفتار خوش ارواح را بال و پرند - گر به صورت رهزنند اما به معنی رهبرند
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۶ - در مصیبت سالار شهیدان (ع):باز از نو خامه همچون نی نوا سر می کند - یا حدیث نینوا را زیب دفتر می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۹:مست ناز من ز ساغر تا لبی تر میکند - از لب میگون دو چندان می به ساغر میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۰:تشنه جانان را کجا سیراب ساغر میکند؟ - ریگ در یک آب خوردن بحر را بر میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵۱:سیرچشمی تنگدستان را توانگر میکند - موم را این بحر گوهرخیز عنبر میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲۲:روح را با تن شکمپرور برابر میکند - بادبان را کشتی پربار لنگر میکند
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند اول:در کربلا چو محشر کبری شد آشکار - گشتند دوزخیّ و بهشتی به هم دچار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰۵:از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار - گرد یتیمی گهرم، چون شوم غبار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰۶:درویش را ز خرقه صد پاره نیست عار - محضر به قدر مهر بود صاحب اعتبار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - در تعمیر تربت پاک امیرالمؤمنین علی (ع) و آوردن نهری از فرات به نجف به فرمان شاه صفی:منت خدای را که به توفیق کردگار - از ناف کعبه چشمه زمزم شد آشکار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در فتح قندهار و مدح شاه عباس دوم:صبح ظفر ز مطلع دولت شد آشکار - طی شد بساط ظلمت ازین نیلگون حصار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - درتهنیت ورود شاه عباس دوم از مازندران به اصفهان:منت خدای را که سلیمان روزگار - آمد به تخت سلطنت از سیر و از شکار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح نواب خواجه ابوالحسن تربتی پدر ظفرخان:اقبالمند آن که به تأیید کردگار - در زیر پا نظر کند از اوج اعتبار
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند هفتم:عشق آن بود، که از تو تویی را به در کند - ویرانه ی وجود تو زیر و زبر کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷۵:آنجا که شوق دست حمایت بدر کند - شبنم در آفتاب قیامت سفر کند
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » مرثیه:تیر از کمان گذشت و شه دین ز اصغرش - اصغر ز آب از آنکه گذشت آب از سرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۴:میخانه ای است باغ که گلهاست ساغرش - ترکن دماغ جان ز می روح پرورش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۵:گردون که زهر می چکد از روی شکرش - خون نقابدار بود شیر مادرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵۶:از خط نگشته سبز لب روح پرورش - ننشسته است گرد یتیمی به گوهرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸۴:تیغی که غمزه تو کند سایه پرورش - ابریشم بریده شود زلف جوهرش
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » تضمین ابیاتی از غزل صائب:گر از این واقعه اشکت ز بصر می گذرد - قدر این قطره ز دریای گهر می گذرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴۰:پای بر چرخ نهد هرکه ز سر میگذرد - رشته چون بیگره افتد ز گهر میگذرد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:بستهام باز، به پیمانهٔ می پیمان را - تا ز پیمانهٔ می تازه کنم ایمان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۱:وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را - که زر و سنگ تفاوت نکند میزان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲:تازه دارد دل من خار و خس مژگان را - این سفالی است که سیراب کند ریحان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳:مژه مانع نشود اشک سبک جولان را - دامن بحر به فرمان نبود مرجان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۴:میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را - چه ضرورست که آراسته سازد خوان را؟
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲:به روی خوب تو دیدیم روی خوب یزدان را - به کفر زلف تو دادیم نقد ایمان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱:به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را - بس است آب دهن آسیای دندان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را - گرفت خیل پری در میان سلیمان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳:بهار شد که ببندند در گلستان را - شکوفه پنبه شود گوش باغبانان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴:لبت به خون جگر شسته روی مرجان را - خط تو ساخته خس پوش، آب حیوان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵:ببین به دور لبش خط عنبرافشان را - که چون شراب برون داده راز پنهان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را - که سهم شیر نگهبان بود نیستان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷:ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را - که چشم شیر نگهبان بود نیستان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶:سلاح جوهر ذاتی است شیرمردان را - چه حاجت است به شمشیر تیزدستان را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۷:ز جلوه تو حیاتی است خاکساران را - که خون مرده شمارند آب حیوان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۲:فراغبال محال است راست کیشان را - نشانه تنگ کند بر خدنگ میدان را
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳:ساقی ز ماه چهره بر افکن نقاب را - در ماهتاب سیر، بده آفتاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹:می می کند خیال تنک ظرف آب را - ویرانه سیل می شمرد ماهتاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰:روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را - در هم شکست کوکبه ماهتاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱:هر کس نکرده در گرو می کتاب را - نگرفته است از گل کاغذ گلاب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲:می سوزد آرزو دل پراضطراب را - بر سیخ می کشد رگ خامی کباب را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۹۳:رخسار آتشین نپذیرد نقاب را - می سوزد آفتاب قیامت سحاب را
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴:به سر زلف تو گر جز تو مرا یاری هست - یا به جز زلف توام رشتهٔ زنّاری هست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۱:عشق را با دل صد پاره من کاری هست - در دل غنچه من خرده اسراری هست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۲:می حرام است در آن بزم که هشیاری هست - خواب تلخ است در آن خانه که بیماری هست
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹:تا که ابروی ترا، با مژگان ساختهاند - بهر صید دل ما تیر و کمان ساختهاند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸۵:در لب یار نهان عیش جهان ساخته اند - باغ را در گره غنچه نهان ساخته اند
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲:لعل شکر افشانم گفتا نمکین باشد - گفتم نمکم گفتا حقّ نمک این باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۹:از بیم خط آن لب شد باریک وچنین باشد - آن را که چنین زهری در زیر نگین باشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۳۰:ازبیم خط آن لب شد باریک و چنین باشد - آن را که چنین زهری در زیر نگین باشد
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴:عشّاق اگر لقای ترا آرزو کنند - باید ز خون خویشتن اوّل وضو کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲۱:مردان به آب تیغ شهادت وضو کنند - تا بی غبار سجده بر آن خاک کو کنند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲۲:روزی که زخم کاهکشان را رفوکنند - بر روی چاک سینه ما در فروکنند
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶:حُسنت چو عشق من همه ساعت فزون شود - تا منتهای کار ندانم که چون شود
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۰۳:آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود - در دیده رشته های نگه جوی خون شود
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:گنه بر دل نهی آنگاه می گیری به تقصیرش - چو بگرفتی به تقصیرش نهی تهمت به تقدیرش
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳۵:ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش - که از بوی کباب افتد به فکر زخم ،نخجیرش
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸:یکدم از زیر نقاب ای ماهرو بنما جبین - تا زکف خورشید را آئینه افتد بر زمین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۱:مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین - دست بالا کن، گلی از عالم بالا بچین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در وصف کعبه و تخلص به مدح امیرالمؤمنین علی (ع):ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین - مغز خاک از نهکت مشکین لباست خوشه چین
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » قطعات » قطعه در مدح وفایی از حاج ملااسمعیل «فارس»:ای شاعری که چون تو سخن سنجی از عدم - ننهاده پا به دایره ی روزگارها
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » قطعات » جواب وفایی به فارس:ای فارسی که بر فرس طبع فارسی - هستی سواره و دگران نی سوارها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۵:وقت است جوش باده زند لاله زارها - میگون شود ز لاله لب جویبارها
-
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » قطعات » جواب «فارس» به قطعهٔ «وفایی»:ای مرا هم قبله هم مالک رقاب - ای به چرخ عقل و دانش آفتاب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳:گر ز روی خود براندازی نقاب - پشت بر دیوار ماند آفتاب